پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- الحیات چاپ لندن در تحلیلی آورده است: نفت، امنیت اسرائیل، منافع ژئوپلیتیک، مبارزه با تروریسم و جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتار جمعی، طی هشتاد سال مداخله آمریکا در خاورمیانه، پنج عامل اصلی، تعیین کننده مرزهای منافع آمریکا در این منطقه بود. اما این عوامل به مرور زمان رنگ باخته اند و افکار عمومی آمریکا و بخش بزرگی از نخبگان سیاسی و تصمیم گیرندگان در آمریکا، دیگر خاورمیانه را منطقه ای استثنایی برای منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا نمی دانند که مداخله گسترده آمریکا را ایجاب کند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس»، طی هشتاد سال مداخله آمریکا در خاورمیانه، پنج عامل اصلی، تعیین کننده مرزهای منافع آمریکا در این منطقه بود: نفت، امنیت اسرائیل، منافع ژئوپلیتیک، مبارزه با تروریسم و جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتار جمعی (با مستثنی کردن اسرائیل!). این منافع به مرور زمان پدیدار شد و تحت تأثیر تغییرات راهبردی و تحولات ریشه ای قرار گرفت که شاید به تفسیر عقب نشینی سیاسی آمریکا در دوره اخیر کمک می کند و به احتمال رویکرد سیاست آمریکا در منطقه در آینده را نشان می دهد. 

- کاهش نیاز آمریکا به نفت: 

نفت، طولانی ترین منفعت دائمی آمریکا در منطقه بوده است که تاریخ آن به دهه ١٩٣٠ باز می گردد. آمریکا اکثر نفت مورد نیاز خود را از منطقه خاورمیانه دریافت می کرد و برای حفظ سیطره خود بر مناطق وسیعی از منابع نفت در منطقه، وارد دو جنگ شدید در سال های ١٩٩١ و ٢٠٠٣ شد. 

اما اکنون آمریکا کمتر از ١٥ درصد نفت مورد نیاز خود را از خاورمیانه وارد می کند که کمتر از مقدار نفتی است که این کشور از داخل خاک خود به دست می آورد یا از کانادا یا آمریکای لاتین تأمین می کند و تا حدودی معادل نفتی است که از آفریقا وارد می کند. آمریکا با آهنگی ثابت به سوی خودکفایی در بخش انرژی پیش می رود. به احتمال زیاد نیروهای نظامی آمریکا در آینده قابل پیش بینی در منطقه خلیج[فارس] باقی خواهند ماند تا از جریان صدور منابع انرژی به بازارهای جهانی محافظت کنند. ولی بعید به نظر می رسد که هر رئیس جمهوری در آمریکا به علت نگرانی های مرتبط با انرژی، نیروی نظامی گسترده به این منطقه اعزام کند. این روابط دیرینه بر اساس انرژی که هشتاد سال ادامه یافت، اکنون در معرض فروپاشی قرار دارد. 

- خودکفایی امنیتی اسرائیل: 

روابط با اسرائیل، دومین منفعت قدیمی آمریکا در منطقه محسوب می شود. این روابط در سال ١٩٤٨ آغاز ولی بعد از سال ١٩٦٧ تقویت شد. روابط با اسرائیل که فرزند لوس و نازپرورده آمریکا به شمار می رود از منافع راهبردی یا اقتصادی فراتر رفت و به بخشی از فرهنگ و سیاست داخلی آمریکا تبدیل شد. این واقعیت به طور ملموس در کنفرانس سالانه اخیر لابی هوادار اسرائیل در آمریکا «ایپک» احساس شد به طوری که نامزدهای ریاست جمهوری از جمله دونالد ترامپ، برای نشان دادن این که چه کسی تندترین موضع را در حمایت از اسرائیل اتخاذ می کند به رقابت با یکدیگر پرداختند. برنی ساندرز تنها نامزدی بود که در این زمینه از دیگر نامزدها فاصله گرفت. 

اما این روابط راهبردی دستخوش تغییراتی شده است. بعد از پیمان (صلح) کمپ دیوید و بعد از فروپاشی عراق و سوریه، اسرائیل دیگر با هیچ تهدید واقعی از سوی کشورهای عربی مواجه نیست بلکه روابط راهبردی خوبی با بسیاری از این کشورها دارد. همچنین با تهدید برنامه هسته ای ایران هر چند در شرایط کنونی از طریق توافق گروه ١+٥ با ایران، برخورد شده است. اسرائیل به کمک آمریکا به توان نظامی بالایی دست یافته است و دیگر به استقرار نیروهای نظامی آمریکا یا مداخله مستقیم این کشور برای دفاع از خود نیازی ندارد. خودکفایی امنیتی اسرائیل و کاهش تهدیدهای نظامی جدی، از ضرورت حضور آمریکا در منطقه کاسته است. 

- کمرنگ شدن منافع ژئوپلیتیک: 

در زمان جنگ سرد بین آمریکا و اتحاد شوروی، هر کشوری برای این دو اهمیت داشت و هرگونه موفقیت اتحاد شوروی، شکستی راهبردی برای آمریکا محسوب می شد. اما جنگ سرد به پایان رسید و اهمیت متحدان و دشمنان در صفحه بازی شطرنج جهانی پایان یافت. به طور مثال آمریکا برای کمرنگ شدن ائتلاف خود با کشورهای بزرگ منطقه مانند مصر و ترکیه اهمیتی قائل نشد و زمانی که روسیه نیروهای نظامی خود را به سوریه فرستاد، واکنش قابل توجهی نشان نداد. 

روسیه از احیای فضای «جنگ سرد» سخن می گوید که در آن مسکو نقشی برابر با واشنگتن ایفا می کرد. اما آمریکا به روسیه به عنوان قدرت درجه دو و در حال افول نگاه می کند هر چند توانسته است در زمان ضعیف شدنش مشکلاتی ایجاد کند. اما رقابت جهانی در نهایت با چین خواهد بود نه روسیه. این کشمکش ژئوپلیتیک در منطقه آسیا و دریای چین جنوبی آغاز شده است ولی به نظر می رسد تا رسیدن به منطقه خاورمیانه راهی طولانی در پیش دارد. 

- داخلی شدن مبارزه با تروریسم: 

بعد از حملات یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ و با احیای گروه های تروریستی از آن زمان، تروریسم به عنوان دغدغه اصلی امنیت ملی آمریکا به اولویت نخست این کشور تبدیل شد. آمریکا با تهدید واقعی از سوی هیچ کشور یا مجموعه ای از کشورها در جهان مواجه نیست ولی همچنان - مانند کشورهای اروپایی - در معرض حملات تروریستی قرار دارد. این نگرانی در ابتدا موجب شد آمریکا در زمان ریاست جمهوری جرج بوش، دست به مداخله نظامی گسترده در خاورمیانه بزند. اما سال ها مداخله در این منطقه، تلفات جانی و خسارت های مادی فراوانی برجا گذاشت و شبکه های تروریستی نه تنها شکست نخوردند بلکه قدرتمندتر شدند. با گذشت زمان، این گونه نتیجه گیری شد که مبارزه با تروریسم از طریق تقویت امنیت ملی و دستگاه اطلاعاتی و نیروهای پلیس در داخل آمریکا - به جای وارد شدن به جنگ های بین المللی برای شکست دادن شبکه ها و هسته های تروریستی در هر نقطه از جهان - بهتر و کارآمدتر خواهد بود. آمریکا به مبارزه با تروریسم از طریق حملات با هواپیماهای بدون خلبان و همکاری با سازمان های اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه و دیگر مناطق جهان ادامه خواهد داد و تلاش هایش را بر شکست دادن گروه «داعش» متمرکز خواهد کرد، ولی واشنگتن بر امنیت ملی خود متمرکز خواهد شد و ادامه حضور شبکه های تروریستی را در جهان خارج به عنوان یک واقعیت خواهد پذیرفت. 

- تسلیحات کشتار جمعی: 

شاید نگرانی اصلی واشنگتن در خصوص امنیت ملی خود در درازمدت، دستیابی سازمان های تروریستی به سلاح کشتار جمعی باشد. آمریکا می تواند حملات تروریست ها را با استفاده از مسلسل یا بمب های دست ساز تحمل کند ولی سناریوی فاجعه بار این است که گروه های تروریستی بتوانند به سلاح هسته ای یا شیمیایی یا بیولوژیکی دست یابند. 

دولت جرج بوش اشغال عراق را با مطرح کردن مسئله تسلیحات فرضی عراق و برنامه های این کشور در زمینه تسلیحات کشتار جمعی - صرفنظر از میزان واقعی بودن آن - توجیه کرد. باراک اوباما نیز فقط به علت مسئله تسلیحات شیمیایی تهدید به اقدام نظامی در سوریه کرد هر چند بعداً از چنین اقدامی صرفنظر کرد. کره شمالی همچنان عامل نگرانی برای آمریکا به شمار می رود تنها به این علت که دارای سلاح هسته ای است. حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ و تصمیم معمر قذافی به تحویل دادن برنامه تسلیحات هسته ای خود در همان سال و حمله اسرائیل به رآکتورهای هسته ای ادعایی سوریه در سال ٢٠٠٧ و تحویل دادن تسلیحات شیمیایی سوریه در سال های ٢٠١٣ و ٢٠١٤، به برنامه تسلیحات کشتار جمعی در کشورهای عربی در آینده ای قابل پیش بینی پایان داد. با دستیابی به توافق با ایران که تضمین کننده توقف برنامه تسلیحات هسته ای این کشور دست کم به مدت ده سال یا بیشتر است، اسرائیل به عنوان تنها دارنده تسلیحات کشتار جمعی در منطقه خاورمیانه در آینده قابل پیش بینی باقی می ماند. بنا بر این موضوع تسلیحات کشتار جمعی نخواهد توانست آمریکا را در آینده ای نزدیک به این منطقه بازگرداند. 

بر اساس ادعای الحیات چاپ لندن، در این باره که دور شدن اوباما از خاورمیانه تنها بازتاب روحیات و اولویت های شخصی او بوده یا واکنشی موقت به زیاده روی دولت جرج بوش در استفاده از نیروی نظامی بوده، سخنان زیادی گفته شده است. ولی آن گونه که از تجزیه و تحلیل پنج عامل اصلی فوق بر می آید، فاصله گرفتن از خاورمیانه احتمالاً رویکردی درازمدت در سیاست خارجی آمریکا است. 

افکار عمومی آمریکا و بخش بزرگی از نخبگان سیاسی و تصمیم گیرندگان در آمریکا، دیگر خاورمیانه را منطقه ای استثنایی برای منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا نمی دانند که مداخله گسترده آمریکا را ایجاب کند. هیچ یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواستار کودتای گسترده علیه سیاست اوباما نیست بلکه این نامزدها تنها از بازنگری محدود در این سیاست سخن می گویند و تأکید می کنند برخوردی قاطعانه‌تر با داعش یا ایران خواهند داشت و بیشتر به اسرائیل نزدیک خواهند شد. حتی دونالد ترامپ پیشنهاد قطع کامل ارتباط با منطقه خاورمیانه و ممنوع کردن ورود همه مسلمانان را به آمریکا مطرح کرده است! ممکن است این گونه اظهار نظرها صرفاً مصرف سیاسی در زمان مبارزات انتخاباتی داشته باشد ولی نشان دهنده شکاف گسترده بین آمریکا و منطقه است. 

ممکن است قطع ارتباط آمریکا با منطقه در ابتدا موضوعی مثبت به نظر برسد ولی این سیاست آمریکا تا این لحظه موجب برهم خوردن توازن قوا با ایران و ایجاد خلأیی شده که طرف های تندرو و تروریستی آن را پر کرده اند و موجب تشدید جنگ های نیابتی بین قدرت های منطقه ای شده است. چنین وضعی همچنین موجب بازگشت قدرت های خارجی دیگر مثل روسیه و پیچیده شدن روابط بین المللی در منطقه شده است. 

نحوه تعامل رهبران منطقه با کمرنگ شدن حضور آمریکا در منطقه مشخص خواهد کرد که آیا قرن بیست و یکم، قرن جنگ های منطقه ای و مذهبی و داخلی باقی خواهد ماند یا فرصتی برای ایجاد توانمندی ها و ثبات منطقه ای بر اساس احترام به حاکمیت و همکاری و منافع متقابل به دور از مداخله خارجی خواهد بود.