رمزگشایی از نزدیکی حماس به دربار آل سعود
شاید مضحک به نظر برسد اما هریک ازاین رهبران و سیاستمداران عرب ،خود مصداقی از این رفتاری هستند که همتایانشان را نسبت به آن هشدار می دادند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- دکتر علیرضا رضاخواه- حماس به عنوان شاخه فلسطینی اخوان المسلمین از یک سو دل در گرو جنبش اخوان المسلمین دارد. جنبشی که شعبه های آن در یمن و سوریه علیه محور مقاومت در حال جنگ هستند. حماس از سوی دیگر به عنوان یک گروه مقاومت فلسطینی که علیه اشغالگری صهیونیستی و نظام سلطه جهانی مبارزه می کند، ماهیتا بخشی از بدنه گسترده محور مقاومت محسوب می شود. حماسی ها این روزها میان مبانی فکری و تعلقات ایدئولوژیک خود و همچنین واقعیت تغییر زمین بازی، حرکت از محور مقاومت به سمت ائتلاف سازش، گیر کرده اند. از آغاز جنگ سوریه، حماس نه تنها راه خود را از مسیر محور مقاومت جدا کرد، بلکه گزارش های متعددی از حضور نیروهای این گروه در کنار مخالفان مسلح سوریه و همراهی با تروریست های النصر منتشر شد. نکته ای که از دید تهران،دمشق و حزب ا... لبنان پنهان نماند. از سوی دیگررابطه عاطفی و نه چندان معمول حماس با ترکیه و شخص آقای اردوغان، آتش بیار معرکه سوریه، نکته ای نبود که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. با آغاز بحران در یمن حماس بازهم به محور سازش عربی نزدیک تر شد و با حمایت از ائتلاف سعودی ها بر ضد مردم یمن بار دیگر فاصله خود را با جریان مقاومت بیشتر ساخت. نزدیکی حماس به ریاض را می توان در چارچوب تصویری بزرگ تر یعنی تغییر استراتژی دربار سعودی نسبت به جماعت اخوان المسلمین توضیح داد. در ادامه به روایت همگرایی و واگرایی اخوان المسلمین و آل سعود خواهیم پرداخت.
الگوی اخوانی در مقابل الگوی سعودی
سعودی ها از دیرباز اخوانی ها را رقیبی برای الگوی حکمرانی منطقه ای خود می دیدند. از همین رو روابط عربستان و اخوان المسلمین همواره پیچیده و دشوار بوده است. پادشاهی سعودی که رهبران آن لقب خادم حرمین شریفین را یدک می کشند، خود را پیشوای جهان اسلام می داند. دربار سعود برای تقویت الگوی حکومت قبیله ای خود متکی به مفتیانی است که مردم را امر به اطاعت سیاسی از آل سعود می کنند. اما در نقطه مقابل اخوان المسلمین واکنشی در برابر استعمارگرایی و انحطاط کشورهای غرب است که به زعم بنیانگذارش حسن البنا در حال به فساد کشاندن جوامع اسلامی هستند. در الگوی اخوانی قبیله گرایی جایی نداشته و تاکید بر اسلام سیاسی همسو با پارلمانتاریسم است.
جمال عبدالناصر
با این حال سعودی ها در سال های دهه 50 و 60 میلادی دیدگاه های مشترکی با اخوان المسلمین داشتند. البته این اشتراک دیدگاه بیش از آن که به الگوی حکمرانی بازگردد در داشتن دشمن مشترک خلاصه می شد. جمال عبدالناصر با طرح ایده پان عربیسم و ناسیونالیسم عرب به دنبال رهبری جهان عرب بود. امری که برای دربار سعودی که خود را در این مسند می دید گران بود. از سوی دیگر اخوانی ها در مصر با جمال عبدالناصر به مشکل برخورده بودند و بسیاری از ایشان برای فرار از فشارهای وی به عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس گریخته بودند. سیاستمداران سعودی هم فرصت را غنیمت شمرده و به منظور تقویت جریان های ضد ناصری به اخوانی ها پناه دادند. از سال 1950 میلادی تا سال 1960 هزاران تن از اعضا و کادرهای اخوان المسلمین که در مصر، سوریه، الجزایر و عراق مورد ستم واقع شده بودند، در شیخ نشین های خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی سکونت گزیدند. همان گونه که یک روشنفکر مصری نزدیک به اخوان عنوان کرده است: «هیچ پیمان صریحی وجود نداشت. در آن زمان، سازمان متلاشی شده بود و رهبری سامان یافته ای نداشت اما، واقعیت این است که هزاران فعال اخوان المسلمین که در عربستان مستقر شدند، هزاران کادر در این کشور تربیت کردند که سهم به سزایی در مبارزه با ناسیونالیسم عربی از جمله ناسیونالیسم جمال عبدالناصر، رئیس جمهوری مصر و علیه (جریان های )چپ داشتند». در این سال ها اخوان المسلمین به سرعت در جامعه سعودی نفوذ یافت و به ویژه بر سیستم آموزشی آن که شامل بخش وسیعی از دانشگاه ها می شد تسلط پیدا کرد. با این حال به دنبال افول ناصر در مصر روابط ریاض و اخوان کم کم دچار واگرایی شد.
اتحاد در افغانستان
مرحله دوم همگرایی اخوانی ها و دربار سعودی به رقابت دو بلوک شرق و غرب و همچنین اشغال افغانستان توسط شوروی سابق باز می گردد. تجاوز شوروی به افغانستان در دسامبر 1979 تفاهم در چارچوب مبارزه با کمونیسم را دوباره به جریان انداخت. هزاران داوطلب از طریق شبکه های اخوان المسلمین با پشتیبانی ایالات متحده، سازمان سیا و با کمک مالی سلاطین نفتی برای مبارزه با ارتش سرخ به افغانستان شتافتند. در بستر این بسیج به نفع «مبارزان آزادی» افغان بود که القاعده زاده شد. همسویی اخوان المسلمین و عربستان سعودی در ابتدا منافع متقابلی برای هر دو طرف داشت، اما فعالان این جنبش به زودی نظام سیاسی عربستان را به چالش کشیدند. یکی از شاخص ترین افراد که تحت تاثیر تبلیغات اخوان المسلمین در عربستان قرار گرفت اسامه بن لادن بود که نظام حکومتی سعودی را غیر مشروع می دانست.
جدایی در کویت
علاوه براین از جمله حوادثی که گسست بین اخوان المسلمین و پادشاهی سعودی را عمیق تر ساخت تجاوز عراق به کویت در دهه 90 میلادی بود . السیاسه، چاپ کویت در این رابطه به نقل از شاهزاده نایف وزیر کشور وقت عربستان می نویسد: "در جریان بحران خلیج فارس در ١٩٩٠-١٩٩١، با هیئتی ملاقات کردم که شامل راشد غنوشی (رئیس کنونی حزب النهضه- تونس)، حسن الترابی سودانی، عبدالمجید الزندانی یمنی و نجم الدین اربکان از ترکیه بود که همگی به جنبش اخوان المسلمین وابسته بودند. ما از آن ها پرسیدیم: «شما تجاوز به کویت را تایید می کنید؟» آن ها پاسخ دادند که برای کسب دیدگاه ما آمده اند. اما، بعد از آن، به بغداد رفتند و با انتشار بیانیه ای اشغال کویت را تایید کردند که موجب حیرت ما گردید."
از 11 سپتامبر تا بیداری اسلامی
پس ازحملات یازدهم سپتامبر شاهزاده نایف تقصیر تمام مشکلات کشور را متوجه اخوان المسلمین دانست. وی تصریح کرد: «اخوان المسلمین منشاء بیشتر مشکلات جهان عرب بوده و خسارت زیادی به عربستان زده اند. ما بیش از اندازه از این گروه پشتیبانی کردیم و آنان جهان عرب را ویران کردند.» فاصله میان اخوان و دربار سعودی با شروع موج بیداری اسلامی در سال 2011 و با سقوط تعدادی از متحدین عربستان و نوید خیزش اخوان المسلمین در سراسر خاورمیانه، بیشتر شد. هرچند محمد مرسی تلاش کرد با سفر به عربستان و دیدار با ملک عبدا... رابطه اخوانی – سعودی را ترمیم کند، اما ظاهرا سعودی ها چالش اخوانی ها را برای حیات سیاسی و تاج و تخت خود به گونه ای نمی دیدند که بشود با آن کنار آمد. در همین چارچوب است که حمایت از کودتای نظامیان و کمک مالی میلیاردی ریاض به دولت کودتا در قاهره معنی پیدا می کند.
با این حال با مرگ ملک عبدا... و به تخت نشستن ملک سلمان رابطه میان ریاض و اخوان بار دیگر دچار تغییر شده است. سلمان که به دنبال ایجاد یک ائتلاف فراگیر فرقه ای علیه جمهوری اسلامی ایران است به استقبال اخوانی هایی رفته است که دیگر در دمشق و قاهره جایگاهی ندارند. حماس از اولین گروه های اخوانی بود که به تخت نشستن سلمان را تبریک گفت؛ با این حال واقعیت این است که روابط ریاض و اخوان به دلیل ماهیت متضاد این دو جریان قطعا رابطه پایداری نخواهد بود.
همگرایی و واگرایی اخوانی ها و سعودی ها همواره تحت الشعاع یک متغیر خارجی بوده است. این متغیر زمانی جمال عبدالناصر و جنبش ناسیونالیسم عربی بوده و زمانی صدام حسین و حزب بعث، زمانی شوروی و اشغال افغانستان بوده است و زمانی هم موج بیداری اسلامی در آغاز دهه دوم هزاره سوم میلادی. این روزها هم رابطه اخوان با سعودی تحت تاثیر سیاست های فرقه گرایانه دربار سعودی و روابط میان دوحه، ریاض و آنکارا است. سیاست و رویکردی که هر آن احتمال تغییرش وجود دارد.
در بحبوحه جنگ 1973 اعراب و اسرائیل ملک حسین، پادشاه اردن در واکنش به سرخوردگی حافظ اسد از نتیجه جنگ به او گفته بود" در خاورمیانه روی کسی حساب باز نکن". شاید مضحک به نظر برسد اما هریک ازاین رهبران و سیاستمداران عرب ،خود مصداقی از این رفتاری هستند که همتایانشان را نسبت به آن هشدار می دادند. تکیه این روزهای حماس بر وعده های سعودی چیزی جز سرخوردگی به دنبال نخواهد داشت.
اخوانی چقدر احمقند که چند بار از یک سراغ باید گزیده شوند
حیف سرمایه گذاری ایران روی گروهک حماس . این آیه قرآن که می گه با دست خویش ، خویشتن را به هلاکت نیفکنید الآن کاملا برای گروهک حماس مصداق پیدا می کنه . به نظر من با حمایتهایی که از حماس کردیم ، گاهی باید شک کرد که نکنه به اشتباه به رشد تروریست کمک کرده باشیم .