به گزارش پارس به نقل از دیپلماسی ایرانی روزنامه نیویورک تایمز در 21 آگوست با توجه به اطلاعات افشا شده از شخصی که  زندگینامه ایهود باراک را می نویسد گزارشی منتشر کرد. بر اساس این گزارش وزیر دفاع پیشین اسرائیل و رئیسش بنیامین نتانیاهو در سالهای 2010 تا 2012 آماده حمله به زیرساخت های هسته ای ایران بودند. در سال 2010 یک مقام ارتشی بدبین ماشه این برنامه را کشید. در سال 2011 یک عضو مشترک ارتش آمریکا-اسرائیل با لئون پانتا وزیر دفاع آمریکا در این رابطه ملاقات کرد و در سال 2012 دو عضو کابینه اسرائیل مانع این جریان شدند.

اگر همه یا بخش زیادی از این افشاگری ها صحیح باشد، این قضیه شبیه به مسئله ای است که من در رابطه با علاقه دولت بوش به اقدام نظامی علیه ایران در سال 2006 کشف کردم. بعد از اینکه افسر ارشد نظامی آمریکا با اشاره مقامات ارشد با وسعت این عملیات مواجه شد، دولت تصمیمی خلاف حمله گرفت. این مقامات ابراز داشتند که این عمل مستلزم دو تا سه هزار پرواز و مبارزه هوایی طی یک هفته و یا بیشتر است.

نکته ای که در پرونده برنامه نافرجام باراک و نتانیاهو در «تایمز» به آن اشاره نشد مشاوره اختصاصی با مقامات ایالات متحده در مورد نیت اسرائیل بود. علیرغم این فرض مسلم همگان که اسرائیل معمولا در مورد بحث انگیزترین و تهاجمی ترین اقدامات خود، چراغ سبز را از مقامات ارشد آمریکایی می گیرد واقعیت معمولا خلاف این بود. در طول 26 سال سابقه حضور در دولت ایالات متحده از 1979 تا 2005 اسرائیل بندرت چنین تاییدی از آمریکا گرفت.

در چنین مواردی، مقامات ارشد اسرائیلی اغلب از این می ترسیدند که مطلع شدن مقامات آمریکایی از این اقدام باعث شود که با تمام قوا برنامه های اسرائیل را خنثی کنند. در نهایت این ایالات متحده است که باید با عکس العمل های شدید، خام و افراطی اسرائیل چه با متحدان و چه در منطقه و در سطح جهانی مقابله کند. مقامات اسرائیل از جمله نتانیاهو نخست وزیر آن دوست دارند که درباره کنار آمدن با چنین مقاومت هایی صحبت کنند. این درحالی است که نه تنها اسرائیل با بیشتر کشورها رابطه دیپلماتیک کامل و قوی ندارد و- در بعضی موارد هیچگونه رابطه ای ندارد – بلکه در بسیاری از این کشورها منافع راهبردی و اقتصادی عمده ای هم ندارد. بنابراین هنگامی که اسرائیل دست به اقداماتی می زند که با مخالفت های گسترده ای روبروست، در واقع واشنگتن کیسه بوکس جریان های بین المللی قرار می گیرد و نه اسرائیل.

همانطور که پیش از این بارها هشدار داده بودم، اگر اسرائیل علیه ایران اقدام نظامی می کرد، 12 تا 24 ساعت قبل از چنین عملی هنگامی که کار از کار گذشته است به آمریکا  پیام می داد؛ فقط به این خاطر که در جریان باشد. چنین عملی عواقب نظامی و امنیتی برای نیروهای آمریکا در کشورهای خلیج فارس و کشورهای مسلمان جهان خواهد داشت که در این موقع مراکز دیپلماتیک آمریکا و یا آمریکایی ها می توانند هدف شورش ها قرار بگیرند.

به طور قطع معلوم نیست که پاسخ تهران به چنین اقدامی از سوی اسرائیل چه خواهد بود. با این حال با توجه به در دسترس نبودن اسرائیل برای تسلیحات نظامی قابل توجه ایران، تهران احتمالا تجهیزات آمریکا و هم پیمانان آن در حاشیه خلیج فارس را نشانه می گیرد و با هشدار دیرهنگامی که اسرائیل به آمریکا داده است امکان اینکه آمریکا برای دفع این حمله تدبیری بیاندیشد وجود ندارد.

علاوه بر این، با وجود هزاران پرسنل آمریکایی در عراق برای مقابله با داعش، ایران می تواند اقدامات مستقیمی علیه آمریکا با انتقام گیری از پرسنل آمریکایی در عراق انجام دهد. در این صورت با احتساب پیام دیرهنگام اسرائیل به آمریکا، برای هرگونه اقدامی از سوی واشنگتن در جهت نجات پرسنلش در عراق و جلوگیری از حمله ایران زمان زیادی لازم است.

افشاگری اخیر زندگینامه نویس باراک، در صورتی که صحیح باشد، نگرانی های اصلی من را تأیید می کند. اینکه تهدید های مکرر نظامی مقامات اسرائیل علیه ایران کاملا واقعی بوده است. توافق اخیر هسته ای ایران بدون شک چالش های جدی تری پیش روی رهبران سیاسی اسرائیل خواهد گذاشت که گزینه نظامی را بیشتر هویدا می سازد. گرچه این موضوع که مداخله دیگری باعث شود رهبران تندرو اسرائیلی باز هم دست نگه دارند هنوز معلوم نیست.

اما اگر اسرائیل اطلاعات هشداردهنده قابل اتکایی درباره نیات ایران دریافت کند، کماکان احتمال حمله نظامی یکجانبه برای مختل کردن بخش های هسته ای ایران وجود دارد. در صورت چنین اقدامی از سوی اسرائیل این حمله با چالش های شدیدتر نظامی و عواقب شدید سیاسی مواجه خواهد شد؛ بخصوص با وجود گستردگی استقبال از توافق هسته ای اخیر ایران از طرف جامعه بین المللی. شاید بزرگترین خطر برای ایران در این رابطه انتخاب یک شاهین (جمهوریخواه) در انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا باشد، شخصی که از نگاه اسرائیل با اقدامات نظامی آن همرنگتر است.