دکتر عبدالله گنجی
از اندیشه اصلاحطلبی تا اصالت قدرت
ناطق نوری با هر اسم و رسمی که برای وی قائل باشیم از چارچوب انقلاب خارج نخواهد شد و این هنر را دارد که طرف را بین زمین و آسمان نگه دارد.
شاید باور کردنی نباشد که تئوریسینهای حلقه کیان که ایدئولوژی ذاتی از سیاست داخلی و خارجی و پایان انقلاب و قطع پیوند اعتقادی بین اسلام تشیع و سیاست را فریاد میزدند و با همکاری کریستین امانپور مستند پایان انقلاب اسلامی را میساختند به مرحلهای برسند که برای چفتوبست در قدرت به ناطق نوری التماس کنند. اصلاحطلبان این روزها با محوریت کارگزاران وقت ویژهای را برای وصال به حجتالاسلام ناطق نوری صرف میکنند. هم او که در دوران اصلاحات پیدا کردن پایگاه اجتماعی را در تقابل با وی جستوجو میکردند. ناطق نوری از نگاه درون جریانی کیست؟
ناطق نوری از نگاه اندیشهورزان اصلاحطلب کسی است که قرار بود مانع اصلی تحقق اصلاحات مدنظر در کشور باشد. شخصیت محافظهکاری بود که اولینبار اصولگرایی را مفهومسازی کرد و قرار بود ادامه دهنده مسیر اسلافی باشد که محوریت آن را عالیجناب سرخپوش میدانستند.
جرم ناطق نوری در آن سالها از نگاه اصلاحطلبان این بود که بر مواضع اصولی انقلاب و نظام اصرار میکرد و با هرگونه نگاههای گریز از مرکز مخالف بود لذا برای شکست او بسیج شدند. اما رفتارها، مکتوبات، مصاحبهها و نگرش اصلاحطلبان در ماههای اخیر نشان میدهد که کمکم اندیشه اصلاحطلبی که آمیزهای از گفتمان جمهوریخواهی، مشروطهخواهی، سکولاریسم، لیبرالیسم، اسلام رحمانی، منافع ملی منهای ایدئولوژی، تعامل و تنشزدایی به جای استکبارستیزی و... بود، قرار است به یکباره به پای اصالت قدرت قربانی شود و هر آن کس را که احساس کنند ظرفیت پیوند مجدد آنان به حاکمیت را دارد پیروی کنند. باورپذیر نبود اصلاحطلبان از ادعای استقلال فکری از رأس حاکمیت (حجاریان میگوید جناح مقابل معمولاً آنچه در رأس حاکمیت گفته میشود را تکرار میکند اما ما حرف دیگری داریم) به جایی برسند که شاخص اصلی برای پیوند و «عقد سیاسی» صرفاً فاصله افراد با احمدینژاد باشد. گرایش به ناطق، لاریجانی، ولایتی و... صرفاً به دلیل و شاخص فاصله با احمدینژاد است و هر کس دیگری هم که در اردوگاه اصولگرایان مورد غضب احمدینژاد باشد قابل پذیرش خواهد بود.
اینجاست که اندیشه اصلاحطلبی درگمگشتگی و حیرانی است. آنچه در این میان مورد توجه است محوریت کارگزاران در «ناطقخواهی» است و هفته نامه صدا این هفته ابایی نداشت که ناطق نوری را «پرده دوم روحانی» بداند. به نظر میرسد خلأ سر پل برای اصلاحطلبان ناب به صورتی درآمده است که کارگزاران را به عنوان سرستون حرکت پذیرفتهاند و برای استمرار در قدرت به آنان تمکین کردهاند، اما در هشت سال اصلاحات حزب مشارکت و مجاهدین به کارگزاران به عنوان وصلهای ناچسب و برادر ناتنی و شهروند درجه دو اصلاحات مینگریستند اما به برکت احمدینژاد این مسئله هم حل شد و کارگزاران نه تنها به جریان وارد شد که محوریت و مدیریت را نیز برعهده گرفته است اما از مشی کارگزاران و تحقیری که در دوران اصلاحات به عنوان حزب درجه 2 میشدند میتوان فهمید که آنان نقشه دیگری دارند. کارگزاران به دنبال وزندهی از بیرون جریان اصلاحات به روحانی است. آنان تلاش میکنند مهرههای مؤثر و غیرتشکیلاتی اصولگرا را با اعتدال معنادهی و تفسیر نموده و به روحانی نزدیک نمایند. در این صورت کارگزاران نه تنها به دنبال اصلاحطلبان راه نیفتاده که به دنبال ایجاد جریانی سوم از طیف روحانی و بخشی از اصولگرایان منفعل و آزموده شده است. بنابراین تلاش جهت محوریت ناطق نوری و ایضاً همکاری با لاریجانی و ولایتی قبل از اینکه «نه» به بخش دیگری از اصولگرایان باشد به دنبال تبدیل کارگزاران از یک گروه «بینالامرین» به یک جریان مولد و هویتیاب و هویتساز است. اما حقیقت این است که ناطق نوری با هر اسم و رسمی که برای وی قائل باشیم از چارچوب انقلاب خارج نخواهد شد و این هنر را دارد که طرف را بین زمین و آسمان نگه دارد، البته مشی ناطق نوری همانند هاشمی و برخی از راستگرایان سنتی مشی پدری است، لذا ناطق مرجعیت خود را در تراز کارگزاران نخواهد فروخت، بدون تردید او از اجماع دو جناح بر خود لذت میبرد و آن نقطه را مطلوب میبیند و قدرت راهبری پشت پرده وی (که خود به بخشی از آن در انتخابات 1392 اشاره دارد) به سمتی میرود که به «هاشمی دوم» تبدیل شود. علاقه به محل رجوع بودن وجه مشترک ناطق و هاشمی است و این مشی معمولاً موجب باختگی در عرصه اجتماعی است. گرایش اصلاحطلبان به ناطق واقعاً با چه هدفی است؟
بدون تردید حرف اول در پاسخ به این سؤال قدرتخواهی، پناهندگی و سرپلگیری است و روی دیگر سکه آن عدول اصلاحطلبان ناب از اندیشه اصلاحطلبی و ورود به حوزه اصلاحطلبانی است که تا دیروز آنان را بدلی میدانستند. شاید ارزیابی آنان از شرایط و زمانه این تجویز را کرده باشد اما نداشتن شاخص و عدول از باورها و توجیه کردن وسیله برای نرسیدن یا رسیدن به هدف، رنجی است که سوسیالدموکراتهای جدید با آن دست و پنجه نرم میکنند. اما آنچه برای امثال جناب ناطقنوری مهم است اینکه اندیشه اصلاحطلبی از مسیر «جمهوریخواهی» به پایان انقلاب میاندیشد و کارگزاران از مسیر «توسعهخواهی» و این هر دو به یک نقطه مشترک رسیدهاند که مبارزه را باید به حاشیه برد و اروپامحوری را در اقتصاد، سیاست و اجتماع پیاده کرد. ناطق نوری در حوزه نخبگی کارگزاران و اصلاحطلبان وجهه بهتری از توده دارد و همین موضوع آمدن وی را با تردید مواجه کرده است اما نیروهای انقلاب از زیرکی ناطق غافل نیستند و او را به سوی اصلاحات هل نخواهند داد. قدری باید صبر کرد.
ارسال نظر