به گزارش پارس به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، علی خضریان از اعضای اسبق شورای مرکزی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل و همچنین نویسنده کتاب "موج سوم" طی یادداشتی به بررسی نقش احزاب و گروه‌ها در جریان دانشجویی کشور می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:

 

دانشگاه به عنوان جامعه ای کوچک از برآیند افکار اجتماع همیشه در خود سلایق و تفکرات مختلفی را نظاره می کند و در این بین منطق و استدلال های گوناگونی را بروز و ظهور می دهد که گاهی برخی از این تفکرات با دیگر تفکرات در تضاد می باشند.

 

اما آنچه که مسلم است اینکه دانشگاه به دلیل آنکه محل بروز و ظهور تفکر بوده هیچگاه در شأن و منزلت خود نمی داند که صرفاً در تمجید و یا تعریف از هر شخص و یا گروهی حرفی به میان بیاورد و در این میان بیشتر تمایل به نقد و بررسی هر چیز را در خود می پروراند و البته این نقد، با هدف ساختن و یا تکامل هر فکر و ایده ای در مرحله عمل بوده و منافاتی با اصل آن تفکر و یا ایده ندارد و این به دلیل ذات دوران دانشجویی است که همه چیز را آرمان گرایانه دنبال کرده و این فعالیت ها غالباً در چهارچوب عرفی جنبش دانشجویی قابل تحلیل است.

 

از آنجا که جامعه ایران پس از انقلاب اسلامی درگیر اتفاقات متعددی شد، جنبش دانشجویی نیز به تبع آن وارد مراحل گوناگونی گردید، جنبش دانشجویی پس از انقلاب اسلامی را می توان رفیق جامعه مدنی و شریک جامعه سیاسی معرفی کرد که آرمان های خود را در آرمان های انقلاب اسلامی تحقق یافته می دید.

 

بر همین اساس بود دانشجویان -که غالباً عضو انجمن های اسلامی دانشجویان بودند- از همان ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی نهادهای مردمی از قبیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد ساندگی، جهاد دانشگاهی و...  را تأسیس کردند؛ البته باید اذعان داشت که در طول سه دهه گذشته نسبت جنبش دانشجویی با قدرت تغییرهای عمده ای یافته است، به طوری که در برخی از این برهه ها بخشی از جنبش دانشجویی با ورود به بدنه قدرت، زمینه تبدیل شدن به یک پایگاه حزبی را در درون دانشگاه پدید آوردند و یا با نفی کامل قدرت از آن طرف بام سقوط کردند.

 

باید اذعان داشت دانشگاه به دلیل دارا بودن خاصیت جریان ساز و الگوپذیری جامعه از آن، همیشه مورد طمع و نظر جریان هایی بوده است که با هدف قرار دادن این نهاد اجتماعی، قصد تأثیرگذاری بر جامعه را دارند.

 

تاریخ دانشگاه خوب به خاطر می آورد دورانی را که جریان های سیاسی با ورود به عرصه دانشگاه و از میان برداشتن استقلال فکری و آکادمیک آن به دنبال عرضه آزادی در محیط دانشگاه بودند. در حالی که استقلال فکری یکی از اصول اساسی آزادی به شمار می رود و نمی توان آزاد  بود، اما از جریان های سیاسی سهم طلب کرد و به نوعی باید گفت در دانشگاه می بایست اولین گام را برای سیر آزادی در استقلال فکری و سیاسی آن جستجو کند.

 

در همین خصوص می توان به مجموعه دفتر تحکیم وحدت در سال های میانی دهه 60 اشاره کرد که به دلیل اتصال برخی اعضای این اتحادیه دانشجویی به جریان های سیاسی خارج از دانشگاه، زمینه طمع آنها را جهت سوءاستفاده از محیط دانشگاه به نفع جریان های سیاسی خارج از دانشگاه فراهم آورد؛ که در مقابل چنین رویکردی از سوی جریان چپ سیاسی برخی دولتمردان دوره سازندگی که به عنوان جریان راست دولتی مطرح بودند با طرح استدلال هایی همچون اینکه مسئولین دولت از انقلابیون و مورد تأیید امام(ره) و رهبری‌اند، پس نمی بایست نسبت به آنها انتقاد کرد، اقدام به تخطئه جنبش دانشجویی کرده و هرگاه انتقادی از نهاد دانشگاه و دانشجو شنیده می شد جدای از درست یا نادرست بودن، به آن برچسب ضد ولایت فقیه  می زدند؛ تا آنجا که در همین برهه و در آبان ماه سال 72 رهبر معظم انقلاب با هدف تبیین دیدگاه واقعی ولایت فقیه نسبت به فعالیت سیاسی دانشجویان و از یک سو عدم تأیید سوءاستفاده سیاسیون چپ‌گرا از محیط دانشگاه و از سویی دیگر تخطئه جریان راست دولتی در عدم بیان دیدگاه های انتقادی دانشجویان بیان می دارند:

 

"بنده دلم می‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر... روی این ریزترین پدیده‌های سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دست‌هایی را که تلاش کرده‌اند و می‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمی‌فهمند، جریان‌های سیاسی دنیا را نمی‌فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری می‌تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟ بله؛ اگر حکومت استبدادی باشد، می‌شود". (دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان 12/8/72) 

اما دقیقاً در همین زمان و بر خلاف این بیانات جناح حاکم با کمک دولتمردان سازندگی و با هدف با نشاط جلوه دادن محیط دانشگاه و البته ادامه تفکر تخطئه صدای واقعی نهاد دانشگاه در مقابل انجمن های اسلامی دانشجویان اقدام به راه اندازی تشکلی موسوم به «انجمن اسلامی دانشجویی» کردند.

 

در این رابطه افرادی همچون محسن میردامادی معتقدند سیاست های خاص دولت 8 ساله هاشمی رفسنجانی و عدم اجازه دخالت در سیاست در دوران مذکور توسط دیگر اقشار جامعه، اصلی ترین علت رکود و سکون جریان دانشجویی به شمار می رود و البته سوالی که در مورد این اظهار نظر میردامادی پیش می آید اینکه در صورت پذیرش چنین نظری چگونه می توان گواه تاریخ در خصوص نقش اساسی دفتر تحکیم وحدت در پیروزی دوم خرداد 76 اصلاح طلبان را نادیده گرفت؟ پس علی القاعده باید پذیرفت که جریان دانشجویی برخلاف آنچه متصور می شویم که با تغییر دولت سازندگی به دولت اصلاح طلبان به فضای باز سیاسی دست پیدا کرد، باید آن فضای باز سیاسی را در انتهای دولت سازندگی ثبت نمائیم و به دنبال علت ها و دلایل چنین تغییر رویکردی از سوی سیاستگذاران وقت پرداخت.

 

بطوریکه برخی از ریشه های باز شدن به یکباره دانشگاه را باید در لیست انتخاباتی مجلس پنجم جامعه روحانیت مبارز و عدم  توافق با آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور وقت و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در قرار دادن اسامی چند نفر از کسانی را که ایشان مدنظر داشتند همچون «عبدالله نوری»، «عطاءالله مهاجرانی»، «محسن نوربخش» و ارائه لیست دیگری با نام «جمعی از کارگزاران سازندگی» جستجو کرد که به همراه جناح چپ، «فراکسیون حزب الله» را در مجلس پنجم تشکیل دادند و ایجاد برخی اختلاف نظرها همچنین در ادامه منجر به عدم تمکین جامعه روحانیت مبارز به آقای علی اکبر ولایتی- کاندیدای مورد نظر هاشمی رفسنجانی- در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 گردید و براساس همین وضعیت بود که دولت سازندگی برای تأثیرگذاری در انتخابات هفتم ریاست جمهوری به یکباره ظرفیت دانشگاه ها را با هدف رأی آوری گزینه در ظاهر منتقد دولت خود که با شعار اصلاح طلبی و البته مورد حمایت فراکسیون «حزب الله» یا همان جمعی از کارگزاران سازندگی -که حامیان دولت آقای هاشمی را در خود جای داده بود!- در اختیار افرادی همچون «عطاءالله مهاجرانی»، جریان هایی مانند حلقه کیان به سرکردگی «حسین حاج فرج دباغ» (عبدالکریم سروش) و برخی از چهره های مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری مانند «سعید حجاریان» (معاون سیاسی مرکز)، -که در «ماهنامه کیان» نیز با نام مستعار «جهانگیر صالح پور» مطلب می نوشت- «عباس عبدی» (معاون فرهنگی مرکز)، «محسن کدیور» (معاون اندیشه اسلامی مرکز) و «موسوی خوئینی ها» به عنوان مسئول این مرکز که همگی با انتصاب از سوی هاشمی رفسنجانی از سال 70 مشغول به فعالیت بودند  قرار داد و آنها نیز به یکباره در درون دانشگاه ها به نقد دولت سازندگی روآوردند.

 

نتیجه آن شد که دانشگاه و جریان دانشجویی در کمتر از یکسال مورد آماج گروه های سیاسی جهت بهره برداری انتخاباتی قرار گرفت و محصول آن دولتی بود که براساس نقد سیاست های دولت سازندگی و با شعار توسعه سیاسی برسرکارآمد؛ و البته با نیم نگاهی به دولتمردان برآمده از چنین حرکتی و سوابق اجرایی و فکری آنها، بیش از پیش پی خواهیم برد که نه تنها نمی توان ادعا کرد که دانشجویان نقش اساسی را در انتخابات دوم خرداد سال 76 بازی کردند، بلکه به جرأت می توان گفت که دوم خرداد 76 سرآغاز فصلی نوین از سوء استفاده سیاسیون جریان سیاسی حاکم از جریان دانشجویی در دهه 70 بود و حضور مصطفی معین در رأس مدیریت آموزش عالی کشور- که در دولت سازندگی نیز سابقه مدیریت وزارت علوم را برعهده داشت- باعث شد تا ضمن ایجاد فضای باز سیاسی برای جریان وابسته به قدرت بتواند از تجربه ای که در دولت سازندگی برای بسته نگه داشتن دانشگاه بر روی جریان های مستقل دانشجویی به دست آورده بود همچنان در جهت حفظ آن تلاش نماید.

 

در هرصورت جریان دوم خرداد 76 را باید مبنای تغییر و تحولاتی عمده در فرآیند جنبش دانشجویی کشور دانست چرا که پس از این رویداد جریانی سیاسی با سوء استفاده از شعار اصلاح طلبی و القاء اینکه رأی به کاندیدای پیروز رأی مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بود- شش ماه پس از دوم خرداد 1376 و در روز 13رجب طی سخنانی از سوی شیخ حسینعلی منتظری کلید خورد- تلاش کرد تا با نفوذ در بدنه دانشجویی و تغییر رویکردی آشکار نسبت به گذشته آن و همچنین تغییرات عمده در آرمانهای آن، فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی کشور کنند که تا پیش از این کم سابقه بود؛ و باید از دوم خرداد 76 به عنوان نقطه عطفی تحت عنوان «تحرک در عین افول» در دانشگاه یاد کرد. تحرک به این معنا که سخن گفتن از هر دری(!) و توهین به هر چیزی به خصوص مقدسات مذهبی تحت عنوان آزادی بیان با هدایت سیاسیون خارج از دانشگاه رایج گشت و افول نیز به این معنا که به تدریج همان آرمانگرایی که علت بوجود آمدن جنبش دانشجویی تلقی می گشت آرام آرام به تاریکی سیر می نمود.

 

سرعت و پیوستگی تنش های اجتماعی و سیاسی پی‌درپی در اولین سال های پس از این رخداد، دقیقاً از همین امر تبعیت می کرد؛ بطوریکه نفوذ و استحاله بزرگترین اتحادیه دانشجویی کشور (دفتر تحکیم وحدت) دقیقاً در همین راستا قابل تحلیل است و مرور تاریخ حاکی از آن است که پس از این رویداد انجمن های اسلامی دانشجویان وابسته به دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه ها، با تغییر رویکردی آشکار نسبت به گذشته و همچنین تغییرات عمده در آرمان های خویش فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی کشور نمودند که تا پیش از این کم سابقه بود؛ البته تغییر گفتمان در دفتر تحکیم وحدت از سوی اصلاح طلبان رادیکال بسیار آرام صورت می گرفت و به نوعی نمی توان مرز مشخصی را برای آن تعیین نمود به طوری که شاهدیم در خردادماه 79 دفتر تحکیم وحدت همچنان در موضعی اصولی پیروزی ملت لبنان بر رژیم اشغالگر قدس را تبریک و تهیّت می گوید. حتی در محتوای مطالب و بیانیه هایی که نسبت به مسائل داخلی نوشته می شد نیز شاهد ادبیاتی درون دینی و انقلابی از سوی این دفتر در انتهای دهه 70 شاهدیم که کم کم جای خود را به گفتمان برون دینی می داد به طور مثال در نامه سرگشاده دفتر تحکیم وحدت به سپاه پاسداران در تیتر نوشته شده بود: «نامه سرگشاده به برادران ایثارگر و دلاور سپاه» و در متن نامه نیز تماماً با چنین ادبیاتی به رشته تحریر درآمده بود. (روزنامه حیات نو 13/6/79)

 

نکته ای که می توان از آن به عنوان مهمترین دلیل تغییر رویکردها و به مرور زمان تغییر بنیان های فکری در دفتر تحکیم وحدت به آن اشاره کرد، همراه شدن با جریان های سیاسی خارج از دانشگاه و حتی حضور در عرصه قدرت و به نوعی دنبال نمودن منافع فردی و حزبی، تا جایی که حتی آشکارا در محدود نمودن اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) نیز در یک قالب مشخص گام برداشته شد، حرفی که «رضا حجتی» عضو وقت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در روز 21 اردیبهشت ماه سال 79 بر زبان جاری ساخت حقیقتی تلخ از روزگار دفتر تحکیم وحدت بود. در جایی که می گفت:

 

"(دفتر تحکیم وحدت) اندیشه های امام(ره) را در قالب تفکرات خاتمی دنبال می کند..".

 

(برای مطالعه متن کامل جلسه پرسش و پاسخ  که با حضور نمایندگان دفتر تحکیم وحدت و جامعه اسلامی دانشجویان برگزار شده بود می توانید به خبرگزاری ایسنا در تاریخ 21 اردیبهشت 1379مراجعه نمائید.)

 

از آنجایی که تفکر بر جریان دفتر تحکیم وحدت دچار چنین خطای تحلیلی و محصول آن تفکر، دچار رفتاری متناقض با آرمان های دفتر تحکیم وحدت شده بود، زمینه رشد برخی خرده جریان ها همچون قومیت گرایان، چپ ها، بهایی ها، لیبرال ها و حتی در ادامه شیطان پرست ها را فراهم کرد.

 

اما از سویی دیگر متعاقب برخی حرکت ها و انحرافات پدید آمده در دفتر تحکیم وحدت و راهیابی برخی اشخاص به آن پای طرح برخی مباحث پیش پا افتاده، بی ارزش و غیراصولی در جلسات این دفتر به میان آمد که سرآغاز نوعی ادبیات مبتذل دانشجویی در این دفتر بود. به تدریج این ادبیات رایج شد و مخصوصاً با ورود طیفی که کاملاً دارای افکار و عقاید سطحی بود و بعداً به پیاده نظام شاخه به اصطلاح مدرن این دفتر تبدیل شد؛ این ادبیات به طرف نوعی فحاشی و توهین آشکار به اشخاص و ارزش ها تغییر چهره داد که همه اینها محصول جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیونی بود -که با چراغ سبز مسئولین وقت وزارت علوم دولت اصلاحات و یا به صورت خوشبینانه نادیده گرفتن چنین سوء استفاده هایی- رغم خورد.

 

در همین زمان یکی از تضادهای رفتاری افراطیون دفتر تحکیم وحدت این بود که در عین حمله به کلیت نظام و اهانت به بسیاری از اعتقادات اسلامی، کوچکترین نقدی را به سمت مصطفی معین (وزیر علوم وقت جمهوری اسلامی) انجام نمی دادند و به نظر می رسد هنوز بسیاری از ریشه های این تضاد مشخص نگشته است که چرا کسانی که هیچ ساختاری را در قالب نظام جمهوری اسلامی به رسمیت نمی شناسند، اما وزیرعلوم چنین نظامی را در برهه های مختلف و حتی در انتخابات نهم ریاست جمهوری حمایت می کنند؟ که خود حاکی از نحوه مواجه حزبی در بخشی از جریان دانشجویی دارد.

 

البته عدم جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیون به معنای سیاسی نبودن دانشگاه نیست، همانطور که رهبری فرزانه انقلاب نیز چنین انتظاری را دنبال می کنند و با تکرار اعتقاد دیرینة خود مبنی بر ضرورت وجود روح و نشاط سیاسی در دانشگاهها می فرمایند:

 

"می دانید من از سابق عقیده‌ام بر این بوده است که در دانشگاه باید روح سیاسى زنده باشد؛ این یک نشاطى به جوان می دهد. ما جوان با نشاط لازم داریم. دانشگاهى که از سیاست دور باشد و بکلى از سیاست برکنار باشد، این دانشگاه خالى از شور و نشاط خواهد بود؛ بعلاوه که محلى خواهد شد براى رشد میکروبهاى خطرناک فکرى و رفتارى. بنابراین خوب است و باید در دانشگاه سیاست باشد؛ منتها معناى سیاسى شدن دانشگاه یا حضور سیاست در دانشگاه را نباید اشتباه کرد. معنایش این نیست که دانشگاه بشود یک جائى براى اینکه جریانهاى سیاسى، گروههاى سیاسى، عناصر سیاسى براى اغراض سیاسى بیایند از این استفاده کنند؛ این نباید باشد؛ این را باید مانع شد... مثالها و تشبیه‌هاى زیادى می شود براى این موضوع کرد؛ دیگر آدم نمی خواهد آن را بیشتر توضیح دهد".

 

دیدار با وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران‌ 13/11/1388)

 

باید بپذیریم که مشارکت سیاسی و حساسیت نسبت به امور سیاسی نیازمند داشتن بینش و آگاهی های سیاسی دقیق، تحلیل صحیح و منطقی قضایا و تفسیر رفتار شخصیت‏ها، دولت ها و جریانات، شرایط داخلی و بین المللی و بالآخره آزاد اندیشی و پرهیز از تعصبات حزبی است.

 

مقام معظم رهبری در این زمینه می فرماید:

 

"یک نکته اساسی ... که من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روی آن تکیه می کنم؛ و آن، پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهای مهم کشور است... ما دو کار سیاسی داریم: سیاست زدگی و سیاست بازی؛ این یک جور کار است. این را من به هیچ وجه تأیید نمی کنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. یکی هم سیاستگری است؛ یعنی حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا کردن؛ که یکی از وظایف تشکلهای دانشجویی این است. من تأکید می کنم، تشکلهای دانشجویی ...نوع برنامه ریزی و کار را به کیفیتی قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند؛ هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است.»(دیدار با دانشجویان 25/7/85)

 

باید اذعان داشت که در حال حاضر خرده جریان های دگراندیش در سطح دانشگاه ها اعم از قومیت گرا، چپ گرا، لیبرال، فمینیسم و... با تبیین استراتژی «دشمن دشمن ما دوست ماست» و دشمن انگاشتن نظام اسلامی، ضمن فراموش کردن اختلافات ریشه ای و عمیق میان آنچه ادعای طرفداری از آن را می کردند- که خود نشان دهنده اتصال همه این خرده جریان ها به یک مدیریت واحد می باشد- قصد فعالیت دارند و در برخی دانشگاه ها نیز فعالیت هایی را با بی تدبیری های مسئولین فعلی وزارت علوم و دانشگاه ها و همچنین ارائه تحلیلی نادرست از پیام انتخابات 24 خرداد 92 همچون 2 خرداد 76 صورت داده تا جریان رادیکال خارج از محیط دانشگاه با سوء استفاده از پتانسیل دانشگاه ها بهترین مجال و ”تنها راه" برای امتیازگیری سیاسی از نظام را دنبال کند و برای چندمین بار تئوری به بن بست رفته ”فشار از پائین" را از کانال دانشگاه تعریف و دنبال می کند و ماحصل اتاق فکر این جریان استراتژی ”سوار شدن دوباره بر دوش دانشگاه" را به مرحله اجرا گذاشته است.

 

دقیقاً با چنین تحلیلی می توان تلاش های اخیر احزاب و گروه های سیاسی را در نشریات و رسانه های خبری متعدد پیرامون ارائه طرح هایی جهت راهبری تشکل های دانشجویی و حتی ایجاد و تأسیس تشکل هایی جدید با عناوین متعدد درک کرد.

 

اقداماتی که از سوی جریان سیاسی حاکم تحت عنوان خروج دانشگاه از تک قطبی و تک صدایی مطرح می گردد؛ ادعایی که هرگز شاخصه های دقیقی برای آن مطرح نگردیده و صرفاً اینطور به ذهن می رسد که برخی دولتمردان به دلیل عدم فهم صحیح از فلسفه وجود جنبش دانشجویی معتقدند که دانشگاه به دلیل آنکه همه تشکل ها و جریان های دانشجویی موجود منتقدین قدرت و دولت هستند؛ پس به دنبال تشکل هایی جهت مجیزگویی دولت رفته اند دقیقاً همان نسخه ای که در دوران دولت هاشمی رفسنجانی با تأسیس «انجمن اسلامی دانشجویی» صورت گرفت. البته پیشنهاد نگارنده به دانشجویان و فعالان دانشجویی که به دلیل دغدغه فعالیت و عطش حضور؛ گاهاً فریب گروه های سیاسی را در ایجاد و راهبری فعالیت های دانشجویی می خورند مطالعه سرنوشت این تشکل دولت ساخته در ابتدای دهه 70 می باشد تا بدانند جریانی که آن روز با عنوان راست دولتی به دنبال پایگاه دانشجویی در محیط دانشگاه ها بود و بعدها با تابلوی کارگزارن سازندگی به جریان چپ سیاسی میل کرد چگونه همچون دستمال کاغذی کثیف با این تشکل رفتار نمود و البته سران اصلی این تشکل که با نقاب نفاق به دنبال کسب حداکثر منافع شخصی بودند چطور بدنه دانشجویی خود را به بازی گرفتند.