فتنه 88 را به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی تاریخ انقلاب اسلامی، می توان از جهات مختلفی مورد بررسی قرار داد. این مسئله تا کنون توسط افراد مختلف با دیدگاه های متنوع مورد بحث قرار گرفته است. ما اکنون در سال 95 قرار داریم و بین ما و فتنه 88 یک فاصله 7 ساله ایجاد شده است. ما اکنون می دانیم که آن فتنه عظیم، در رسیدن به حداقلی ترین اهداف خود در سطح سیاست داخلی ایران نیز شکست خورده است. با این حال، یکی از سوالاتی که کمتر بدان پرداخته شده و حتماً نیازمند توجه است، این است که اگر فتنه 88 شکست نمی خورد، اکنون فضای سیاسی-اجتماعی ایران چگونه بود؟! به قولی اگر فتنه گران سال 88 که شعارشان «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» بود، موفق به براندازی نظام جمهوری اسلامی می شدند، حالا در ایران چه خبر بود؟

برای پاسخ دادن به این سوال اما حتماً باید به طرف های درگیر ماجرا توجه نمود. طبیعتاً افراد دخیل در فتنه قرار بود فردای احتمالی به شکست کشاندن نظام، گوشت قربانی ای به نام «ایران» را بین یکدیگر تقسیم کنند. مستندات میدانی و روشن نشان می دهد که در صورت رخ دادن چنین احتمالی، سهمیه بندی طرف های دخیل در فتنه، هرگز به سادگی امکان پذیر نبود! آنگونه که می دانیم در جریان فتنه 88، تمامی جریانات ضد انقلاب در یک هماهنگی کامل با سران فتنه همچون سیدمحمد خاتمی و دیگران، نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار داده بودند. در میان پارچه­ی رنگارنگ فتنه گران، گروه مجاهدین خلق در کنار سلطنت طلب ها، اپوزیسون فراری از ایران، اصلاح طلبان تندرو داخل کشور، رضا پهلوی، هیلاری کلینتون، دیوید میلیبند و سران فتنه دیده می شوند. بر این اساس، پر واضح است که اگر کسی فکر کند گوشت قربانی ایران تنها به میرحسین موسوی و دوستان نزدیکش تعلق می یافت، سخت به اشتباه رفته است.

مسئله­ی قابل توجه دیگر در همین زمینه این است کهحالا علاوه بر اسناد ارائه شده در داخل ایران، اسناد متقن و غیرقابل خدشه ای از دخالت آشکار کشورهای غربی در فتنه 88، در خودِ این کشورها منتشر شده است. محتوای برخی از این اسناد، تکان دهنده و قابل تامل است. یکی از مهمترین سندهایی که به خوبی می تواند نسبت جریان فتنه و غرب و قدرت چانه زنی احتمالی هر یک بر سر گوشتِ قربانی ایران را نشان دهد، مرداد ماه سال گذشته توسط مایکل لدین؛ مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا و دستیار رامسفلد وزیر دفاع اسبق آمریکا طی یادداشتی در نشریه فوربس منتشر شده است. این سندِ تکان دهنده، نامه جریان فتنه در ایران به هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت امریکاست.بنابر اظهارات لدین این نامه در پاسخ به دو سؤال طرف امریکایی نوشته شده که از جریان فتنه خواسته بودند روشن کند دقیقا برای دفاع از فتنه 88 چه باید بکنند و چه نباید بکنند.

بررسی لحن و متن نامه جریان فتنه به هیلاری کلینتون، به خوبی نشان می دهد که آنها خوب می دانند در حال صحبت کردن با اربابی به مراتب بزرگتر از خود هستند. این نامه که متن آن مملو از سخنان توهین آمیز به شخص اول نظام ایران-رهبر انقلاب- است، با لحنی به غایت محترمانه و البته ملتمسانه، هیلاری کلینتون را مورد خطاب قرار داده است. در بخشی از متن نامه مذکور می خوانیم:«ما خواستار هوشیاری و توجه شما به پیش زمینه خلاصه تاریخی و ارزیابی شرایط کنونی هستیم تا به شما کمک کند چارچوب شرایط موجود را درک کنید، این مطالب توسط افرادی نوشته شده است که یا در اداره کشور نقش داشته‌اند و یا در مسایل اطلاعاتی هر روز این کشور فعال بوده‌اند.» این افراد سپس در متن خیانت نامه ی خود، به بازخوانی تاریخ ایران از دوران باستان تا کنون پرداخته، تهمت های ناروا و ناجوانمردانه ای را به جمهوری اسلامی نسبت می دهند.

چنان که در بخش دیگری از همین خیانت نامه می خوانیم:«چرا رژیم ایران منحصرا از منافع و امتیازات خود بهره نبرده و همواره با جامعه بین المللی در نبرد است؟. پاسخ این سوال در دو محور خلاصه می شود: دستیابی به سلاح و بمب هسته‌ای و برخوردار بودن از روحیه خشن و ماجراجو. این دو عامل تاکنون به منزله دستاویزی برای مسلط کردن شیعیان در منطقه از سوی رهبری انقلاب اسلامی کاربرد داشته است.» این جریان خائن، سپس در اعترافی به زعم خود تلخ، اینگونه از قدرت ناگزیر ایران می گوید:«چه بخواهیم و چه نخواهیم، ایران هم اکنون قدرت مسلط اقتصادی و نظامی منطقه خاورمیانه است. قبول این واقعیت به منزله آن است که کشورهای غربی توان، قدرت و تاثیر ایران بر قدرت‌های منطقه‌ای را بپذیرند. ولی آیا پذیرش این موضوع از سوی کشورهای غربی، جامعه آزاد بین‌المللی را متقاعد خواهد ساخت؟ با توجه به اینکه باور داشته باشیم جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از دستیابی به بمب اتمی منصرف نشده، شبکه ترور خود را غیر فعال نساخته و از این ابزارها برای حفظ قدرت و افزایش سرمایه و توان مالی و اقتصادی، بهره می جوید.»

این یعنی آنکه فتنه گران حتی از هیلاری کلینتون درخواست می کنند قدرت منطقه ای ایران را نیز به رسمیت نشناسد! حال سوال این است که به راستی آیا در صورت موفق شدن فتنه 88، آمریکا به چنین افراد ذلیلی، سهمی از قدرت آینده ایران می داد؟! در مثبت بودن جواب این پرسش، تردیدهای جدی وجود دارد. خصوصاً آنکه افرادی همچون مسعود رجوی، رضا پهلوی، دیگران و دیگران نیز از آن کیک احتمالی سهمی می خواستند. به نظر می رسد پیروز شدن جریان فتنه 88، در بهترین حالت ما را تبدیل به کشوری همچون مصرِ پس از محمد مرسی می نمود، البته با کشتارهایی به مراتب فجیع تر و گسترده تر. حضور گروه­های تروریستی همچون مجاهدین خلق در میان فتنه گران اما تبدیل ایران به سوریه ای دیگر را یکی از قوی ترین احتمالات قرار داده است. از این جهت، شباهت رخدادهای فتنه 88 شاید بیش از هر کشور دیگری به ناآرامی های اولیه سوریه در سال 2011 شبیه باشد.

ادعای تبدیل ایران به چنان ویرانه ای در صورت موفق شدن فتنه 88، بر اساس مستندات میدانی و متقن، مطرح می شود. جدی بودن این مسئله وقتی مشخص می شود که بدانیم در جریان راهپیمایی 25 بهمن سال 89، یعنی پس از پراکنده شدن قابل توجه عوامل میدانی فتنه نیز، شمار قابل توجهی از اعضای این گروه ها در کشور فعال بوده اند. در متن گزارش هیئت ویژه رسیدگی به غائله 25 بهمن 89 در مجلس شورای اسلامی در همین زمینه می خوانیم:" اسناد اطلاعاتی نشان می دهد که آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی جهت پشتیبانی از اطلاعیه میرحسین موسوی و کروبی همه گروهک های ضد انقلاب اعم از منافقین، سلطنت طلب ها، بهائیان و قوم گرایان را در 25 بهمن به صحنه آوردند. دستگیری تعدادی از عناصر منافقین در روز 25 بهمن نشانگر این واقعیت است...در صبح روز 25 بهمن ابتدائاً جوانی را (با سابقه دوبار دستگیری) برای الگوسازی به سبک انقلاب تونس به بالای جرثقیل فرستادند تا با شعار وی به نفع فتنه سبز، عده ای را بای راهپیمایی تهییج کنند. همزمان شبکه های تلویزیونی بیگانه و ضد انقلاب این صحنه را به نمایش گذاشتند."

آمریکا و غرب برای شکل گیری و موفقیت فتنه 88، سرمایه گذاری های سنگین مالی، اطلاعاتی، رسانه ای و ... کرده بود. طبیعتاً آنها قرار نبود پس از براندازی احتمالی جمهوری اسلامی، ایران را در بشقاب به جناب آقای خاتمی و دوستان ظاهراً روشنفکرشان تقدیم کنند. آمریکا حتماً خاتمی و دوستان روشنفکرش را مجبور می کرد تا برای تقسیم کیک ایران، با مسعود رجوی و رضا پهلوی در یک اتاق بنشینند. البته اگر قرار می شد آنها را در آن اتاق راه دهند! چاقو البته طبیعتاً در دست هیلاری کلینتون بود. شاید نتیجه این می شد که آنها تنها کف بشقاب را بلیسند و تمام! واقعاً فکر کردن به سرنوشت ایران در صورت رخ دادن چنان فاجعه ای نیز، تاثربرانگیز است. دیوث های سیاسی ایجاد کننده فتنه 88 و نویسندگان نامه به هیلاری کلینتون شاید خیال کنند خانم کلینتون قرار بود آنها را روی سرش بگذارد! حقیقت اما اینگونه نیست.

برخورد روشن آمریکا با مزدورانی چون صدام، قذافی، مبارک، بن علی و دیگران پیش روی ماست. طبیعتاً جناب خاتمی و دوستانش نیز چیزی جز مزدور هیلاری خانم نمی شدند. البته تمام این حدسیات، مشروط به آن است که آنها همان اول کار توسط مجاهدین جان بر کف! مسعود رجوی، اعدام انقلابی نمی شدند! معلوم نبود آنها پس از پیروزی فتنه هم همچنان با سران ظاهری ان همکاری نمایند. در بخش دیگری از متن گزارش هیئت ویژه رسیدگی به غائله 25 بهمن 89 در مجلس شورای اسلامی پیرامون نقش سربازان مسعود رجوی آمده است:" کشته سازی، یکی دیگر از برنامه های آمریکا و انگلیس و اسرائیل در این جریانات بود. طبق اسناد اطلاعاتی تیمی از منافقین مأموریت کشته سازی را به عهده داشت. این تیم پس از شهادت شهید صانع ژاله، خبر کشته شدن وی را از طریق سر پل خارج به منافقین منتقل و بلافاصله منافقین در سایت هرانا (ساعت 8 شب) آن را منتشر می کنند." حرف دیگری نیست، لطفاً فقط کمی به آن احتمال هم فکر کنید...