جریان اصلاحات از همان روزهای منتهی به خرداد 76 در شکل ارتباطش با جریان کارگزاران و تکنوکرات؛ دچار یک دوگانگی بود. آنها در آن روزها به منابع مالی کارگزارانی‌ها و رسانه‌های آن روزشان(خصوصا همشهری به عنوان تنها روزنامه رنگی آن دوران به مدیر مسئولی کرباسچی) نیاز داشتند ولی از سویی هم نمی‌خواستند خود را زیر دِین رقیب دیرینه‌ی خود در جناح راست ببینند. از همین منظر هم بود که ائتلاف مجمع روحانیون و کارگزاران زیاد عمر نکرد و پس از انتخابات بود که هجمه سنگینی از اتهامات اقتصادی و امنیتی روانه‌ی رهبر معنوی کارگزارانی‌ها یعنی هاشمی رفسنجانی شد و لقب عالیجناب سرخپوش رو از اصلاحاتی‌ها گرفت. نتیجه‌ی این هجمه اما از اصلا خوشایند کارگزارانی‌ها نبود چرا که در انتخابات مجلس ششم هاشمی با رای پایینی که برای ورود به مجلس پیدا کرد عملا با استعفا از نمایندگی میدان سیاست مجلس را به دوستان 76 و دشمنان 78 واگذار کرد.

این کینه و رقابت بین اصلاحات و جریان هاشمی رفسنجانی که علاقه‌ی بسیاری داشت که خود را به عنوان گروه معتدل در سیاست ایران معرفی کند ادامه داشت تا یکبار دگر در خرداد 84 از مدل جدید آن رونمایی شود. در انتخابات ریاست جمهوری نهم هم اصلاحاتی‌ها نماینده داشتند و هم اصولگرایان و هم هاشمی رفسنجانی که خود را اعتدالگرا می‌دانست. اصلاحاتی‌ها که تا دیروز توپ تبلیغاتی‌شان علیه هاشمی پر بود حاضر نشدند به نفع او صحنه‌ی انتخابات را ترک کنند؛ اما هنگامی که عرصه‌ی رقابت را در دور اول باخته دیدند و بین هاشمی و احمدی‌نژاد مردد ماندند تمام توان خود را در یک هفته‌ی باقی مانده برای پشتیبانی از هاشمی بسیج کردند.

با شکست هاشمی و روی کار آمدن احمدی‌نژاد اصلاحات و اعتدالیون بار دگر به هم نزدیک شدند. جریان اعتدال منافع اقتصادی‌اش را در خطر می‌دید و جریان اصلاحات از حاکم شدن جریان انقلابی به هراس افتاده‌ بود. در انتخابات 88 هر دو جریان بر روی نامزدی میرحسین موسوی اجماع می‌کنند و در لایه‌هایی از آن‌ها در پی طرحریزی کودتای رنگی علیه جمهوری اسلامی با کپی برداری از مدل انقلاب‌های رنگی در بعضی از کشورهای اروپای شرقی به دنبال تغییر ماهیت جمهوری اسلامی بودند. علی‌رغم تمام تلاش‌های کف خیابانی آشوبگران و حمایت‌ها مالی و رسانه‌ای غربی‌ها از کودتاگران پس از هشت ماه هرج و مرج کشور، نتیجه‌ای عاید این دو جریان رفیق و رقیب نشد.

انتخابات ریاست جمهوری 92 عرصه‌ی دیگری از رقابت بین این دو جریان شکل گرفت. جریان اعتدال با حسن روحانی و جریان اصلاحات با محمدرضا عارف وارد میدان رقابت شد. با مشخص شدن نظر سنجی‌ها که هیچ جریانی نخواهد توانست حداقل نسبی آرا را به دست آورد سران اصلاحات و اعتدال را به این تصمیم رساند که باید یکی به نفع دیگری کنار برود تا مانند 84 شکست حاصل نشود. لذا در روزهای پایانی تبلیغات بود که فشار بسیار سنگینی برای انصراف محمد رضا عارف شکل گرفت تا عارف در پایان علی رغم تمام هزینه‌هایی که کرده بود مجبور شود به نفع حسن روحانی کناره‌گیری کند. برای بسیاری از اصلاح طلبان تندرو سنگین بود که در انتخابات از کسی حمایت کنند که سالها به او برچسب محافظه‌کار زده بودند. این ائتلاف به هر حال نتیجه داد و روحانی رییس جمهور شد؛ هر چند در عمل اندکی بیشتر از 50 درصد آرا را بدست نیاورد.

حال روحانی رییس جمهور شده است و اتفاقی شبیه سالهای بعد 76 در حال شکل‌گیری است؛ آنجا اصلاحات نمی‌خواست زیر دِین اعتدال باشد و امروز اعتدال نمی‌خواهد زیر دِین اصلاحات باشد. هاشمی که این روزها سعی می‌کند تا مدیریت تعارضات این دو جریان را در دست بگیرد در ایام انتخابات مجلس نهیبی به دولت زد که روحانی 3 درصد در نظرسنجی‌ها بیشتر نداشت و حمایت وی سبب شد او رییس جمهور شود. اصلاحاتی‌ها هم این چنین نظری دارند و بر همین اساس معتقدند در این سهم خواهی حداقل سهم آنها نشستن بر کرسی ریاست مجلس دهم است.

اصلاحاتی‌ها وظیفه‌ی دولت می دانند که از ریاست عارف حمایت کند حتی هجمه‌ی تبلیغاتی سنگینی برای این موضوع شروع کرده‌اند که دولت مجبور به این اقدام شود. اخباری همچون اعلام حمایت محمد خاتمی از ریاست عارف بر مجلس و همچنین خبر سازی حمایت هاشمی از عارف و سپس تکذیب آن نشان از جدی‌تر شدن تنشها بین اعتدالیون و اصلاحاتی‌ها برای تصاحب کرسی‌های قدرت است؛ اما براستی چرا اعتدالیون و خصوصا روحانی نمی‌خواهند عارف را بر صدر مجلس دهم ببینند؟

حقیقت آن است که روحانی آرزوی یک مجلس همراه داشت. اما همان طور که ریاست جمهوری‌اش با اختلاف آرایی اندک روی داد؛ انتخابات مجلس نیز برای او چنین شد. البته روحانی می‌داند آنهایی هم که از لیست امید به مجلس راه پیدا کرده‌اند بیشتر گوششان به اصلاحاتی‌هاست و نه دولتی‌ها. لذاست اول دلیل تردید دولت بر ریاست عارف این است که آنها مجلس همراه با دولت می‌خواستند و نه مجلس همراه با اصلاحات.

دوم آنکه روحانی می‌داند که عارف با کناره‌گیری‌اش از انتخابات ریاست جمهوری خود را صاحب حق‌ می‌داند و او را مدیون خود؛ لذا اگر بر مسند ریاست مجلس بنشیند برخوردش نه از موضع ضعف که از موضعی بالاتر با دولت خواهد بود که این مسئله نیز خوشایند دولت روحانی نخواهد بود.

اما اصلی ترین مسئله‌ای که روحانی و جریان اعتدال را آزار می‌دهد که علی رغم تمام ائتلافهای تاکتیکی که در سالهای گذشته با اصلاحات انجام داده‌اند اما به تجربه سالهای 76 تا 78 ، خوب می‌دانند که آنها شریکانی قابل اعتماد در سیاست نیستند. روحانی بیشترین خطری که از ریاست عارف بر مجلس احساس می‌کند آغاز پروژه‌ی عبور از دولت اوست.

در این میان عارف نیز انگیزه بسیاری برای ریاست دارد که همین موضوع دولت را بیشتر در موضع انفعال قرار می‌دهد. عارف در پی اثبات خود به عرصه سیاست ایران است؛ میخواهد دیگر مرد انصراف نباشد؛، دیگران برای او تصمیم نگیرند بلکه خود تصمیم ساز باشد. یکبار میدان رقابت را تحت فشار اطرافیانش به روحانی واگذار کرده است و نمی‌خواهد دیگر چنین اتفاقی این بار در ریاست مجلس پیش بیاید. البته که در ذهنش این آمادگی را ایجاد کرده است که احتمال رای نیاوردن او کم نیست؛ چرا که در مصاحبه‌ای رسانه‌ای اذعان کرده است که بعضی اعضای لیست امید به نامزد رقیب رای خواهند داد.( روزنامه شرق30/02/95)

این نشان می دهد تقابل روحانی و عارف در روزهای منتهی به آغاز مجلس بیشتر خواهد شد و منتظر نشانه‌های آن و پیام‌های رد و بدل شده‌ی بین آن ها باید بود. مانند این اظهار نظر عارف که «دولت در امور مجلس دخالت نکند»

روحانی نمی‌خواهد دولت زیر سایه‌ی اصلاحات باشد و عارف و خاتمی برای او تعیین تکلیف کنند؛ و عارف نیز نمی‌خواهد مرد انصرافی سیاست باشد. روحانی مجلس همراه میخواهد، عارف دخالت دولت در مجلس را نمی‌پسندد. روحانی و عارف در برزخ تصمیم‌گیری اند. از یک رو ادعای پیروزی در انتخابات مجلس را کرده‌اند ولی از یک سو می‌دانند اکثریت مجلس را ندارند. دولت به ریاست عارف رضایت ندارد و عارف می‌داند اگر لاریجانی بر مسند ریاست مجلس بنشیند هم شکستی دیگر در عرصه‌ی سیاسی برای اوست و هم قبول شکست عرصه‌ی انتخابات مجلس دهم.