پایگاه خبری تحلیلی «پارس»-جواد نوائیان رودسری- مجلس هفدهم تازه کار خود را آغاز کرده‌بود. دکتر «محمد مصدق»، نخست‌وزیر، طبق سنت پارلمانی ایران، استعفا داد تا مجلس جدید درباره نخست‌وزیر آزادانه تصمیم بگیرد. هیئت رئیسه مجلس شورای ملی ترجیح داد، برای ابراز تمایل به نخست‌وزیر جدید، با مجلس سنا مشورت نکند. به این ترتیب، نمایندگان با 45 رأی از 52 رأی، به نخست‌وزیری مجدد دکتر «مصدق» ابراز تمایل کردند. در این رأی‌گیری، «احمد قوام» 2 رأی و «نصرا... انتظام»، تنها یک رأی به دست آورد. با این حال، مجلس سنا تمایلی به نخست‌وزیری «مصدق» نداشت. در جلسه خصوصی 18 تیرماه 1331، فقط 14 سناتور، از 36 سناتور، به نخست‌وزیری مجدد او ابراز تمایل کردند و مجلس سنا، در نهایت، نظر خود را به شاه واگذار کرد. شاه، که پس از ملی شدن صنعت نفت و حمایت گسترده مردم، به رهبری «آیت‌ا...کاشانی»، از دولت دکتر«مصدق»، چاره‌ای جز پذیرش نخست‌وزیری وی نداشت، روز 19 تیرماه سال 1331، فرمان نخست‌وزیری را به نام «مصدق» صادر و او را مأمور تشکیل کابینه کرد.

استعفای ناگهانی مصدق

با اعلام نخست‌وزیری «مصدق»، وی پیش از معرفی اعضای جدید کابینه، از نمایندگان مجلس شورای ملی خواست تا اختیار 6 ماهه تصویب قوانین را به نخست‌وزیر واگذار کنند. واکنش منفی نمایندگان به این درخواست، باعث بروز بحث‌ها و کشمکش‌های فراوانی شد. در نهایت مجلس شورای ملی از «مصدق» خواست که طرح تقاضای خود را به پس از معرفی اعضای کابینه موکول کند. بحث درباره ترکیب کابینه جدید داغ شده‌بود که ناگهان، خبر استعفای «مصدق» همه را شوکه کرد.

روز 25 تیرماه سال 1331، دکتر «مصدق» پس از سه ساعت مذاکره با شاه، استعفا داد. علت این اقدام، مخالفت شاه با تصدی وزارت جنگ توسط وی بود. «مصدق» در متن استعفای خود نوشت:«با وضع فعلی، ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده‌است، پیروزمندانه خاتمه دهد.» او برای استعفا با هیچ‌کدام از سران نهضت مشورت نکرده‌بود. «یرواند آبراهامیان»، در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، می‌نویسد:«مصدق به ناگاه با استفاده از حق قانونی نخست‌وزیر در تعیین وزیر جنگ، کشمکش را به یک بحران مهم ملی تبدیل کرد ... برای نخستین بار، یک نخست‌وزیر آشکارا از شاه به دلیل نقض قانون‌اساسی انتقاد می‌کرد، دربار را به دلیل مقاومت در برابر مبارزه ملی محکوم می‌نمود و جسارت می‌کرد تا مشکل قانون‌اساسی را مستقیماً برای ملت مطرح سازد.» با این حال، برخی از مورخان تاریخ معاصر ایران، در این موضوع، با «آبراهامیان» هم‌عقیده نیستند. به عنوان نمونه، «سیدجلال‌الدین مدنی» در جلد نخست کتاب «تاریخ سیاسی معاصر ایران» می‌نویسد:«ملت ایران با مبارزات طولانی، قدرت حاکمیت را به دست آورده‌بود و آن را با هدایت و رهبری مذهبی آیت‌ا...کاشانی به دکتر مصدق سپرده‌بود. او نمی‌بایست به یک‌باره این قدرت مأخوذ از ملت را با استعفای خود، به سادگی، در اختیار شاه می‌گذاشت. او حق نداشت قدرت عمومی را، که به رسم امانت در اختیارش بود، با یک حق خصوصی یکسان ببیند و بی‌اطلاع مردم قهر کند و استعفا بدهد و به خانه‌اش بازگردد و با این عمل، نتیجه یک کودتای موفق را به دست قدرت‌های سلطه‌گر بدهد.» این تحلیل، تاحدی، درست است.

پس از استعفای دکتر«مصدق»، تلاش مخالفان نهضت ملی شدن صنعت نفت و نیز دربار، برای کسب دوباره قدرت، شدت یافت. «اشرف پهلوی»، خواهر شاه، که ظاهراً خارج از کشور بود، خود را به تهران رساند و با «احمد قوام» برای تصدی پست نخست‌وزیری، وارد مذاکره شد. «علی اصغر امیرانی»، از افراد وابسته به دربار و مدیر مجله «خواندنی‌ها»، در یادداشت‌های خود، از نقش «اشرف پهلوی» در روی کار آمدن «قوام‌السلطنه» پرده برمی‌دارد و می‌نویسد:«اشرف چند روز قبل از حوادث خونین سی‌اُم تیر، وارد تهران شد و با قوام‌السلطنه تماس گرفت و با نمایندگان مجلس برای زمینه‌سازی حکومتی انگلیسی‌منش وارد گفت‌وگو گردید و به تکاپو پرداخت و بدون تردید او یکی از مسئولین روی کار آوردن قوام و حوادث سی‌اُم تیرماه می‌باشد.»

استعفای بدون اطلاع «مصدق»، نمایندگان فراکسیون نهضت ملی مجلس را هم با تردید برای ادامه کار روبه‌رو کرد. دکتر «مظفر بقائی»، ضمن دفاعیات خود در دادگاه نظامی(سال 1340ش)، می‌گوید:«بنا بود جلسه فراکسیون نهضت ملی در حوضخانه مجلس، ساعت 8، تشکیل بشود ... رفتم حوضخانه، دیدم وکلای فراکسیون نهضت ملی جمع هستند، ولی یک منظره عجیبی دیدم که مرا خیلی تکان داد، دیدم پنج نفر در گوشه‌ای ایستاده‌اند و سرشان را توی سر هم کرده‌ و دارند صحبت می‌کنند. چهار نفر هم به همین ترتیب ... از یکی پرسیدم چه خبر است؟ گفت برای نخست‌وزیر آینده بحث می‌کنند. فهمیدم هرکدام که داعیه نخست‌وزیری داشتند، مشغول رأی درست کردن بودند.»

عجله برخی نمایندگان وابسته به دربار برای معرفی نخست‌وزیر جدید به قدری بود که روز 26 تیرماه، در حالی که تعداد نمایندگان حاضر به حد نصاب نرسیده و جلسه رسمیت پیدا نکرده‌بود، اقدام به رأی گیری و با 40 رأی موافق، به نخست‌وزیری «احمد قوام»، ابراز تمایل کردند. شاه نیز بر اساس همین رأی تمایل، فوراً، فرمان نخست‌وزیری «قوام» را صادر کرد. شاه، از نخست‌وزیری «قوام» نیز بیمناک بود، اما برای مقابله با نهضت ملی، چاره‌ای جز همکاری با او نداشت.

تلاش «قوام» برای سرکوب مخالفان

به این ترتیب، روز 27 تیرماه سال 1331، «احمد قوام» به نخست‌وزیری رسید. او، یک روز بعد، برای آن‌چه «اعاده امنیت» می‌نامید، از شاه تقاضای اختیارات فوق‌العاده کرد و از وی خواست تا فرمان انحلال «مجلسین» را صادر کند. شاه که از عملکرد «قوام» هراسان شده‌بود، به او قول داد در صورت وخامت اوضاع، «مجلسین» را منحل و برای برقراری نظم، از نیروی نظامی استفاده‌ کند. «قوام»، بلافاصله پس از رسیدن به نخست‌وزیری، اعلامیه شدیداللحنی با عنوان «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از دین، بعد از این، جدا خواهدبود» صادر کرد. او در این اعلامیه به تهدید مخالفان خود پرداخت و اعلام کرد:«وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم، مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم زنند. این‌گونه آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من رو‌به‌رو خواهند شد و چنان که در گذشته نشان داده‌ام، بدون ملاحظه از احدی، بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم.» تهدید «قوام»، آشکارا متوجه «آیت‌ا...کاشانی» بود. «سیدجلال‌الدین مدنی» می‌نویسد:«قوام فکر می‌کرد او و مصدق و امثال امینی، از یک خانواده بزرگند که در 150 سال اخیر تاریخ ایران، تمام قدرت حاکمیت را در اختیار داشته‌اند و در قیافه‌های گوناگون، به حسب موقعیت، نمایان شده‌اند و با داشتن املاک بزرگ، گاهی حاکم بوده‌اند ... با این آگاهی بود که قوام حمله خود را متوجه آیت‌ا...کاشانی کرده‌‌بود که در توده عظیم مردم جایی داشت.»

«آیت‌ا...کاشانی» مردم را به قیام فراخواند

عملکرد «قوام»، واکنش «آیت‌ا...کاشانی» و مردم را در پی داشت. «قوام» ابتدا سعی کرد با «آیت‌ا...کاشانی» به توافق برسد؛ حتی پیشنهاد داد که 6 نفر از وزرای کابینه، توسط «آیت‌ا...کاشانی» انتخاب شوند. اما او حاضر به پذیرش نخست‌وزیری قوام نبود.

روز 29 تیرماه 1331، «آیت‌ا...کاشانی» طی مصاحبه‌ای با خبرنگاران رسانه‌های داخلی و خارجی، گفت:«تا خون در شاهرگ من و این ملت است، زیر بار این نمی‌روم که قوام بر ما حکومت کند. ما یک خوشحالی داریم که صنعت نفت ملی شده و بالاتر از آن بیداری و شهامت ملت است که از جان خود در راه وطن و استقلال مضایقه نمی‌کنند.» او با اشاره به اعلامیه شدیداللحن «قوام»، تأکید کرد:«آقای قوام لیاقت و استعداد نخست‌وزیری را ندارد. یک مشت جنایتکار، دزد و خائن می‌خواهند او را وسیله‌ای برای چپاول و غارت و برای مسلط کردن مستعمرین انگلیسی قرار بدهند.» «آیت‌ا...کاشانی»، با ارسال نامه‌ای به «حسین‌علاء»، وزیر دربار، نوشت:«اگر در بازگشت دولت مصدق، تا فردا، اقدام نکنید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.»

آغاز قیام

زمانی که خبر واکنش «آیت‌ا...کاشانی» به گوش مردم رسید، موج اعتراض سراسر کشور را فرا گرفت. «سیدجلال‌الدین مدنی»، بر آن است که اعتراضات از 26 تیرماه و در پی نخستین مخالفت «آیت‌ا...کاشانی» با «قوام»، آغاز شد؛ اما «یرواند آبراهامیان» معتقد است رسیدن خبر استعفای «مصدق» به بازار، زمینه ساز این اعتراضات بوده‌است. او می‌نویسد:«اصناف و بازاریان، مغازه‌ها و کارگاه‌های خود را بستند، در میدان مرکزی بازار گردآمدند و مردم را تشویق کردند تا روز بعد در اطراف مجلس تظاهرات کنند.» روز 30 تیرماه، مردم، به دعوت «آیت‌ا...کاشانی» و فعالان نهضت ملی شدن صنعت نفت، به خیابان‌ها آمدند. اما شاه، از تانک‌های ارتش برای سرکوب مردم استفاده کرد. «آبراهامیان» می‌نویسد:«اوضاع شهر[تهران] طی پنج ساعت بعدی آشفته‌بود ... هنگامی که مأموران انتظامی شهر یونیفرم خود را از تن درآوردند و پنهان شدند، 600 نفر از کسانی که در تظاهرات چهار روز پیش بازداشت شده‌بودند، از زندان فرار کردند.

پس از پنج ساعت تیراندازی، فرماندهان نظامی، که از میزان وفاداری نیروهایشان نگران بودند، دستور دادند تا افراد به پادگان‌ها بازگردند و شهر را در اختیار تظاهرکنندگان قرار دهند.» نافرمانی میان نیروهای نظامی، پس از اعلامیه «آیت‌ا...کاشانی»، خطاب به سربازان و افسران ارتش، بیشتر به چشم می‌آمد. او در این اعلامیه که روز 29 تیرماه سال 1331 منتشر شد، نوشته‌بود:«امروز جنگ و جدال، بین دو صف حق و باطل است. اعمال قوام که تنها برای جاه‌طلبی و برگشت انگلیسی‌ها و استعمار است، نباید به دست شما انجام شود و شما را در مقابل خون‌ها و حق‌کشی‌ها مسئول کند. بیایید برای رضای خدا و رسول(ص)، به روی برادران خود سرنیزه و گلوله نکشید و بیدار باشید که این گلوله‌ها باید به روی دشمنان ملت و وطن کشیده‌شود.» «آبراهامیان» می‌نویسد:«خونین‌ترین برخوردها در چهار محله شهر [تهران] روی داده‌است: بازار، به ویژه بازار فرش‌فروشان، عطاران و آهنگران، که مردم با فریاد «یاحسین(ع)» به شدت با ارتش درگیر شده‌بودند؛ مناطق کارگرنشین شرق تهران، به ویژه اطراف تأسیسات راه‌آهن و کارخانه‌ها؛ مسیر دانشگاه تا مجلس؛ و میدان بهارستان، که از قدیم محل گردهمایی تظاهرکنندگان بود.

شغل‌های پانزده‌تن از بیست و نه تظاهرکننده‌ای که در تهران کشته شده‌بودند، بعدها منتشر شد: چهار کارگر، سه راننده، دو صنعتگر، دو شاگرد مغازه، یک دستفروش، یک خیاط، یک دانش‌آموز و یک آرایشگر.» به این ترتیب، قیام خونین 30 تیرماه سال 1331، با پیروزی مردم پایان یافت و دکتر«مصدق» دوباره به نخست‌وزیری رسید.

جلوه ای گویا از خودباوری ایرانیان

محمدرضا کائینی- رویدادی که هم اینک ازآن سخن می رود، یکی از درخشان‌ترین تجلی‌گاه‌های خودباوری و استقلال‌طلبی ملت ایران در قرون اخیر است. گذرگاه خطیر سی‌تیر از جمله مقاطعی است که ملت ایران، آن را با گام‌هائی استوار و بی‌تزلزل درنوردید و اثبات کرد که شایستگی دستیابی به والاترین مراتب استقلال و خودکفائی را دارست. در عین‌ آنکه، این رخداد، نقطه آغازین تجاربی بود که تکرار و پیگیری مجدّانه آن، انقلاب شکوهمند اسلامی را رقم زد.

در نیم قرن گذشته، تاریخ‌پژوهان و نیز عناصر و جریاناتی با دیدگاه‌های متفاوت و گاه متضاد، در تحلیل و تفسیراین رویداد، فراوان سخن رانده‌اند؛ با این همه، هنوز هم ارائه تصویری واقع‌بینانه از زمینه‌ها و جزئیات این رویداد و پیامدهای مهم حاصل از آن، نیازمند پژوهش‌های دقیق و متعهدانه محققان است، چیزی که هم اینک خلاء آن به گونه ای جدی احساس می شود.

لازم است که چنین پژوهش هایی،علاوه بر باز خوانی زمینه‌های پیدایش رویداد سی‌تیر، در پی یافتن پاسخ هائی درخور و قانع‌کننده به چند پرسش مهم تاریخی باشد:

پرسش نخست آنکه: آیا درخواست وزارت دفاع توسط دکتر مصدق، علت استعفا ، یا بهانه وی بوده است؟ به عبارت دیگر آیا می‌توان این موضوع را در آن مقطع حساس، مسئله و نیاز دست اول ملت تلقّی کرد؟ و با فرض پذیرش اهمیت آن، این پرسش مهم فرا روی ماست که آیا جنبشی که در طی سال‌ها تلاش و فداکاری پیگیر، توانسته‌ بود پنجه در پنجه ابرقدرت طماع و فریبکاری چون انگلیس درافکند و با خلع‌ید از وی، تحقیری تاریخی را بر او تحمیل کند و شاه را ، ولو به ظاهر، مطیع و منقاد خود گرداند، قادر به ممانعت از دخالت ارتش در امور نبود؟ آیا از دیدگاه دکتر مصدق، هم‌پیمانان سیاسی او که بعضاً از علما و چهره‌های نامدار ملی بودند، تا بدان پایه غیرقابل اعتماد بودند که وی بناچار تصمیم خود برای استعفا را از آنان که موجبات برکشیده‌‌شدنش را بدین مرتبت فراهم آورده بودند، پنهان کرد و لامحاله، نهضت و ملت را دچار پیامدهای ناشی از این تصمیم‌گیری نامنتظره ساخت؟ و دیگر آنکه آیا مصدق می‌دانست که در صورت استعفا، قوام جانشین وی خواهد بود و با علم به این موضوع، نهضت را در معرض خطر جدی قرار داد؟

کسانی که در مقام پاسخگویی به این پرسش‌ها بوده‌اند، به‌رغم گرایش به نحله‌های سیاسی متفاوت و بعضاً متضاد، از قضا به این سئوالات، پاسخ‌های مشابهی داده‌اند تا جائی که جمع بندی این آرا تحت یک نظریه جامع، کار چندان دشواری نیست. این پاسخ‌ها می‌توانند سه گرایش را در باره عملکرد دکتر مصدق در نهضت ملی رقم بزنند که نگارنده لازم می‌داند از منظر خود به بازبینی هر یک از آنها بپردازد.

گرایش نخست با تکیه بر شواهدی از رفتارهای ناموجه دکتر مصدق، او را سرسپرده انگلستان و نقش وی را نفوذ در نهضت ملی و به شکست کشاندن آن می‌داند. این جریان فکری برای اثبات چنین برداشتی با مشکلات و ابهامات چندی روبه‌‌روست، زیرا مواضع صریح و ثبت شده دکتر مصدق در برابر برخی از عوامل شناخته شده انگلستان، از جمله سید ضیاء و گرایشات آشکار او در جریان نهضت ملی،‌ پذیرش چنین نسبتی را به او دشوار می‌سازد.

گرایش دوم که در نقطه مقابل گرایش نخست قرار دارد، دکتر مصدق را به عنوان نماد بارز و بی‌بدیل مبارزات ضد استعماری در ایران معاصر و موجد بیداری کشورهای خاورمیانه و حتی افریقا می‌داند! برای ابطال چنین دیدگاهی، نیاز چندانی به تحقیق و تلاش نیست و تنها رفتار دکتر مصدق در استعفای 25 تیر، اعم از آنکه به دلیل خوف از رای دادگاه لاهه، یا ناتوانی در به سرانجام رساندن نهضت نفت، یا بیم از ثبت شدن نامش به عنوان عاقد قراردادهای فروش نفت به برخی از دولت های بزرگ و یا ردّ درخواست وزارت دفاع توسط شاه بوده باشد،‌هر یک دلیل مبرهنی بر این نکته است که «جبه» پیشوائی مبارزه با استعمار برقامت دکتر مصدق،بس«کوتاه ونا استوار» بوده است و رفتارهای وی در برهه استعفا و خانه‌نشینی پس از آن، کمترین تناسبی با ویژگی‌های یک رهبر مصمم و قاطع استعمارستیز ندارد، زیرا مهم‌ترین ویژگی چنین رهبری، همانا جسارت و قدرت بهره‌برداری از حمایت گسترده مردمی و اتخاذ تدابیر عقلانی و قاطع در گذرگاه‌های خطیر تاریخی و کنار زدن موانعی است که به طور طبیعی بر سر راه حرکت و رشد آزادیخواهانه ملت قرار دارند و بدیهی است که چنین منزلتی با عافیت‌طلبی و گوشه نشینی، قابل احراز نیست.

رویکرد سوم از آنِ کسانی است که به رغم نفی سرسپردگی دکتر مصدق به بیگانگان، رویکردهای اشتباه‌ وی را محملی برای دخالت مجدد آنان و شکست دردناک و فاحش جریان رو به رشد و پیروزمند نهضت ملی می‌دانند و چنین اشتباهات غیرقابل جبرانی را دردمندانه به نقد می‌کشند.

باور ما بر این است که با تجمیع دیدگاه‌های متناقض و متضاد موجود در باره عملکرد دکتر مصدق و جمع بین آنها و به دست آوردن نتایجی بی شبهه، چنین دیدگاهی قابل اثبات است که تحلیل و تفسیر آن مطمح نظر این مقال بوده است.

و اما در واکاوی وقایعی که پس از استعفای دکتر مصدق روی دادند و در وهله نخست، پاسخ به این پرسش که آیا قیام سی‌تیر، حرکتی کور و فاقد دیدگاه‌ روشن در باره اهداف خود بود، نیز از جمله دغدغه‌های تاریخ پژوهان است. بر حسب آنچه که رهبر و نماد این جریان و نیز عامل تحرک ملت به شرکت در این رویداد، یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی، در طی چند روز صدارت قوام بالصراحه ابراز کرد، این قیام مبتنی بر هدفی روشن، یعنی عبور از گردنه خطیر نخست‌وزیری قوام و ازاله کامل وی به عنوان عامل سقوط و نافرجام‌گذاشتن نهضت ملی نفت و تلاش برای استمرار و تداوم نهضت تا دستیابی به استیفای حقوق کامل ملت ایران بوده است. عدم دستیابی به این اهداف در روزهای پس از قیام سی‌تیر، دلایل دیگری دارد که تفحّص و پژوهش در باره آنها، از جمله وظایف مهم تاریخ‌پژوهان عصر کنونی است. کوتاه سخن آنکه علاوه بر اشتباهات استراتژیک دکتر مصدق از جمله ستاندن اختیارات تام شش ماهه و سپس درخواست اختیارات یکساله از مجلس و بلااثر ساختن مهم‌ترین نهاد تصمیم‌گیری کشور و پس از آن انحلال مجلس که عملاً ملت را در برابر تصمیمات دربار و دخالت‌های بیگانگان، مسلوب‌الاختیار کرد و نیز فاصله گرفتن شبهه‌‌برانگیز دکتر مصدق از یاران همسنگر خویش، از دلائل بارز شکست نهضت هستند. گذشته از این موارد، با نگاهی به ویژگی‌های شخصیتی دو رهبر نهضت ملی، به تفاوت‌های بنیادین رفتار سیاسی آندو نیز پی می‌بریم. مرحوم آیت‌الله کاشانی به عنوان شخصیتی مجرّب در مبارزه و رویاروئی با استعمار انگلیس و دارا ی سوابق درخشان مبارزاتی و پایبندی به مبانی قدرتمند اعتقادی و دینی، با اتکای به قدرت ایمان مردم مسلمان، هیچ مانع و رادعی را در برابر نهضت برنمی‌تابید و عملکرد وی در سی‌تیر، نشانه بارزی بر سلوک و اندیشه اوست، در حالی که شیوه مبارزاتی دکتر مصدق تا آنجا کاربرد داشت که با مانعی جدی روبه‌رو نمی‌شد و از آن مهم‌تر به تعلق‌خاطر وی به «پیشوای وجیه‌المله ماندن»، خللی وارد نمی‌کرد؛ از همین رو در برهه‌هائی چون 25 تیرماه، با کوچک‌ترین مانع و مشکل، گوشه‌نشینی و ترک صحنه را ترجیح می‌داد؛ نکته ای که تاریخ‌پژوهان منصف را از تلقی وی به عنوان یک رهبر ضداستعماری و انقلابی، دچار تردید جدی می‌کند.

سئوال جدی دیگر آن است که آیا برخی از رفتارهای سیاسی شاه در روزهای منتهی به قیام سی‌تیر، از جمله اصرار وی بر نخست وزیری دکتر مصدق در جریان استعفای 25 تیرماه و یا انتخاب فردی دیگر از جبهه ملی، دلیل بر حمایت وی از نهضت ملی نفت است؟ مجموعه اعمال وی و اعضای خانواده و درباریان حاکی از آن است که شاه اعتقادی به نهضت ملی نداشت و لذا تسلیم متظاهرانه وی به این جریان و پیشنهادات ظاهرالصلاحی چون تعیین نخست‌وزیر از میان اعضای جبهه ملی به جای دکتر مصدق، در واقع واکنشی از سر ترس و نوعی عقب‌نشینی و ایجاد فرصت در برابر قدرت و صلابت موج عظیمی بود که به رهبری آیت‌الله کاشانی در سراسر کشور به راه افتاده و در نامه شدیداللحن وی مبنی بر متوجه نمودن مبارزه به سوی دربار، تجلی یافته و یکسره کیان سلطنت را در معرض فروپاشی قرار داده بود.

* * *

پس از گذشت نیم قرن از رویداد سی تیر، بسیاری بر این باورند که معرفی فردی دیگر برای جانشینی دکتر مصدق، شاید راهکار مناسب‌تری در جهت حفظ دستاوردهای نهضت بود، اما سخن اینجاست که هر رویدادی تنها در ظرف زمانی و مکانی خود قابل بررسی است. بی‌تردید در آن مقطع، کمتر کسی از ضعف‌های عمده دکتر مصدق در به سرانجام رساندن نهضت آگاهی داشت و در نگاه رهبران نهضت و مردمی که از هیچ گونه فداکاری و تلاشی دریغ نداشتند، تنها فرد برای حل مشکل و رسیدن به نتیجه غائی، کسی جز دکتر مصدق نبود، اما اینک از پسِ سال‌ها تجربه و رجوع به مستندات تاریخی، این نکته به اثبات رسیده است که اگر در روز 30 تیر، فردی با قدرت رهبری و اعتقاد راسخ به حفظ دستاوردهای نهضت ملی و احراز استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و عاری از نقطه‌ضعف‌های خصلتی دکتر مصدق، انتخاب می‌شد، قطعاً نهضت با مشکلات بعدی که سرانجام به محو کامل دستاوردهای آن منجر شد، مواجه نمی‌گردید.