پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- دکترعلیرضا رضاخواه- "آمریکا هر چقدر از لحاظ اقتصادی و نظامی قوی باشد بازهم نمی تواند مشکلات دنیا را به تنهایی حل کند، جنگ عراق این درس را به ما داد، که حتی با داشتن صدها هزار سرباز شجاع و تریلیون ها دلار بودجه، نمی توان ثبات را به یک کشور خارجی برد" این ها اعترافات باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در اجلاس روز گذشته سازمان ملل متحد بود. تصور بیان چنین سخنانی از زبان رئیس جمهور آمریکا در کمتر از یک دهه پیش امری محال بود، یعنی زمانی که ساکنان کاخ سفید دکترین "قرن جدید آمریکایی" را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده بودند و قرار بود دنیا را به تنهایی مدیریت کنند. سخنان اوباما را می توان آغاز رسمی افول آمریکا خیلی زودتر از آنچه که پیش بینی شده بود دانست. پایان عصر تک قطبی و آغاز دوران پسا تک قطبی، دورانی که چگونگی آن هنوز مشخص نشده است.

از سال1991 و در پی تجزیه بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده تنها ابرقدرت جهانی بود. نه تنها قرن بیستم، بلکه قرن بیست و یکم هم قرن آمریکا به نظر می رسید. بیل کلینتون و جورج دبلیو بوش، هر دو مصرانه بر این امر تأکید می کردند و حلقه های آکادمیک با این پیش بینی بی پروا که پایان جنگ سرد به معنای پایان تاریخ است صدای آنها را انعکاس می دادند. در هر حال، عمر چنین خوش بینی بی حدی، زیاد طولانی نبود . فرهنگ خودبرتربینی و لیبرالیسم افسار گسیخته که در زمان کلینتون آغاز شد و در دوران بوش ادامه یافت، خیلی زود در حوزه اقتصادی به از بین رفتن حباب بازار بورس منجر شد و کمتر از یک دهه بعد به یک شکست مالی تمام عیار انجامید؛ و در حوزه سیاسی، یکجانبه نگری پرهزینه ریاست جمهوری بوش پسر، به یک دهه جنگ در خاورمیانه و از ریل خارج شدن سیاست خارجی آمریکا منجر شد. فاجعه مالی سال 2008 رکود اقتصادی مصیبت باری را تشدید کرد که آمریکا و بیشتر کشورهای غربی را به آسیب پذیری سیستماتیک شان آگاه ساخت. حالا 7 سال بعد دنیا با بحرانی تحت عنوان "خلاء قدرت جهانی" مواجه شده است، بحرانی که به اعتقاد برژینسکی" نتیجه جمعی تغییر دینامیکی در مرکز ثقل جهان، از غرب به شرق است که با پدیده بیداری سیاسی در سطح جهان و عملکرد ناکارآمد داخلی و بین المللی آمریکا، از زمان ظهورش به عنوان تنها ابرقدرت جهان در 1990، تشدید شده است."

آمریکا دیگر تنها ابرقدرت جهان نیست، و دیگر قادر نیست برای جهان و معضلاتش نسخه بپیچد، ایالات متحده این روزها بیشتر شبیه یک ابر قدرت تنهاست .

سیاست های کاخ سفید این روزها بیش از آن که هدایت کننده روند تحولات بین المللی باشد تحت تاثیر نقش آفرینی دیگران شکل می گیرد. شاهد مثال این ادعا را می توان سیاست های ضد و نقیض آمریکا در بحران سوریه دانست. سیاست هایی که حتی همپیمانان این کشور را هم خسته کرده است. اروپایی ها که این روزها با بحران بی سابقه پناه جویان دست و پنجه نرم می کنند، راه خود را از واشنگتن جدا کرده اند. آنها که تا دیروز هرگونه تعامل با ایران، سوریه و روسیه را خط قرمز خود می دانستند حالا خواهان یاری این سه کشور برای حل بحران شده اند. روس ها طرحی جدید برای حل بحران مطرح کرده اند. پوتین رئیس جمهور روسیه، می گوید تنها راه پایان دادن به جنگ داخلی سوریه، حمایت از رئیس فعلی و دولت مرکزی آن کشور است. ظاهرا مسکو توانسته نظر مثبت اروپا را برای این طرح جلب کند. شریک فرا آتلانتیک واشنگتن هم ظاهرا چرخش ثقل قدرت از غرب به شرق را درک کرده است و شریکش را تنها گذاشته است. حالا اوباما هم سیاست خود را تغییر داده است. او که همین چند روز پیش به صراحت گفته بود سیاست پوتین در سوریه اشتباه است، دیروز در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل تصریح کرد که حاضر است با ایران و روسیه درباره بحران سوریه همکاری کند. با این حال رئیس جمهور آمریکا برای حفظ آبرو هم که شده گفته است که شرطش رفتن بشار اسد است. شرطی که دیگر این روزها خریداری ندارد.مرکل صدر اعظم آلمان می گوید بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، باید در هرگونه مذاکرات احتمالی برای ایجاد صلح در آن کشور، شرکت داده شود. السیسی رئیس جمهور مصر دیگر شریک آمریکا هم دیروز در مصاحبه با شبکه سی ان ان گفت که او دیگر فکر نمی کند که بشار اسد رئیس جمهور سوریه باید از قدرت کنار برود. لذا انتظار می رود ابرقدرت تنها بازهم تحت تاثیر نقش آفرینی دیگران و مسیر تحولات بین الملل تغییر نظر دهد.