به گزارش پارس، نماينده نوشت: در این گفتگو چهره‌ای متفاوت از حجت‌الاسلام رسایی خواهید دید که به آسیب‌شناسی وحدت اصولگرایان پرداخته است.  

به‌عنوان سؤال اول، به‌عنوان یک عضو وضعیت فعلی جبهه پایداری را بین سایر گروه‌های اصولگرا چطور ارزیابی می‌کنید؟
ابتدا این را تأکید کنم که من عضو جبهه پایداری نیستم و در جلسات تشکیلاتی آنها هم شرکت نمی‌کنم، برای همین از تصمیمات آنها خبر ندارم البته یکی از بزرگ‌ترین افتخاراتم شاگردی آیت‌الله مصباح است و همین الان هم هر از چند گاهی خدمتشان می‌رسم ایشان هم به ما لطف دارد و با اینکه معمولاً با رسانه‌ها گفتگو ندارند اما هر ساله در آستانه یوم‌الله ۹ دی با هفته‌نامه ۹ دی گفتگو می‌کنند.
جبهه پایداری همان‌طور که از اسمش مشهود است یک جریان فکری است که اعضای آن مرجعیت فکری خود در عرصه رده‌های درجه‌دو را آیت‌الله مصباح و آیت‌الله خوشوقت که به رحمت خدا رفتند قرار داده‌اند. درجه‌یک را هم فقط مقام معظم رهبری می‌دانند که در همه‌چیز راهبر همه ما هستند.
جبهه پایداری کارهای خودشان را با آیت‌الله مصباح هماهنگ می‌کنند. البته به خاطر گستردگی کار اگر برخی اقدامات صد درصد مطابق نظر آیت‌الله مصباح نشود طبیعی است؛ اما خیلی از اقدامات تطبیق می‌کند.
جبهه پایداری در بدنه جریان اصولگرایی کشور جایگاه دارد، این واقعیتی است که بقیه گروه‌ها هم پذیرفته‌اند. متأسفانه این روزها برخی افراد می‌گویند جبهه پایداری سر عقل آمده است، درحالی‌که این عقل قبلاً هم بوده منتهی به نظر من، بعد از تجربه انتخابات مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم هم جريانات دیگر اصولگرایی و هم جبهه پایداری تجربیاتشان تکمیل شد، آنها فهمیدند که عمر وحدت روی افراد خیلی زیاد باشد تا روز انتخابات است مثل انتخابات مجلس نهم که بلافاصله بعد از انتخابات دیدیم چه اتفاقی افتاد حتی در انتخابات ریاست جمهوری، وحدت کانديداها به انتخابات هم نرسیده. جبهه پایداری هم در مقام عمل تجربیات جدیدی به دست آورد.
 
امسال انتخابات مجلس پیش روی ماست. برای رسیدن به وحدت بین جریان‌های اصولگرا مطمئناً باید نقاط ضعف و قوت انتخابات گذشته را هم بررسی کنیم. چرا انتخابات ریاست جمهوری اخیر منجر به پیروزی اصولگرایان نشد؟
در انتخابات ریاست جمهوری اخیر سه کاندیدا با هم وحدت کردند، از همان ابتدا به دلیل اینکه مبانی این سه نفر یکی نبود، مشخص بود که این وحدت پایدار نیست. تا ایدئولوژی‌ها یکی نباشد ارزش‌ها یکی نمی‌شود و درنهایت روش‌ها نیز یکی نمی‌شود.
علیرغم اینکه سه بزرگوار با هم وحدت کرده بودند در مقام عمل چیز دیگری اتفاق افتاد. در مناظره‌ها برخی از اضلاع سه‌گانه همدیگر را خنثی می‌کردند، برخی از این اضلاع سه‌گانه پاس دادند و روحانی شوت زد؛ اما جلیلی و حدادعادل که در ظاهر با هم ائتلاف نکرده بودند چون ایدئولوژی و ارزش‌های یکسانی داشتند روش‌هایشان در مقام عمل یکسان شد؛ یعنی در مناظره‌ها آقای حداد پاس می‌داد و آقای جلیلی شوت می‌زد و گاهی آقای جلیلی پاس می‌داد و آقای حداد شوت می‌زد. حتی در مقام عمل با اینکه طبق اسلوب آن ائتلاف آقای ولایتی باید کنار می‌رفت، اما کنار نرفت.
آقای حدادعادل هم به نفع جریان اصولگرایی انصراف داد و حاضر نشد صراحتاً اعلام کند که به نفع یک کاندیدای خاص انصراف داده است. به دلیل اینکه ایدئولوژی و ارزش‌های یکسانی در فعالیت سیاسی نداشتند، نمی‌توانست این‌گونه اعلام کند
 
راه‌حل چیست؟ برای اینکه برخی رفتارها تکرار نشود باید چکار کنیم؟
واقعیت این است که در رفتار سیاسی ما یک خلأ و سؤال مبنایی وجود دارد که اول باید به آن پاسخ بدهیم. من برای گرفتن پاسخ سراغ بزرگانی همچون آیت‌الله مهدوی و آیت‌الله مصباح هم رفته‌ام.
ما برای فعالیت‌های اجتماعی نیاز به کار جمعی داریم، برای اینکه وارد یک عرصه بشویم نیاز به رأی اکثریت داریم تا بتوانیم تفکری را حاکم کنیم و خروجی آن تفکر را در دولت و مجلس و خبرگان پیاده کنیم ولی پاسخگویی ما به خدا بر اساس تصمیمات فردی است؛ یعنی من باید بر اساس یقین خودم پاسخ خدا را درباره رفتارها و تصمیمات بدهم.
در کلیت جریان اصلاح‌طلبی پادگانی عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی رأس پادگان می‌گوید «به چپ چپ» همه باید عمل کنند، وقتی می‌گوید «به راست راست» باید همه اجرا کنند.
 
یک مثال می‌زنید؟
اقدامی که آقای عارف کرد. با اینکه صلاحیت خودش را خیلی بیشتر از آقای روحانی می‌دید، ‌ولی در انتخابات وقتی کنار نرفت به او پیغام دادند که «اگر کنار نروی لهت می‌کنیم، چون ما می‌گوییم پس باید کنار بروی.» ایشان هم کنار رفت و مشهور شد به «مردی که با اشاره کنار می‌رود» به همین دلیل هم عارف در بدنه جریان خودش ریزش پیدا کرد، الآن هم برای انتخابات مجلس به او پیغام می‌دهند که «اینکه خودم لیست می‌دهم و سر لیست می‌دهم این‌طور نیست، ما تصمیم می‌گیریم تو هم باید عمل کنی.» آقای هاشمی و خاتمی که تصمیم بگیرند این‌ها باید تبعیت کنند.
واقعیت این است که در جریان اصولگرایی این‌طور نیست. به دلیل اینکه احزاب و افراد در جریان اصولگرایی تعیین تکلیف نمی‌کنند؛ منظورم تکلیف به معنای شرعی است و نه به معنای عرفی.
من باید یقین کنم کاری که انجام می‌دهم کاری است که آن دنیا می‌توانم پاسخگو باشم. حداقل این است که در جریان اصولگرایی این ژست تکلیف گرایی را می‌گیرند، اگر موضعی غیر از این بگیرند با اصولگرایی‌شان منافات دارد، چون اصولگرایی در یک کلمه یعنی تکلیف گرایی.
 
تکلیف را چه کسی باید تعیین کند؟
تکلیف را نه اکثریت، نه مصلحت سنجی، نه حزب، نه آمار، نه تجمع چهره‌ها و شخصیت‌ها، هیچ‌کدام این‌ها تعیین نمی‌کند. در تفکر اصیل اصولگرایی در دوران حضور امام معصوم‌ تکلیف را امام تعیین می‌کند و در غیبت امام معصوم، جانشینش امام تعیین می‌کند.
برخی مواقع به دلیل اینکه شرایط اجتماعی آماده است ولی‌فقیه صلاح را در این می‌داند که اعلام موضع صریح کند؛ اینجا جریان اصولگرایی تکلیفش کاملاً شفاف است. مثل موضوع هسته‌ای که آقا خط قرمزها را تعیین کرده‌اند؛ شما یک اصولگرا را پیدا نمی‌کنید که إن قُلت کند یا در موضوع رابطه با آمریکا یک اصولگرا پیدا نمی‌کنید که حتی علیرغم میل باطنی‌اش به فرمایش ایشان پایبند نباشد. ولی مواقعی هم هست که یا شرایط اجتماعی فراهم نیست، یا اگر شرایط اجتماعی فراهم باشد، ولی‌فقیه صلاح نمی‌داند که اعلام موضع صریح کند مثال آن عرصه انتخابات است در اين مواقع وجود برخی اختلاف‌نظرها در بین جریان اصولگرایی طبیعی و حتی بر اساس مبانی شرعی است ولی قابل مدیریت است.
شورای نگهبان سازوکاری را تأیید کرده است. من می‌توانم از بین کسانی که شورای نگهبان تأیید کرده و از نمره ۱۰ تا ۲۰ دارند، به کسی که خودم تشخیص می‌دهم رأی بدهم. در این مواقع من به‌عنوان یک اصولگرا رصد می‌کنم و می‌بینم شاخصه‌هایی که رهبری گفتند از نگاه من روی الف تطبیق می‌کند، ممکن است از نگاه دیگری روی گزینه ب تطبیق کند.
معتقدم اگر مسیری که برای رسیدن به نتیجه طی کردم مسیر درستی باشد، وجود اختلاف در این‌طور بزنگاه‌ها مقدس است. البته به‌شرط اینکه بر اساس مقدمات غلط نباشد که منجر به نتیجه غلط بشود.
سؤال من این است، کار اجتماعی نیاز به فعالیت جمعی دارد،‌ یعنی یک جمع باید نظر بدهند ولی من روز قیامت نمی‌توانم بگویم «خدایا، چون همه می‌گفتند من هم گفتم.» این از من پذیرفته نیست.
 
گفتید که این قابل مدیریت است؟
بله قابل مدیریت است یعنی می‌شود بین کار جمعی و تکلیف فردی جمع کرد.
با سازوکار وحدت؟ اگر این تکلیف فردی ما در قبال پاسخگویی به خدا، منجر به این شود که نتوانیم به وحدت برسیم و نتیجه این شود که یک جریان مسئله‌دار مثل مجلس ششم، جایگاه مهم مجلس را بگیرند، آن‌وقت چه؟
من هم این موضوع را به‌عنوان یک مسئله می‌بینم. ببینید ما در درگاه الهی باید بر اساس یقینمان پاسخگوی اعمالمان باشیم. اگر من ـ بینی و بین الله ـ شخصاً به این نتیجه رسیدم که رأی دادن به فلان فرد ضرر دارد و به این امر هم یقین پیدا کردم، اما ۴ نفر اینجا هستند که مخالف‌اند و میگویند مصلحت رأی دادن به آن است؛ بر اساس آموزه‌های دینی آیا من می‌توانم بگویم چون این ۴ نفر گفتند درست است، من رأی دادم؟ مگر اینکه از حرف این افراد به همان یقین برسم.
یک‌زمان هست که من برحسب شناخت خودم به چیزی یقین می‌کنم، یک‌زمان هم هست که بر اساس صحبت ۴ نفر دیگر یقین من تغییر می‌کند. اینجا هم باز به یقینم عمل کرده‌ام. من به خاطر حرف دیگران رأی ندادم،‌ بلکه حرف دیگران منجر به این شده که یقین من تغییر کرده است.
به نظر من این یک اصل است. شاید شما این اصل را قبول نداشته باشید و بگویید همین‌که اکثریت این را قبول دارند کافی است، ولی دلیل شرعی برای این رفتار سراغ ندارم برای همین من قبول ندارم.
از طرفی ما می‌خواهیم یک نفر، یک لیست یا یک جریان را ـ خصوصاً در انتخابات که بزنگاه نمایش کار اجتماعی است ـ انتخاب کنیم. اگر من به‌تنهایی تصمیم بگیرم که یک نفر انتخاب شود، آن یک نفر انتخاب نمی‌شود و اکثریت باید بخواهند تا او انتخاب شود. این یک واقعیت است که در کارهای اجتماعی تصمیمات جمعی خروجی دارد. حالا سؤال این است که چطور باید بین این‌ها را جمع کرد؟ این یک نقطه کور است که جریان اصولگرایی به آن فکر نمی‌کند. من با آقایان رئوس جریان اصولگرایی در این خصوص صحبت کردم و گفتم که تا این موضوع حل نشود خروجی مانند ائتلاف در ریاست جمهوری یا وحدت انتخابات مجلس نهم می‌شود.
 
دو طرف قضیه معلوم است، مسئله این است که چطور می‌توانیم بین این دو را جمع کنیم. من دو نکته در این باره بگویم؛
نکته اول این است که ما در درجه اول باید بنا را بر اقناع بگذاریم. اگر جریان اصولگرایی بخواهد پادگانی عمل کند بدنه نمی‌پذیرد. امروز بدنه جریان اصولگرایی به دلیل تعدد رسانه‌ها از جمله رسانه‌های مجازی همه صاحب تحلیل هستند. در این فضا رفتار پادگانی جواب نمی‌دهد، بالاخره همان‌طور که تکلیف گرایی برای رئوس جریان اصولگرایی اصل است، برای بدنه جریان هم اگر این روحیه بیشتر نباشد کمتر نیست.
پس یک راه این است: آقایانی که در رأس جریانات هستند و حزب دارند باید بدنه را در تصمیماتشان اقناع کنند. اگر ما رفتارهای اقناع آمیز نداشته باشیم در انتخابات شکست می‌خوریم. اقناع فراتر از وحدت است. هم بعد و هم قبل از وحدت به اقناع نیاز است.
نکته دیگر این است: حضرت آقا تعبیری دارند که «خلوص مقدم بر نتیجه است و یا نتیجه بر خلوص مقدم است؟» به نظرم نمی‌توان هیچ‌کدام را مطلق گفت، آقا هم مطلق نگفته‌اند. ایشان می‌فرمایند که باید با مقدمات درست به فکر غلبه نتیجه باشید. در فعالیت‌های جمعی، وقتی می‌خواهی با تکالیف فردی جمعشان کنی دچار تعارض و مشکل می‌شوی، نتیجه در صورتی می‌تواند بر خلوص غلبه پیدا کند که فاصله انتخاب شما فاصله کمی باشد.
مثلاً در عرصه انتخابات کاندیدایی هست با نمره ۱۷ ولی به‌حسب ظاهر قابل‌اعتنا اقبال عمومی کمتری نسبت به کاندیدایی با نمره ۱۵ دارد. در اینجا چون فاصله ۱۵ تا ۱۷ زیاد نیست، عقل حکم می‌کند که ما کاندیدای با نمره ۱۵ را انتخاب کنیم؛ اما اگر یک گزینه با اقبال عمومی کمتر و نمره ۱۷ دارید و گزینه دیگری با اقبال عمومی بیشتر اما با نمره ۱۱ هم دارید، این نمره ۱۱ با کسی که مردود است تفاوتی ندارد. ما نباید جریان اصیل فکری را با این تنازل نمره ذبح کنیم.
 
در انتخابات مجلس نمی‌شود همه افراد را یک‌به‌یک بررسی کرد و نمره داد. برای انتخابات مجلس دهم باید به لیست نمره بدهیم؟
فرقی ندارد برای معرفی یک لیست و رأی گرفتن از بدنه باید با معرفی یک لیست خوب آنها را قانع کرد و الا با فرمان دادن که نمی‌شود رأی گرفت. اشکالی که من در انتخابات مجلس نهم به دوستانمان در جبهه پایداری داشتم این بود: جبهه متحد اصولگرایان هیچ‌کس از جبهه پایداری را در لیست خود قرار نداد و لیستی را بستند بدون هیچ‌یک از چهره‌هایی که خصوصاً بعد از فتنه «امتحان پس داده» بودند و از آن‌طرف کسانی را در لیست گذاشتند که امتحان بدی پس داده بودند. بعد از آن به جبهه پایداری گفتم لیستی که شما می‌دهید می‌تواند برگ برنده باشد و راه‌حلش این است که بجای استفاده از ده دوازده چهره گمنام، عناصر اصلی و امتحان پس داده جبهه متحد را در لیست خودتان قرار دهید تا لیست شما بدنه را اقناع کند و لیست اصلی شود. به نظر من جبهه پایداری و جریان جمعیت رهپویان و ایثارگران همزادپنداری بیشتری نسبت به هم دارند، اختلاف‌سلیقه‌هایی هم با هم دارند که طبیعی است، در خود جبهه پایداری هم اختلاف‌سلیقه هست. ولی جمع‌بندی دوستان این نشد و ده دوازده نفر از کسانیکه شناخته شده نبودند را در لیستشان قرار دادند. خروجی این دو لیست منجر به این شد که بدنه از هر یک از لیست نسبت به برخی چهره‌هایی که اقناع شده بود رأی داد ولی اگر وحدت می‌کردند اکثریت همان می‌شد، منتها با رأی بالاتر. متأسفانه این لیست‌ها تلفات هم داشت،‌ یکی دو مورد از نیروهای خوب از لیست‌ها رأی نیاوردند.
بااین‌وجود شخصاً معتقدم در انتخابات نهم باید این دو لیست وجود می‌داشت، منتها باید این ظرافت را که جبهه متحد به کار نبست،‌ جبهه پایداری به کار می‌گرفت.
 
قبول دارید که خطر الآن بیشتر است؟
بله. الآن متفاوت است. ولی باز اقناع لازم است. الآن برخی چهره‌ها ـ حتی باوجود داشتن سابقه چندین دوره نمایندگی مجلس ـ بودنشان در یک لیست وزنی به آن نمی‌دهد. بعضی نیز از نظر بدنه با داشتن اسم، وزن هم به لیست می‌دهد؛ بنابراین اگر قرار است لیستی بسته شود که توجه به این ظرافت‌ها نشود حتماً دچار مشکل می‌شویم.
باید طوری لیست‌ها را ببندند که بتوانند اقناع کنند، برای اقناع کردن باید بدنه صاحب سبک و صاحب تحلیل را هم در نظر گرفت.
 
همه افراد جامعه را که نمی‌شود اقناع کرد!
ما همیشه در جامعه ۲۰ درصد رأی سفید و ۲۰ درصد رأی سیاه داریم. رأی سیاه کسانی هستند که رأی می‌دهند اما در کاندیداها به دنبال کسی هستند که مواضعش بیشترین زاویه را با شعارهای اصلی نظام داشته باشد. این‌ها غیر از کسانی هستند که رأی نمی‌دهند. رأی سفید هم کسانی هستند که تکلیف مدار هستند و حاضرند برای نظام هزینه بدهند. ۶۰ درصد باقیمانده خاکستری هستند، این دو ۲۰ درصد، شش ماه قبل از انتخابات تصمیم می‌گیرند و هیچ چیزی نمی‌تواند تصمیمشان را تغییر بدهد؛ اما این ۶۰ درصد، دو ساعت روز و دو ساعت مانده به انتخابات تصمیم می‌گیرند. درواقع این دو ۲۰ درصد مانند توربین هستند، هر مقدار پرقدرت‌تر باشند، رأی بیشتری از آن ۶۰ درصد به داخل خود می‌کشند و این به قدرت اقناع و عملکرد گذشته مرتبط می‌شود.
باید لیست‌های انتخاباتی طوری بسته شود که موتور توربین اقناع بتواند با قدرت مکش کند.
 
اگر قرار باشد بین نمره ۹ و ۱۱ یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب می‌کنید؟
عین این سؤال را از آیت‌الله مصباح پس از انتخابات اخیر برای ۹ دی پرسیدیم، من از ایشان پرسیدم: حاج‌آقا ما اشتباه نکردیم؟ حاج‌آقا گفتند: نه، چون یک اصول بالاتری زنده ماند.
اگر آقای حداد به اسم آقای قالیباف کنار می‌رفت شاید قالیباف رأی می‌آورد. شما بگویید چرا نگفت؟ نتوانست. قطعاً با خودش کلنجار رفته است؛ اما یکسری چیزهای دیگر فرو می‌پاشید.
 
به‌هرحال ما با انتخابات مجلسی مواجه هستیم که فکر می‌کنیم که اگر عارف با سر لیستی بیاید و ما با دو لیست حضور پیدا کنیم ممکن است شکست بخوریم، آن‌وقت تکلیف چیست؟ چگونه باید به یک لیست واحد برسیم؟
قطعاً راه‌حل یک لیست است منتهی معرفی لیستی که بدنه این جریان را اقناع کند تا با تردید وارد رقابت انتخاباتی نشود.