پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمدرضا کائینی- بی‌تردید پیروزی انقلاب اسلامی برای جامعه استبداد‌زده ایران، یک فرصت تاریخی برای ابراز وجود و بیان دیدگاه‌های خویش فراهم آورد. مروری بر تعداد نشریات و احزابی که در سال‌های 58 و 59 و حتی اوایل سال 60، در کشور به فعالیت آزادانه می‌پرداختند، شاهدی بر این مدعاست. در طول این سال‌ها، برحسب شعارهای دیرین انقلاب و تأکید رهبری آن، گروه‌های فراوان و مختلفی به فعالیت می‌پرداختند و به عرضه متاع‌های سیاسی خویش مشغول بودند. شاید شکل و نوع آزادی‌های موجود در سال 58، در تمام ادوار تاریخ معاصر و حتی از دوران مشروطیت که نقطه آغازی بر فعالیت‌های سیاسی و مدنی نام گرفته است، بیشتر باشد.

با این همه در مقام شناخت ماهیت سیاست‌ورزی در این دوره، یکی از بهترین راه‌ها، شناخت جریانات عمده فعال در این مقطع به شمار می‌رود. در مجموع می‌توان گفت که در این دوره حساس از تاریخ انقلاب، سه گروه عمده و البته متفاوت، در سطحی گسترده فعالیت داشتند که مروری بر شرایط هریک از آنها می‌تواند تصویری شفاف از این دوره از حیات نظام جمهوری اسلامی ارائه دهد.

1- طیف ملی‌گرایی

جریان ملی که عمده‌ترین گروه فعال آن جبهه ملی بود، پس از سقوط دولت مصدق در جریان کودتای 28 مرداد 1332 روندی رو به اضمحلال را طی کرد و جز در بعضی مقاطع فعالیت تأثیرگذار و قابل ملاحظه‌ای نداشت. این جریان هیچ‌گاه نتوانست به عنوان یک جریان مؤثر حضور مداومی در صحنه تحولات جامعه ایران داشته باشد. در آستانه انقلاب اسلامی فعالیت جبهه ملی به رهبری افرادی مانند کریم سنجابی و گردهمایی گروه‌هایی مانند نهضت آزادی تجدید شد. جبهه ملی در شهریور 1357 و در شرایطی که دولت آشتی ملی به ریاست شریف‌امامی در کشور تشکیل شده بود، با صدور بیانیه ضمن تأکید بر تحقق اراده ملی، انحلال ساواک، محاکمه عاملان سرکوب تظاهرات مردمی و تضمین آزادی قلم و بیان موجودیت خود را در عرصه مبارزات سیاسی اعلام کرد.

جبهه ملی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل تعارض نظرات و موضع‌گیری علیه اقدامات و عملکرد نهضت اسلامی به‌تدریج از صحنه سیاسی کشور حذف شد. اوج مخالفت‌های این جریان با نهضت اسلامی را می‌توان در موضع‌گیری علیه لایحه قصاص و تعیین نحوه و چگونگی اجرای حدود شرع در قانون مجازات اسلامی دانست که باعث مرتد خواندن اعضای جبهه ملی از جانب امام خمینی شد. برکناری ابوالحسن بنی‌صدر از ریاست جمهوری را باید نقطه پایانی بر حضور جریان ملی در دوره جمهوری اسلامی به شمار آورد.

نهضت آزادی نیز در زمره گروه‌های فعال در جریان ملی‌گرایی بود که نقش خاصی در دوره گذار انقلاب اسلامی داشته است. این حزب با برگزاری دومین کنگره حزبی خود در اواخر سال 1355، اساسنامه، مواضع، کادر مرکزی و هیئت اجرایی خود را انتخاب کرد. این گروه با ایدئولوژی منطبق بر اسلام و توجه به علوم و فنون نوین و با دارا بودن رهبرانی مانند مهدی بازرگان و آیت‌الله سید‌محمود طالقانی یکی از گروه‌های مبارز علیه رژیم پهلوی بود. وجود شخصیت‌های برجسته روحانی و ملی‌گرا و نیز حضور دانشجویان ایرانی و سایر فعالان سیاسی که در اروپای غربی و امریکا هسته‌های مبارزاتی تشکیل داده بودند، بر اعتبار این گروه می‌افزود. چنانکه از رهاورد این امر تشکیل دولت انتقالی از جانب امام‌خمینی به عهده مهدی بازرگان گذاشته شد.

به سبب تعارض دیدگاه‌های نهضت آزادی که به‌طور عمده در قالب دولت موقت اعمال می‌شد، با دیدگاه‌های اسلام‌گرایان در مواردی از قبیل نقش روحانیت و نیروهای اسلام‌گرا در مدیریت امور، محاکمه سران رژیم پهلوی و مصادره اموال آنها و رابطه با امریکا، گروه‌های اسلام‌گرا و رهبران برجسته نهضت اسلامی را به این نتیجه رساند که جریان ملی‌گرا، به‌ویژه نهضت آزادی فاقد مشی انقلابی برای اداره کشور است و باید از قدرت کنار گذاشته شود. نهضت آزادی پس از کناره‌گیری از قدرت نقش اپوزیسیون نظام را ایفا کرد و به یکی از منتقدان جدی جمهوری اسلامی بدل شد. امام خمینی رهبر کبیر انقلاب، در واپسین ماه‌های حیات، این گروه را اینگونه به توصیف نشست و خواهان برخورد قاطعانه با آنها شد:

«پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می‏دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را، که هر چه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‌های تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد می‏دانند. و این از اشتباهات آنها است. در هر صورت، به حسب این پرونده‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان، و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت‌های مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا می‏زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‏خورد که قرن‌ها سر بلند نمی‏کرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقین (این فرزندان عزیز مهندس بازرگان) بیشتر و بالاتر است. «نهضت آزادی» و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کرده‏اند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی‌الموالی امیر‌المؤمنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را - نعوذ باللَّه- تخطئه [نمایند]، بلکه مرتد بدانند! یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است.

نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی‏اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‏گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند».

2- طیف مارکسیست

. به اعتقاد افرادی مانند نورالدین کیانوری که در دوره تجدید فعالیت حزب به رهبری آن انتخاب شده بود، حزب توده باید از حرکت انقلابی حمایت می‌کرد و امکانات خود را در این جهت به کار می‌گرفت. در سال 1357 و پس از آنکه فعالیت این گروه در کشور از سر گرفته شد، با استفاده از روزنامه کیهان که عناصر وابسته به حزب در این روزنامه رخنه کرده بودند، فعالیت‌های تبلیغی خود را در جهت ترویج اندیشه‌های مارکسیستی و منافع دولت شوروی آغاز کرد. دفتر حزب توسط افسران توده‌ای که از زندان آزاد و عناصر باسابقه‌ای که در همین مقطع وارد کشور شده بودند، بازگشایی شد.

فعالیت تشکیلاتی حزب توده در این دوره نیز مانند دوره‌های پیشین در قالب بخش‌های علنی و غیر‌علنی سازماندهی شده بود.

این حزب برای پیشبرد اهداف خود می‌کوشید در صف حامیان اقدامات نیروهای انقلابی قرار گیرد و چهره یک گروه انقلابی را از خود به نمایش بگذارد. به همین خاطر در دوره فعالیت دولت موقت با انتقاد از عملکرد دولت بازرگان مواضع نیروهای اسلام‌گرای طرفدار امام خمینی را تأیید می‌کرد. در جریان تسخیر سفارت امریکا حزب توده ضمن تأیید این حرکت به تبلیغات وسیعی علیه فعالیت‌های جاسوسی امپریالیسم امریکا در خاورمیانه و نیروهای لیبرال تحت حمایت نهضت آزادی دست زد و در مقابل تلاش کرد شوروی را به عنوان دوست انقلاب معرفی کند.

در نیمه دوم سال 1358 پس از هشدارهای پیاپی امام خمینی به گروه‌ها و مطبوعاتی که علیه ارزش‌های انقلاب فعالیت داشتند، نیروهای انقلابی دست به مقابله زدند و بسیاری از مطبوعات، از جمله روزنامه مردم را که به حزب توده تعلق داشت توقیف کردند. با این حال فعالیت حزب همچنان ادامه یافت. در جریان جنگ تحمیلی، ابتدا به تبعیت از سیاست به ظاهر بی‌طرفانه دولت شوروی حمله عراق به ایران را ناعادلانه خواند، اما با تغییر مواضع دولت شوروی و ارسال تجهیزات جنگی به عراق حزب توده خواستار برقراری صلح میان ایران و عراق شد.

در اوایل دهه 1360 که جمهوری اسلامی به مرحله تثبیت رسیده بود، اسرار توسعه شبکه مخفی و ارتباطات جاسوسی آن با سرویس‌های اطلاعاتی شوروی توسط نهادهای امنیتی کشور کشف و در بهمن 1361 عملیات دستگیری و نابودی حزب آغاز و در نهایت در 6/2/1362 انحلال حزب توده از جانب دادستانی کل انقلاب اسلامی شد.

از دیگر گروه‌های زیرمجموعه این جریان سازمان چریک‌های فدایی خلق بود که در اوایل سال 1350 اعلام موجودیت کرده بود و مقارن پیروزی انقلاب اسلامی و در فضای باز سیاسی شروع به سازماندهی دوباره کرد. این گروه برخلاف حزب توده ضدیت با انقلاب را در پیش گرفت و از آشوب‌های محلی در ترکمن‌صحرا و کردستان حمایت کرد. در پی انحلال حزب توده گروه چریک‌های فدایی نیز منحل شد.

3- طیف التقاط

مهم‌ترین گروه در جریان التقاط سازمان مجاهدین خلق است که با آزاد شدن بسیاری از اعضای آن از زندان تلاش کرد تا ابتکار عمل انقلاب مردم را به دست گیرد. این گروه به سبب اقدامات خشن و نیز همکاری علنی و نزدیک با رژیم متجاوز عراق به منافقین خلق معروف بودند. در کارنامه اقدامات تروریستی این گروه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت 72 تن از یاران انقلاب، از جمله آیت‌الله بهشتی، انفجار دفتر ریاست جمهوری و ترور بسیاری از مسئولان و مردم ثبت شده است. انجام عملیات جاسوسی برای رژیم عراق و ایجاد پایگاه نظامی در خاک دشمن را نیز باید به این فهرست افزود.

از دیگر گروه‌هایی که می‌توان در این جریان اشاره کرد، فرقان است که به عنوان یک گروه تروریستی شناخته شده بود. این گروه در سال 1355 توسط اکبر گودرزی تأسیس شد. وی طلبه جوانی بود که در برداشت‌های دینی خود به‌شدت متأثر از اندیشه‌های مارکسیستی و سوسیالیستی بود. او ضمن انتقاد از وجود قشری به نام روحانیون برای تفسیر مبانی دین معتقد به اسلام انقلابی برای پیرایش دین بود. این گروه در مبانی خود از تفکرات علی شریعتی نیز تأثیر می‌گرفت. اکبر گودرزی در تأیید این امر می‌گوید: «فرقان در تلاش بود تا اندیشه‌های علی شریعتی را در جامعه ترویج کند و در واقع این گروه ادامه‌دهنده راه وی بود». به باور او فرقان گروهی است که با استفاده از برداشت‌های درست مؤمنانی مانند شریعتی، به خداوند شکل گرفت!

بنابراین این گروه اعتقادی به اندیشه‌های امام خمینی نداشت و به‌شدت مخالف آن بود. از این رو متفکرانی نظیر آیت‌الله مرتضی مطهری را به بهانه قربانی شدن ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی ترور کردند. این گروه اقدامات تروریستی خود را از اردیبهشت 1358 آغاز کرد و توانست افراد بسیاری را ترور کند. کارنامه اقدامات خشن این گروه سرانجام در سوم خرداد 1359 با اعدام اعضای برجسته آن، از جمله اکبر گودرزی بسته شد.