پارس؛
پایان دوران خیمه شب بازی!/ چرا ترکیه و اسرائیل به هم نزدیک شدند؟
داستان چیست؟ چرا ترکیه ای که همین چند سال پیش نماد مقاومت لقب گرفته بود ناگاه در برابر محور مقاومت ایستاد؟ چرا حالا ترکیه دارد در زمینی بازی می کند که صحنه گردان آن رژیم صهیونیستی است؟
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علی مرادخانی- بعد از دفاع مقدس هشت ساله و جنگ تحمیلی عراق با ایران، منطقه غرب آسیا روزگار نسبتاً آرامی را به خود دیده بود. شاید هم تعبیر روزگار آرام در مقایسه دوران مذکور با این روزهای غرب آسیا نمود پیدا کند و معنای بهتری داشته باشد.
به هر حال منطقه غرب آسیا همواره در این سالها و چه بسا در تاریخ خود، چهره ای جنگ زده و آشفته داشته و کمتر زمانی را می شود به یاد آورد که کشور یا کشورهایی در این منطقه اسیر جنگ داخلی یا فرامرزی نبوده باشند. بعد از روزهای آشفته ایران و عراق هم، هر چند آتش افروزی هایی نظیر جنگ خلیج فارس در این منطقه به وجود آمده بود، اما هیچکدام از این آتش ها به گستردگی و نفوذ آتش امروز این منطقه نبوده اند.
حالا بیشتر از شش سال است که غرب آسیا آتش جنگی را به خود می بیند که ابتدای آن هرچند از بیداری اسلامی نشأت می گرفت و منحصر به منطقه ای چون مصر و لیبی و بحرین بود، اما کم کم این آتش به سوریه رسید، دامان دولت بشار اسد را گرفت و از آنجا به عراقِ خسته از جنگ رفت و دوباره خطر حضور بعثی ها آنجا را به خطر انداخت و کم کم کشوری مانند یمن هم درگیر جنگهای داخلی شد. لبنان هنوز هم که هنوز است دوران بی دولتی را طی می کند، روابط میان فلسطینیان و صهیونیستها هم به مرحله انتفاضه سوم رسیده، افغانستان هم دوباره خشونت های سخت و بی پایان طالبان را روی سر خود حس می کند، روابط پاکستان و افغانستان تیره تر از چند سال قبل شده. آتش فتنه ای که غرب آسیا را به خود درگیر کرده، حالا حتی دامان قلب اروپا را هم می گیرد و ده ها کشته روی دست دولت فرانسه می گذارد و همه اینها را که جمع کنید با درگیری های دیپلماتیک دولت های دنیا بر سر وقایع منطقه، می شود دوران آتش در انبار باروتی به نام غرب آسیا!
و در این میان، یکی از بازیگران اصلی این میدان را باید ترکها بدانیم. ترکهایی که بعد از سالها توانسته اند رنگ ثبات و آرامش اقتصادی و صد البته امنیت داخلی را به روی کشورشان ببینند و حالا سیزده سال است که آک پارتی یا همان حزب عدالت و توسعه را مامور اداره دولت کشور خود کرده اند. ترکیه در سالهای اخیر همواره یکی از نمادهای استکبار ستیزی و مقاومت بود؛ چه زمانی که از جریان هسته ای ایران به عنوان یک کشور غیر متعهد حمایت می کرد، چه وقتی که رئیس جمهور این کشور در داووس سرِ شیمون پرز فریاد کشید و به خاطر نسل کشی دولت غیرمشروع او در غزه، اجلاس را ترک کرد و چه وقتی که به خاطر نسل کشی مسلمانان میانمار و اویغور، دولت های میانمار و چین را مورد حمله قرار داد. همه اینها کاری کرده بود که لااقل در ظاهر و در افواه عمومی مسلمانان جهان، دولت رجب طیب اردوغان محبوبیت داشته باشد و مسلمانان دنیا او را دوست بدارند.
البته همان روزها هم میان اهالی سیاست سئوالی مطرح بود که چرا ترکیه با این همه اختلاف نظر سیاسی با صهیونیست ها، سفارت این رژیم را در آنکارا تعطیل نمی کند و سفیر خود را از سرزمین های اشغالی فرا نمی خواند. یا مثلا دلیل برخی کارشکنی ها در جریان کشتی صلح غزه چه بود و چرا میزان تبادلات تجاری میان ترکیه و رژیم اشغالگر قدس در اوج دعواهای سیاسی این دو کشور هم توفیر چندانی نداشت، یا حتی انتفاعات اقتصادی ترکیه از ماجرای پرونده هسته ایران چه قدر روی حمایت آن از ایران سایه انداخته بود...؟!
هر چه که بود، اما ناگاه روی دیگر سکه دولت ترکیه نمایان شد. با آغاز جنگ در سوریه، اردوغان جزو سرسخت ترین کسانی بود که از لزوم حذف بشار اسد از صحنه سیاست سوریه سخن می گفت و از همان روزهای اول هم شمشیر را برای اسد از رو بست و هر کمکی که از دستش بر می آمد، به مخالفان مسلح سوری انجام می داد. او در این هدف، حتی در برابر جمهوری اسلامی هم ایستاد و مواضع تند و خصمانه ای علیه کشور ما گرفت. بعد از آن هم که داعش در عراق صاحب قدرت شد، هرچند در ظاهر از آنها تبری می جست، اما همه ناظران بین المللی می دانند تاثیر عمده ای را که ترکیه دارد در موفقیت داعش، با آن همه کمک های پشت پرده و سیاسی و تجاری و...
داستان چیست؟ چرا ترکیه ای که همین چند سال پیش نماد مقاومت لقب گرفته بود ناگاه در برابر محور مقاومت ایستاد؟ چرا حالا ترکیه دارد در زمینی بازی می کند که صحنه گردان آن رژیم صهیونیستی است؟ چرا ایران و ترکیه که تا همین چند سال پیش روابط شان روز به روز بهتر می شد، حالا در میز مذاکره در برابر هم قرار می گیرند؟
پاسخ ساده است؛ ترکیه دنبال نفع شخصی است و هر کاری که باعث افزایش محبوبیت و قدرت منطقه ای اش می شود، را انجام می دهد. این تصور غلطی است که جنس رفتارهای بین المللی ترکیه را با کشوری مانند جمهوری اسلامی یکسان بدانیم. ایران واقعا استکبار ستیز است و ترکیه اما منفعت طلب! و برای همین هم بود که آن بازی های ضد استکباری را راه می انداخت؛ تا از این گذر میان مسلمانان منطقه محبوب شود و به چهره ای مسلمان و مقاوم معروف گردد، که البته به خواسته خود نیز رسید. یا همان موقع هم علیرغم آن ظاهرسازی ها، پل های پشت سر خود را در مواجهه با رژیم اشغالگر قدس خراب نکرد و رابطه اش را با این رژیم مستحکم نگه داشت. حالا هم که قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی ایران را روز به روز در حال افزایش می بیند، به سراغ یکی از محورهای مقاومت می رود تا با سقوط او، ضربه ای را هم به وجهه بین المللی جمهوری اسلامی وارد آورد.
جمهوری اسلامی روز به روز در حال قدرتمندتر شدن است و این شاید یک مانع بزرگ باشد برای قدرت یافتن ترکها. پس به بهانه حمایت از مردم سوریه، در مقابل محور مقاومت می ایستد تا به نام مقابله با اسد، هم برای تضعیف ایران- به عنوان مهم ترین رقیب منطقه ای خود- کاری کند و هم کردها، دشمنان سرسخت داخلی خود را تار و مار کند و از میان بردارد. و البته در تمام این اقدامات نیم نگاهی هم داشته باشد به آرمان بزرگ حزب عدالت و توسعه، یعنی امپراطوری جدید عثمانی.
به عبارت دیگر، تمام اتفاقاتی که در این مقال بدان اشاره شد، از برخورد تند با شیمون پرز تا کارشکنی در جریان کشتی صلح، یا مصافحه با احمدی نژاد تا مقابله با بشار اسد، تمام اینها مهره چینی های زیرکانه ای بود در زمینی که آرمان های اردوغان آن را تشکیل می داد. اردوغان این روزها به نام "سلطان عصر مدرن ترکیه" شناخته می شود، ادبیات و متد سخنرانی هایش بی شباهت به حاکمان اروپای ابتدای قرن نوزده نیست. حتی وقتی به استقبال محمود عباس می رود، همه چیز را در آرایش های دیپلماتیک دنیا به هم می زند تا به همه دنیا امپراطوری عثمانی را یادآوری کند. تا به همه یادآوری کند آرمان بزرگ خود را: عصر جدید ترکیه و امپراطوری جدید عثمانی.
دست راست اجرایی اردوغان در دولت ترکیه احمد داوود اوغلو است که بسیاری او را نظریه پرداز امپراطوری عثمانی جدید و یکی از مغز متفکرهای اصلی نئوعثمانیسم می دانند. نئوعثمانیسم هم می طلبد که ترکها در دو سطح داخلی و خارجی اقداماتی را انجام دهند. طبعاً مهمترین نیاز ترکیه برای نیل به این هدف، چیزی نیست جز امنیت و ثبات داخلی و افزایش قدرت بین المللی.
دولت عدالت و توسعه از همان بدو قدرت گیری (زمانِ قدرت زوج عبدالله گل و اردوغان) روی ثبات اقتصادی تمرکز کرد و توانست بعد از سالها ثبات اقتصادی را به بازار آشفته و بی سامان ترکیه بازگرداند، و توانست در زمینه ایجاد امنیت و آرامش کارهای بزرگی کند و حس امنیت و آرامش را به مردم ترکیه بازگرداند. و اینها یعنی اعتماد مردم ترکیه برای چند دوره متوالی در انتخابات؛ اعتمادی که هنوز هم پابرجاست و مردم ترکیه در انتخابات اخیر نشان دادند که هنوز هم پاشنه آشیل نظرات سیاسی شان همین دو موضوع حیاتی است.
اما اینها شاید فقط مقدمه لازمی بود برای گام دومِ تفکر نئوعثمانیسم، یعنی قدرت بین المللی. و اردوغان برای نیل به این هدف هر کاری را که لازم باشد انجام می دهد، یک روز ایستادن در برابر صهیونیست ها و نمایش ضد استکباری، و روز دیگر مواجهه مستقیم و تمام عیار با سوریه نماینده جریان ضد استکبار. برای ترکیه فرقی نمی کند که با ماست یا بر ما، این مهم است که قدرت نمایی کند و بتواند خود را به قوی ترین کشور منطقه بدل کند. آیا نیل به این هدف، به سادگیِ نیل به امنیت و آرامش داخلی ترکیه است؟
ترکیه برای ذبح شدن آماده است.چراغ سبز ناتو و تنها گذاشتنش .وعده های توخالی اروپا و اردوغآنی که ترکیه را بدامن آتش میاندازد.