نقش CIA در عملیات رمضان
این بار صدام به نصایح دوستان آمریکایی خود گوش فرا داد و اختیار رهبری جنگ را به فرماندهان نظامی حرفهای خویش سپرد. به گفته افسران CIA، نظارت بر کلیه این عملیات بر عهده «رابرت گیتس»، «ریچارد کر» و «توماس تون» گذارده شد.
به گزارش پارس به نقل از فارس، در پی پیروزهای چشمگیر ایران و از هم گسیختگی غیر قابل وصف ماشین جنگی رژیم بعثی حاکم بر عراق، توازن نظامی و سیاسی به طور کامل به نفع ایران تغییر یافت و جنگی که بر اساس دکترین «مهار و تعدیل ایران» آغاز شده بود، برعکس، موجب اقتدار جمهوری اسلامی ایران شد. ایالات متحده آمریکا، به عنوان قدرت برتر بینالمللی که در ایجاد و مدیریت استراتژیک این نزاع، نقش اصلی را داشت، بیش از سایر واحدهای سیاسی متضرر شد و منافع امپریالیستیاش به شدت در معرض خطر قرار گرفت.
در ادامه مطالبی خواهید خواند پیرامون حضور فعال سرویس های جاسوسی آمریکا در عملیات رمضان که اینگونه در کتاب «ضربت متقابل» آمده است:
دکتر «هنری کسینجر» استراتژ ارشد نهادهای سلطه آمریکا از قبیل «شورای روابط خارجی» و «کمیسیون سه جانبه» پس از آغاز روند شکستهای فاحش ارتش بعث گفت:
«... اگر عراق جنگ را برده بود، امروز نگرانی و وحشت بر خلیج فارس حاکم نبود و منافع ما در منطقه به آن اندازه که اینک در خطر قرار دارد، دچار مخاطره نمیشد.»
بنابراین از نظر آمریکا وضعیت موجود جنگ، تهدیدی برای منافعش بود و به همین علت، کاخ سفید به هیچ روی حاضر به پذیرفتن ایران در موضع (طرف) پیروز و برتر (جنگ) نبود. لذا آمریکا استراتژی خود را در برابر جنگ بر اساس مدیریت بحران پایهگذاری کرد و در صدد برآمد تا :
1- از پیشرویهای ایران جلوگیری کند.
2- با فرسایشی کردن جنگ، فشار بیشتری بر ایران وارد کند.
3- مذاکره بدون نتیجه را بر ایران تحمیل کند.
4- به عراق بیشتر نزدیک شده و از این کشور حمایت جدیتری به عمل آورد.
5- متحدان منطقهای خود را برای ارائه کمک بیشتر به عراق ترغیب کند.
استراتژی آمریکا، با حفظ هدف خود، بسته به تحولات صحنه جنگ و پیچیدهتر شدن اندیشه طراحی عملیاتی در فرماندهان ( نیروهای مسلح) ایران، و نیز وضعیت ارتش عراق در رویارویی با حملات رزمندگان ایرانی، روشها و منافع جدیدی را مورد استفاده قرار داد و در این مرحله، حمایت از عراق در ابعاد گوناگون توسعه یافت.
شاید به دلیل همین حمایتها بود که صدام حسینالمجید در مصاحبه با مجله آمریکایی «تایم» با لحنی باب طبع نهادهای صهیونیستی سلطه حاکم بر ایالات متحده گفت:
«پیش از آنکه عراق درگیر جنگ با ایران شود، من به طور خیلی جدی با فرماندهان ارتش، پیرامون برقراری روابط دوستانه با آمریکا صحبت کردم، اما پس از آن که جنگ شروه شد نخواستم این موضوع را دنبال کنم، زیرا ممکن بود تصور شود که به علت ضعف و نیاز به آمریکا متوسل شدهایم... اسرائیل خود را کشوری میداند که با عراق در جنگ میباشد در حالی که از جنگ 1973 به این طرف، اقدامی علیه اسرائیل به عمل نیاوردهایم... من شخصاً مخالفتی با ایالات متحده ندارم، ما مایلیم که با آمریکا روابط دوستانه داشته باشیم. ما چگونه میتوانیم این روابط را برقرار سازیم؟!»
مارکپری؛ پژوهشگر عملکرد بنگاه مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) پیرامون موضع مقامات آمریکایی در قابل پیروزیهای ایران طی بهار 1361 میگوید:
«... در جنگ خرمشهر، عراق 15 هزار تن از نیروهای خود را از دست داد و خطوط دفاعی واحدهای عراق همچنان آشفته و نامنظم باقی ماند. رژیم بغداد به شکست نهایی نزدیکتر میشد.
در پی باز پسگیری خرمشهر، نیروهای ایرانی در فاصله 20 کیلومتری «بصره» بودند و مساعی جنگی عراقیها، اثراتی بسیار منفی بر جامعه عراق گذارده بود. بیش از 40 درصد مردان عراقی را تنها به یک جبهه - یعنی بصره- فرستاده بودند و ظرفیت صنعتی کارخانههای کشور به توقف کلی نزدیک میشد... ادامه فاجعه در جبهه جنوبی عراق، انعکاسهایی جدی در سراسر کشورهای عربی و همچنین در ایلات متحده آمریکا داشت.
... در واشنگتن دولت «رونالریگان» مطالعه در این مورد را شروع کرده بود که به عنوان اقدام نهایی، چه میتواند بکند تا مانع از شکست کامل رژیم صدام حسین شود.
مقامات سیاسی و اطلاعاتی آمریکا عقیده داشتند اقداماتی که تا آن زمان آمریکا انجام داده بود- فراتر از حذف نام عراق از لیست کشورهای حامی تروریزم؛ صدور مجوز به مؤسسات بزرگ آمریکایی با تکنولوژی پیشرفتهشان برای معامله با عراق- خیلی دیرتر از آن انجام شده بود که بتواند از وقوع شکستهای مارس تا ژوئن 1982 ارتش عراق ( در نبردهای فتحالمبین و الیبیتالمقدس)،به موقع جلوگیری کند.
در اواخر بهار 1982 (اواخر خردادماه 1361) «ویلیام کیسی» رئیس سازمان CIA و دستیاران عالی رتبه او با حمایت ریگان تصمیم گرفتند روابط رسمی اطلاعاتی خود را با صدام توسعه دهند، به این امید که از این طریق بتوانند حکومت او را وا دارند تا گامهای مؤثری برای بهبود وضعیت نظامیاش در جبهه - که به نظر آنها مأیوس کننده شده بود - بردارد. این ابتکار آمریکایی را یک رشته ارزیابیهای جدید از آسیبپذیرهای فراوان ارتش عراق که در ماه ژوئن (خردادماه 61) تسلیم «کیسی» شد، شدن بخشید.
کارشناسان CIA به این نتیجه رسیده بودند که سقوط حکومت صدام در بغداد؛ یا از راه تحمل یک شکست نظامی از «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ایران و یا به وسیله شورش گروههای شیعی مذهب داخل عراق، امری اجتناب ناپذیر شده است. وضع عراق از همیشه وخیمتر به نظر میرسید. واحدهایی از نیروهای ایرانی شکافهای عمیقی در داخل خطوط دفاعی عراق ایجاد کرده بودند. آنچه وخامت اوضاع را تشدید میکرد، قیامهای شیعیان در شهرهای «کربلا»، «بصره»، «حله» و «ناصره» بود. تحلیلگران CIA به کاخ سفید گزارش میکردند که راه بغداد عملاً به روی نیروهای ایرانی باز است. فرماندهان واحدهای عراقی نیز یا عمداً رژیم را در معرض خطر سقوط قرار میدادند، یا آنقدر بیکفایت و نالایق بودند که نمیتوانستند یک وضعیت دفاعی به قدر کفایت رضایت بخش ایجاد کنند. یک بار دیگر رئیس جمهور آمریکا و رئیس سازمان CIA تصمیم گرفتند اوضاع را معکوس کرده و عراق صدام حسین را نجات دهند. آنان در گام نخست، نقشه «توسعه روابط اطلاعاتی آمریکا با عراق از کانال مختلف» را تصویب کردند. بر اساس مفاد این برنامه، تمام اطلاعات جاسوسی به دست آمده از آرایش نظامی ایرانیان و مواضع آنها را که از طریق هواپیمای جاسوسی فوق مدرن «آواکس» - که در اکتبر 1980 به عربستان سعودی فروخته شده بود- به دست آورند. در اختیار رژیم صدام حسین قرار دارند.
افزون بر این، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA دستهای از افسران اطلاعاتی زبده خود را در اواخر ژوئن 1982 (خردادماه 1361) به بغداد فرستاد تا به صدام حسین طرحیریزی برنامههای دفاعی جدید او یاری رسانند. همچنین یک ایستگاه سری CIA در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری صدام در محله «المنصور» شهر بغداد تأسیس شد.
این بار صدام به نصایح دوستان آمریکایی خود گوش فرا داد و اختیار رهبری جنگ را به فرماندهان نظامی حرفهای خویش سپرد. به گفته افسران CIA، نظارت بر کلیه این عملیات بر عهده «رابرت گیتس» (رئیس بعدی سازمان CIA و وزیر دفاع آمریکا در کابینه دوم جرج واکر بوش)، «ریچارد کر» و «توماس تون» گذارده شد. البته اداره روزمره عملیات تلاش برای نجات صدام از شکست، به صورتی قاطع با «برت دان»؛ افسر امور خارجه نزدیک CIA بود... برنامه کاخ سفید و سیا در مجموع یک پیروزی به نظر میرسید...
در طول تعرضات مکرر ایران در تابستان 1982 (1361 شمسی)، نیروهای عراقی توانستند حملات زمینی متمرکز ایرانیان را که پیروزیشان رژیم بغداد را در معرض فاجعه قرار میداد، عقب بزنند، خطرناکترین این حملات، یگانهای سپاه پاسداران را تا 8 کیلومتری بصره پیش آورد و این حمله درست در سر راه بصره به بغداد انجام گرفته بود، اما هر بار حملات ایرانیها توسط لشکرهای عراقی که اینک به یمن دریافت تصاویر ماهوارهای و اطلاعات روز آمد جاسوسی و افزون بر آن؛ مدیریت دقیق افسران اطلاعاتی CIA در بغداد آرایش درستی یافته بودند، متوقف میشد.
الن فیدرمن نویسنده و پژوهشگر رسانهای آمریکایی و مؤلف کتاب «خانه عنکبوت» هم پیرامون نحوه ایفای نقش رابرت گیتس و CIA در مدیریت اطلاعاتی ماشین جنگی صدام طی نبرد رمضان- در کتاب خود مینویسد:
«... در آمریکا، حمایت از «صدام حسین» با تقسیم اطلاعات جاسوسی آغاز شد. کمی بعد از شروع جنگ رهبر بعثی بغداد با ایران در سال 1980، اطلاعاتت مشروحی درباره تحرکات نظامی ایرانیان و دیگر اطلاعات به دست آمده از ماهوارههای جاسوسی آمریکا، به طور سری در اختیار عراق داده شد. این همکاری سرانجام به صورت فعالتری شدت گرفت و به مرحلهای رسید که اهداف ایرانی برای بمباران شدن توسط، آمریکائیان شناسایی میشدند و حتی هواپیماهای جنگنده بمبافکن عراقی در زمان پرواز بر فراز مواضع نیروهای ایرانی، توسط امکانات راداری نیروی هوایی آمریکا- از طریق پایگاههای نظامی واشنگتن در عربستان سعودی- هدایت و راهنمایی میشدند.»
«رابرت گیتس» که پس از «ویلیام کیسی» به ریاست سازمان CIA منصوب شد، مردی بود که در جامعه اطلاعاتی واشنگتن، مسئولیت مستقیم گزینش نوع اطلاعات به دست آمده از ایرانیان را که عراق دریافت میکرد، به عهده داشت. «گیتس» از روزهایی که در جایگاه «معاون امور اطلاعات» رئیس کل سیا و به عنوان مشاور بلند پایه «ویلیام کیسی» در بهار و تابستان 1982 (1361 ه.ش) در این رابطه کار کرده بود، در امر «اجرای استراتژی کاخ سفید در قبال عراق» فعالیت داشت.
روزنامه «نیویورک تایمز» ارگان جناح لیبرال صهیونیست آمریکا (نزدیک به دموکراتها) در شماره روز دوشنبه 21 تیرماه 1361- 12 جولای 1982 - خود مینویسد:
«... مقامات آمریکایی معتقدند که شمار زیادی از نیروهای ایران در نزدیکی مرز عراق مستقر شدهاند و این احتمال وجود دارد که ظرف چند روز آینده به آن کشور حمله نمایند.
منابع اطلاعاتی آمریکا میگویند: چند لشکر از نیروهای مسلح ایران برای حمله به شهر بندری بصره در جنوب عراق موضع گرفتهاند. این در حالی است که طی روزهای اخیر، در ایران صحبت از یک «حمله نهایی» به عراق با هدف سرنگونی فردی بود که دو سال قبل، جنگ علیه ایران را آغاز کرد.
مقامات کاخ سفید و دیگر ردههای مسئول در حکومت ایالات متحده میگویند آنان نهایت کوشش خود را به کار خواهند برد تا ایران را از حمله متقابل به خاک عراق منصرف نمایند، لیکن با وجود این تلاشها، تمام شواهد و علائم حاکی از این واقعیت است که چنین حملهای قریب الوقوع خواهد بود. این حمله برای ایالات متحده و همچنین برای کشورهای میانهرو عرب در خلیج فارس- مشخصاً شیخ نشین کویت و پادشاهی عربستان سعودی- که همواره خود را مورد تهدید انقلاب ایران میدانند، مشکلات و مسائل جدی عدیدهای را ایجاد خواهد کرد.»
چه اینکه در ژوئن گذشته (خردادماه 1361) ژنرال «الکساندر هیگ»؛ وزیر امور خارجه آمریکا گفته بود: این خطر وجود دارد که (به دنبال فتح خرمشهر) دامنه جنگ به کشورهای همسایه ایران کشیده شود و هر چند آمریکا در قبال جنگ جاری بین عراق و ایران یک نوع «سیاست بیطرفی» را اعلام کرده است، لیکن نسبت به نتایج نهایی این جنگ، «بی تفاوت» نیست.
«هیگ» پس از پیروزی بزرگ ایرانیان در جبهه خرمشهر در ژوئن گذشته به رهبران ایران هشدار داده بود که: آمریکا در منطقه خلیج فارس دارای منافع و دوستانی است که در مواقع خطر از آنان حمایت خواهد کرد. وی گفته بود که ادامه جنگ ایران و عراق برای امنیت منطقه خاور نزدیک و همچنین برای منافع غرب در جهت حفظ جریان صدور منظم نفت خلیج فارس به اروپای غربی، ژاپن و آمریکا عواقب وخیمی خواهد داشت و بنا به بهمین دلایل، دولت ایالات متحده برای پایان بخشیدن به این جنگ، نقش مؤثر و فعالتری را بازی خواهد کرد!
روزنامه «واشنگتن پست» ارگان جناح محافظهکاران صهیونیست آمریکا (نزدیک به جمهوریخواهان حاکم بر کاخ سفید) نیز، با اشاره به حمله قریبالوقوع نیروهای ایرانی به خاک عراق در شماره روز - 12 جولای 1982 (دوشنبه 21 تیرماه 1361) خود مینویسد:
«ایران خود را برای یک حمله همه جانبه به عراق،آماده میکند و این مسئله در چندین کشور حوزه خلیج فارس هراس بزرگی را به وجود آورده است. به گفته مقامات وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، 80 هزار سرباز ایرانی اکنون در امتداد مرزهای ایران و عراق مشغول صفآرایی هستند و ممکن است ظرف چند روز آینده، جنگ تازهای میان ایران و عراق آغاز گردد. اگر تهاجم ایران به پیروزی این کشور منجر شود، ممکن است این حملات به سقوط «صدام حسین» حاکم قدرتمند عراق منتهی گردد. ضمن آن که پیروزی احتمالی ایران میتواند سایر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را در معرض تهاجم اسلام گرایان ایرانی قرار دهد که در این صورت، به روی آمریکا و متحدانش در منطقه نفت خیز خلیج فارس، جبهه جدید گشوده خواهد شد.
برخی منابع آگاه میگوید: ممکن است هدف عمده و مقدم نیروهای ایرانی در این تهاجم قریبالوقوع، اصلیترین بندر عراق یعنی «بصره» باشد. گرفتن «بصره» و چندین نقطه مهم دیگر در داخل خاک عراق، ممکن است برای ساقط کردن حکومت بعثی کافی بوده و حمله ایران به «جبهه بغداد» برای سرنگونی حکومت پرزیدنت صدام حسین را غیر ضروری نماید. با این حال، عدهای از تحلیلگران سیاسی بر این اعتقادند که هدف اصلی ایرانیان از چنین تهاجمی؛ به دستآوردن یک اهرم فشار جدی بر عراق، برای دریافت غرامت یکصد میلیارد دلاری خود از آن کشور میباشد.
حمله ایران ممکن است تعداد بیشتر از کشورهای عرب را به کمک عراق بیاورد و آنان را نیز در جنگ علیه ایران درگیر سازد. چه اینکه از هم اکنون، جمهوری عربی مصر مقادیر زیادی تسلیحات به عراق تحویل داده است.
چنین حملهای، بغداد را که محل تشکیل کنفرانس آتی سران کشورهای عضو «جنبش عدم تعهد» خواهد بود، ناامن خواهد ساخت. با این حال مقامات ایرانی میگویند هدف ایران از تهاجم به داخل خاک عراق، صرفاً با هدف امن تر ساختن مناطق نفتی ایران است.
با نزدیک شدن زمان حمله ایران، آمریکا شعاع حمایتهای خود را از عراق وسعتر میکند.»
آلنفریدمن؛ درباره حمایتهای آمریکا از صدام حسین المجید در کتاب خود مینویسد:
«... از سپتامبر 1980 صدام حسین درگیر جنگ خونینی با «امام خمینی» شده بود که از دو جهت به نفع آمریکا بود. این جنگ هم «بنیادگرایی اسلامی» را در منطقه مهار میکرد و هم تضمینی بر این واقعیت بود که هیچ یک از دو طرف درگیر، به قدر کافی قدرت پیدا نمیکند که بر خلیج فارس تسلط یافته و اعمال قدرت کند. این جنگ، همچنین صدام حسین را به کمک مالی و نظامی غرب محتاجتر و مشتاقتر میکرد. قبل از آن زمان، «مسکو ولی نعمت و حامی اصلی صدام بود و بنابر این زمام داران واشنگتن اینگونه استدلال میکردند که کمک آمریکا به صدام در جنگ علیه ایران، این مزیت اضافی را هم دارد که او را از اتحاد شوروی دور میکند. در حالی که جنگ عراق و ایران به مدت هشت سال ادامه یافت، کاخ سفید وقت بسیار زیاد و نامتناسبی را صرف طراحی و تهیه استراتژیهای پنهان و آشکار، برای تقویت «صدام حسین» کرد... به این ترتیب؛ نفت پول و قدرت سیاسی، درون کوکتل مولوتف سیاسی، درون کوکتل مولوتف سیاست حمایت آمریکا در قبال بغداد در هم آمیخته شده بود. طی سیاستگذارانی در کاخ سفید به اندازه «جرج هربرت واکربوش» (پدر) - معاون رئیس جمهور از 1980 تا 1988 و از 1988 تا 1992 رئیس جمهور آمریکا و «جیمز بیکر» وزیر خارجه بعدی آمریکا، از عراق حمایت کردند... «بوش» و «بیکر» از جمله طراحان اصلی یک سری سیاستهای عراق با ایران، صرف کمک به «صدام حسین» کردند. همین سیاستهای پنهانی بود که اجازه داد سیل صدور تکنولوژی آمریکا به سوی برخی از مهلکترین و مهمترین پروژههای تسلیحاتی دیکتاتوری عراق سرازیر شود. و همین امر به عنوان یک «منبع نامرئی» به «فرد حوبش»؛ دلال تسلیحات اردنی تبار تبعه آمریکا امکان داده بود که در سال 82-1981 (1360 و 1361 خورشیدی) چندین بار به بغداد سفر کند و فروش تسلیحات ساخت آمریکا به عراق را به کمک اسنادی جعلی که مقصد نهایی سلاحها را «پادشاهی اردن هاشمی» معرفی میکرد، ترتیب دهد. سؤال درباره هویت این «منبع نامرئی» همچنان بی جواب مانده بود.»
در تابستان سال 1982، «رابرت جانسون»؛ رابط اصلی مقامات پنتاگون و سازمان سیا با فرد حوبش، از برخی کارگزاران آن «منبع نامرئی دستاندرکار صدور تسلیحات آمریکایی به عراق» نام برد. نخستین کسی که از او نام برده شد، «ویلیام کیسی» رئیس کل CAI بود که در اواخر بهار سال 1982 پس از دیدار از «پادشاهی سعودی»؛ خبر حمایت فوری سفارت عربستان را از مسلح کردن هر چه سریعتر و هر چه بیشتر عراق با تسلیحات آمریکایی، به زمامداران واشنگتن رسانده بود. پس از کیسی از معاون او در امور اطاعات سازمان سیا؛ یعنی رابرت گیتس نام برده شد. نام سوم متعلق به مشاوره امنیت ملی ریگان در کاخ سفید، یعنی ویلیام کلارک بود.
پنج سال پس از آن، ویلیام کیسی در سال 1987 (1366 ه.ش) مرد، اما یکی از اعضای سابق کابینه ریگان که با کیسی کار کرده بود اذعان کرد: «موارد زیادی از اینگونه فعالیتها و در خواستهای فوری برای دریافت تسلیحات ارسالی به عراق را از سوی ویلیام کیسی به یاد میآورم.»
رابرت گیتس؛ معاون امور اطلاعات CIA در تابستان 1982 و رئیس بعدی این سازمان، بعدها به کرات دخالت خود در هر گونه عملیات پنهانی جهت مسلح کردن عراق را تکذیب کرد.
ویلیام کلارک نیز گفت: اصولاً داشتن دخالت در یک چنین عملیاتی را به هیچ وجه به خاطر نمیآورم». در مورد خود «رابرت جانسون» نیز باید گفت، او از اینکه در جایی پیرامون این ماجرا نامی از وی برده شود، فوقالعاده نگران بود. با این حال تأیید میکرد: «دستور اقدام در این مورد- تسهیل شرایط برای ارسال تجهیزات و سلاحهای آمریکایی به بغداد - مستقیماً از کاخ سفید به من ابلاغ میشد».
ارسال نظر