چرا برخی اخبار سوریه در ایران منتشر نمیشد
حسن شمشادی گفت: در شش ماه اول بحران در سال ۹۰ عملا در یک نوع سردرگمی به سر میبردیم، نه تنها صداوسیمای خودمان بلکه رسانهها در سطح کلان در آن مقطع سردرگم بودند، من اخبار دمشق را به تهران ارسال میکردم ولی روی آنتن نمیرفت.
به گزارش پارس ، روزنامه خراسان نوشت: از آغاز «فتنه شام» تا امروز، در بخشهای مختلف خبری رسانه ملی، روایت اوضاع و احوال دمشق، حلب، حمص، ادلب، درعا، حما و جای جای سوریه را بیش از همه از او شنیدهایم. حدود5سال پیش،حسن شمشادی زمانی به دمشق رفت که تقریبا سراسر سوریه در آتش جنگ نیابتی بزرگی میسوخت که تروریستهای داعش و جبهه النصره و ... به نیابت از ائتلاف غربی - عربی به راه انداخته بودند. اکنون در بهار94در حالی میزبان او می شویم که گرچه به اذعان بسیاری از ناظران بینالمللی، طرح تغییر نظام سیاسی سوریه از طریق جنگ کاملا شکست خورده است،اما چند هفته ای است که دوباره آتش جنگ وبحران با جان گرفتن تروریست ها تشدید شده است. باسابقهترین خبرنگار ایرانی در سوریه گفتنیهای زیاد و نگفتنیهای بیشتری داشت.وی از تابستان 91 به عنوان سخت ترین روزهای دمشق یاد می کند اما به جرأت می گوید که 65 تا 70 درصد مردم سوریه بشار اسد را دوست دارند و میخواهند وی در قدرت بماند.شمشادی هدف جبهه مقابل،را سرنگونی نظام سوریه می داند و از رسانه به عنوان بخشی از ابزار غرب نام می برد که درکناراقدامات اقتصادی، سیاسی و امنیتی علیه بشار اسد در حال جنگ هستند .این خبرنگار واحد مرکزی خبر معتقد است که علاوه بر جنگ سخت در سوریه، یک جنگ رسانهای تمام عیار نیز علیه این کشور در جریان است،اما از برخی مسئولین صدا وسیما و وزارت خارجه به دلیل خوش باوری به رسانه های غربی گلایه می کند. حاصل گفتگوی صمیمانه و بیش از یک ساعت ونیمه ما با وی پیش روی شماست.
شما به عنوان خبرنگار فعال در سوریه بارها گفته اید نسبت به مدافعین حرم مدیون هستید، چطور این نسبت را بین یک خبرنگار و یک شهید برقرار می کنید؟
همه ما برای کارهایی که انجام می دهیم یا انگیزه مادی داریم یا معنوی یا هر دو. بسیاری از خبرنگاران حاضر در مناطق جنگی به حرفه شان به چشم یک وظیفه سازمانی نگاه می کنند نه یک وظیفه شرعی، اما وقتی که شما شاهد هستی که عده ای بدون هیچ چشمداشتی، می جنگند و کشته می شوند، شما هم احساس دین می کنید. از طرف دیگر من معتقدم اگر در کار ما فقط انگیزه های مادی وجودداشته باشد، بیننده متوجه می شود شما این کار را از سر وظیفه سازمانی صرف انجام داده ای. خدا را شکر من در سوریه هر کاری توانستم انجام دادم، اما بعضی وقت ها هم امکان گزارش نبود. مثلاً شهر نبل الزهرا به عنوان یک شهر شیعه نشین با هفتاد هزار جمعیت دو سال است که محاصره است و من خودم خیلی دوست داشتم از داخل شهر گزارشی تهیه کنم.
شما از چه زمانی به سوریه رفتید؟
من از مهر 89 آنجا بودم. اتفاقات سوریه از اسفند 89 آغاز شد.
زمانی که به دمشق رفتید فکر می کردید اتفاقات سوریه به این سمت برود؟
نه، اصلاً! من نسبت به حمله آمریکا به عراق پیش بینی داشتم، از شش ماه قبل از حمله به مسئولین ارشد کشورمان گفتم، اما هیچ کس نسبت به منطقه پیش بینی نداشت. زمینه ها وجود داشت، اما پیش بینی خیر.
بعد از این که رفتید عراق کجاها خدمت کردید؟
من سه سال عراق بودم، یک سال و نیم بعد از ماموریت عراق پیشنهاد دفتر در چند کشور را داشتم، اما قبول نکردم. خودم گفتم می خواهم به سوریه بروم. سال 87 یک ماموریت 45 روزه رفتم که خیلی خوشم آمد. آن زمان سوریه امنیت داشت.
اتفاقات سوریه چطور آغاز شد؟
اولین جرقه تجمعی در بازار مدحت الباشای دمشق بود که در اعتراض به عملکرد چند پلیس صورت گرفت. چند روز بعد در درعا چند بچه دیوارنویسی کردند که نیروهای مردمی آنها را کتک زده بودند و اعتراضات مردمی در واکنش به این قضیه اتفاق افتاد. اولین تجمعات در اعتراض به عملکرد پلیس بود و باز در تجمعاتی که با آنها برخورد می شد، مطالبات بعدی شکل می گرفت. محور مطالبات هم آزادی بازداشت شدگان و تغییر فرماندهان پلیس و در مراحل بعد استانداران بود.
هیچ کدام از این خواسته های مدنی وارد نبود که نظام سوریه بخواهد آنها را جواب دهد؟
اصلاً در سوریه اعتراض مدنی معنا نداشت. اما از همان ابتدا و اولین تجمعات مقامات بلندپایه مثل وزیر کشور می آمدند و صحبت می کردند و قول می دادند که خاطیان را محاکمه کنند. اما کف مطالبات همینطور بالا می رفت. به جایی رسید که خود بشار اسد با 50 نفر از معترضین درعا جلسه گذاشت، جلسه ای که بیشتر از 3 ساعت طول کشید. به هر حال درعا قطب اعتراضات بود. حدود 60 مطالبه داشتند که اسد همه را یادداشت کرد و دستورات لازم را داد. مثلاً یکی از مطالباتشان خروج نیروهای امنیتی از شهر بود، جالب این که پس از اجرای این دستورات چه کردند؟ به محض خروج، تشنج آغاز شد، شروع کردند به انتقام گیری.
چرا درعا قطب اعتراضات بود؟مگر چه ویژگی داشت؟
درعا منطقه ای سنی نشین در مرز اردن است. سلفی ها در این منطقه به شدت فعال بودند. شیخ احمد، امام جماعت مسجد جامع اموی پشت بلندگو حی علی الجهاد سر داد. از آن طرف مرز اردن هم هرچه می خواستند برایشان می آمد. در سوریه حتی مطالبات فراوانی را پاسخ دادند، قانون انتخابات را عوض کردند، قانون احزاب درست کردند، این تغییرها بی سابقه بود، حتی قانون اساسی را تغییر دادند، احزاب مخالف را در انتخابات مشارکت دادند و در مجلس وارد کردند، اما توطئه ای برنامه ریزی شده پیاده شده بود.
عده ای می گویند دولت آقای اسد خیلی دیر به فکر اصلاحات و آزادی های مدنی افتاده بود؟
ببینید بشاراسد که سال 2000 میلادی بعد از فوت پدرش کرسی ریاست جمهوری سوریه را می گیرد، یک سری آزادی های سیاسی وسیعی را اعمال می کند، یک سری مخالفان اخوان المسلمین را که زمان پدرش دستگیر بودند، آزاد کرد، به گروه های سیاسی که تعطیل بودند اجازه فعالیت می دهد، میتینگ مخالفین تشکیل می دهد تاجایی که مخالفین دارای روزنامه می شوند، که در آن زمان و مقطع بهار سیاسی سوریه نامیده شد و در جهان عرب بی سابقه بوده است. سپس یک سری اقدامات امنیتی در سوریه پیش می آید و چند ترور و انفجار صورت می گیرد و حزب بعث که حزب حاکم بوده است و در زمان پدرش صاحب منصب بودند، جلوی اقدامات بشار اسد را می گیرند و می گویند علت به وجود آمدن این حوادث و ترورها، فضای باز سیاسی است که توسط بشار اسد داده شده است. پس خود شخص بشار اسد معتقد به آزادی در سطح جامعه سیاسی سوریه بوده است. بعد از این اتفاقات اخیری هم که در سوریه افتاد بشار اسد دیگر فرصتی برای اصلاحات نداشت، چرا که شما جایگاه سوریه را در نظر بگیرید. اول حمله آمریکا به افغانستان بود، سپس حمله آمریکا به عراق، بعضی می گویند حمله آمریکا به عراق چه ربطی به سوریه دارد؟ جوابش این است که وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، سوریه را هم جزو محور شرارت نامید و سوریه تمام فکر و ذهنش را گذاشته بود برای مقابله با حمله آمریکا. دو و نیم میلیون آواره از عراق وارد سوریه شد، مرزهای سوریه بسیار ملتهب شده بود، جنگ 33 روزه و 22 روزه و 11 روزه سوریه را درگیر کرد. ترور رفیق حریری که هنوز هم چالشی است، سوریه را درگیر کرد و عملا فرصت اصلاح در داخل را از دست دادند اما خود بشار اسد به قول نخست وزیر اسبق انگلیس، اصلاح گرترین شخصیت سیاسی جهان عرب است. قضیه ناامنی ها در سوریه که شروع شد، رهبری انقلاب نیز دو، سه مورد در این رابطه در سخنرانی هایشان اشاره کردند و فرمودند که مردم سوریه مطالبات به حقی دارند و ما هم این را تأیید می کنیم، لذا باید مطالبات مردم را دولت سوریه انجام دهد، اما این یک توطئه علیه سوریه است و بعد از این بود که بشار اسد اصلاحات متعددی را در سطح سیاسی پی در پی انجام داد، اما معارضین قانع نبودند.
ارتش سوریه یکی از مجهزترین ارتش های خاورمیانه بود. چطور می شود که برای این چنین ارتشی سرمایه گذاری می شود تا از هم بپاشد و دولتش را ساقط کند؟ آیا روی بحث جنگ های چریکی و پارتیزانی بیشتر برنامه ریزی کرده بودند یا صرفا از طریق رسانه ها به درگیری های موضعی دامن می زدند؟
همه این هایی که اشاره کردید، با شدت و ضعف خودش وجود داشت، اما این ارتشی که می گویید یکی از قوی ترین ارتش ها در خاورمیانه بود که واقعا هم بود، ارتشی بود که برای جنگ کلاسیک ساخته شده بود، نه برای جنگ شهری و گروه های تروریستی. یکی از اشکالاتی که در خاندان اسد، چه پدر و چه پسر وجود داشت، این بود که در واقع آن ها چیزی به نام پلیس نداشتند. یک تعداد خیلی کمی به اسم پلیس راهنمایی داشتندیا پلیس امداد. اما پلیس ضدشورش و گارد و ... نداشتند. تمام تمرکز نظام سوریه در این چهل سال به دو چیز بود: به تجهیز و تسهیل ارتش و تقویت دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی. به خاطر همین بلافاصله اتفاقاتی که صورت گرفت، ارتش را برای کنترل اوضاع، بسیج کرد، چون پلیسی نداشت.
در عراق چند ماه قبل بود که برای اولین بار نقشه تصرفات داعش نمایش داده شد و تا پیش از آن مردم نمی دانستند که یک سوم عراق تحت اشغال داعش است و یا مردم نمی دانند مثلا نصفی از سوریه از وجود تروریست ها در عذاب است و در واقع مردم فهم درستی از عمق بحران نداشتند.آن هم به این دلیل بود که به منابع بومی وصل نیستیم، اطلاعات ما در سطح کلی بوده است و اطلاعات و داده های میدانی نداشتیم، لطفا از آن چه که خود در سوریه دیده اید، تحلیلی ارائه کنید؟
شما می دانید چندین استان سوریه را تقریبا تروریست ها تصرف کرده اند، رقه، دیرالزور و ادلب در اشغال آن هاست. تروریست ها توانسته اند بیشتر شمال سوریه را تصرف کنند، علت اصلی آن هم این است که 900 کیلومتر مرز مشترک بین ترکیه و سوریه باز بود و در واقع اردوغان رفت و آمد تروریست ها را تسهیل کرد، به این دلیل بود که خیلی سریع توانستند شمال حلب را تصرف کنند، در مرکز استان حمص، اعلام پایتخت کردند، علاوه بر این در این چند ماه گذشته بخشی از درعا را اشغال کردند. الان هم مناطقی در حومه دمشق مانند جربر و ببیلا در تصرف تروریست هاست. اما اگر نقشه سوریه را نگاه کنید، تروریست ها بخش های کردنشین سوریه را متعلق به خود می دانند، در حالی که دولت سوریه از کردهای سوری حمایت لجستیکی می کند و یک توافقی شده است که کردها منطقه خود را حفظ کنند. در واقع می توان گفت از نظر مساحت، 60درصد مساحت سوریه در کنترل دولت است و از نظر جمعیت می توان گفت مناطقی که در دست بشار اسد است،90 درصد آن مناطق حامی اسد هستند.در بحث محبوبیت اسد هم 9 ماه قبل از این که انتخابات ریاست جمهوری سوریه برگزار شود، در مصاحبه ای گفتم که اگر انتخاباتی آزادانه برگزار شود، آقای اسد بدبینانه اش 60درصد و خوش بینانه اش 70درصد رأی مردم سوریه را به دست خواهد آورد و دیدید که بشار اسد 60 درصد آرا را به دست آورد. بشار اسد همچنان در سوریه محبوب است. بقای وی در قدرت، نیز به خاطر همین محبوبیت است.
اما در بحث آمار تروریست ها حدود 2 سال و نیم پیش یک مرکز دفاعی لندن یک آماری با جدول منتشر کرد و گفته بود که از 83 کشور دنیا 100 هزار نفر در سوریه ضد بشار اسد در حال جنگ هستند و الان می گویند بالای 20 هزار نفر از 85 کشور دنیا علیه دولت سوریه بسیج شده اند و یک آمار غیررسمی دیگر این که گفته می شود کل داعشی ها در عراق و سوریه حدود 200 هزار نفر هستند که حدود 130 هزار خارجی هستند و 70هزار سوری – عراقی هستند.
از روز اول اتفاقات در سوریه، انتقادی که به صداوسیما وارد است، این است که ما خیلی شاهد سقوط مناطق نبودیم و نمی دانستیم کدام منطقه از سوریه به دست تروریست ها افتاده است یا در کجا اعتراضات شکل گرفته است. ما از لحظه ای متوجه شدیم اتفاقات سوریه شکل بحرانی به خود گرفته بود که واقعا دمشق در آستانه سقوط قرار داشت. چرا این اتفاقات توسط صداوسیما به این شکل پوشش داده شد؟
ببینید ما در شش ماه اول بحران در سال 90 عملا در یک نوع سردرگمی به سر می بردیم، نه تنها صداوسیمای خودمان بلکه رسانه ها در سطح کلان در آن مقطع سردرگم بودند، تمام اتفاقاتی که نام بردید من در همان شش ماه از دمشق به تهران مخابره و ارسال کردم. اما چرا روی آنتن نیامد؟ به خاطر همان سردرگمی بود و بعد از شهریور 90 کمی روی آنتن دستمان بازتر شد ولی باز هم آمدیم بر اساس سیاست های شورای عالی امنیت ملی کار کردیم، چرا که این شورا به ما ابلاغ کرد خط خبری شما باید حمایت از نظام سوریه باشد و وقتی این شد، طبیعی است که ما بسیاری از خبرها را نباید بگوییم و عملا وارد جنگ رسانه ای شدیم، می گفتند دمشق سقوط کرد، ما گزارش می دادیم که دمشق سقوط نکرده است ، یا می گفتند بشار اسد کشته شد، ما با بشار مصاحبه می گرفتیم و وی را در تلویزیون نشان می دادیم.
شما به عنوان فردی که هم مدیر و مسئول پوشش اخبار سوریه بودید و هم محتوا، تحلیل ها و اخبار روز را داشتید، فکر می کنید این روش درست بود؟ یعنی نمی توانستیم مثلا مذاکره اسد با مخالفان در درعا را منتشر کنیم و تبعات امتیازی که به معارضین سوریه داده شد، نشان داده می شد و افکار عمومی متوجه می شد که بشار امتیازاتی هم به مخالفین خود داد، اما آن ها دنبال هدف دیگری هستند؟
به طور مشخص آن چیزی که شما می گویید ما مخابره کردیم و پخش هم شد، ولی به طور کلی در افکار عمومی آن قدر رسانه های غربی، عربی و عبری کار می کنند که وقتی بحث بحران پیش می آید، متأسفانه خیلی از تصمیم گیران داخل کشورمان در خارج از صداوسیما چشمشان به الجزیره و سی ان ان و بی بی سی است. حتی در وزارت خارجه هم چشمشان به رسانه های غربی بود. در مرداد 91 یکی از مسئولان ارشد صداوسیما به من زنگ زد و گفت که تو دیوانه ای که هنوز در دمشق ماندی، دمشق سقوط کرده است و باید سریع آن جا را ترک کنید، در حالی که در دمشق خبری نبود.
چرا این وضع بود؟ پس چه کسی باید اطلاعات دقیق را مخابره کند؟
اصل قصه این است که خیلی از تصمیم گیران ما، بدون آن که اسمی از سازمان ها یا نهادها ببریم، خودشان منفعل همین شبکه های غربی هستند. مثلا من در مرداد 91 که همه می گفتند دمشق سقوط کرده است، 7 دقیقه گزارش فرستادم و هفت منطقه را رفتم و در پنج منطقه هیچ گونه ناامنی و خطری نبود. تنها در یک منطقه در گزارشم گفتم که تک تیرانداز وجود دارد و در منطقه دیگر هم گفتند هواپیما موشک زده است و به خاطر دود و آتش، ارتش سوریه اجازه گزارش از آن منطقه را به من نداد، پس یعنی از 7 منطقه گزارش شده،در 5 منطقه زندگی جریان دارد و تنها در دو منطقه دیگر درگیری وجود دارد. در همین جنگ رسانه ای خیلی ها را در سوریه بازداشت کردند و کارشان این بود که طرف در خانه اش نشسته بود اما به الجزیره می گفت نیروهای ما در میدان اصلی دمشق هستند، بعد دوباره قطع می کرد و با همین خط زنگ می زد و می گفت ما کفر سوسه را هم گرفتیم. یعنی سه نفر کنار هم می نشستند و سیگار می کشیدند، سپس هر کدام به الجزیره زنگ می زدند و اطلاعات دروغ می دادند. اما من که با دوربین می رفتم و زنده مناطق سوریه را نشان می دادم برای برخی مسئولان باورپذیر نبود.
البته شاید به این خاطر باشد که هنوز هم که هنوز است حجم مناطقی را که به دست تروریست ها افتاده است نمی دانند و می گویند چندسال است که ارتش سوریه در حال پیشروی است؟
چون نمی دانند که حجم درگیری ها چقدر است و چه تعداد نیرو در میدان در حال جنگ هستند ،چون نمی دانند جنگ شهری چیست و ... بهترین حالت برای رسانه این است که با همان رعایت خطوط، هر آن چه واقعیت هست را به مردم بگوید، عین همان چیزهایی که ما در همان شش ماه اول به تهران فرستادیم و در آرشیو سازمان موجود است. الان سیاست الجزیره مشخص شده است. مثلا اگر ده هزار نفر در حلب علیه بشار اسد جمع می شدند، می گفت میلیون ها مخالف دولت سوریه در حلب تجمع کرده اند و یا اگر میلیون ها طرفدار بشار اسد در دمشق تجمع می کردند، تعبیر به هزاران نفر می کرد. بنابراین مردم ما به رسانه خودمان اعتماد ندارند و از طرف دیگر امپراتوری رسانه ای غرب بسیار قوی است، خیلی از فعالیت های رسانه های غربی در شبکه های مجازی وارد شده است و ما در این حوزه تأثیرگذاری چندانی نداریم. حتی فعالیت های ما نتیجه معکوس هم دارد. مثلا بچه های حامی جریان مقاومت در همین شبکه های مجازی اعلام کردند که حرم حضرت زینب(س) در معرض خطر است و به سرعت این خبر پخش شد، اما در واقع اصلا این چنین نبود و وقتی که قصه داعش در عراق قوت گرفت، فضا و دیدی که مخاطب داخلی از بحران سوریه داشت تغییر کرد، در حالی که همین داعش خونخوار وحشی، 3سال در سوریه وجود داشت و در حال جنگ مستقیم بود اما برخی می گفتند نیروی قدس و بچه های حاج قاسم چرا در سوریه فعالیت می کنند. ما که تروریست خوب و بد نداریم، آمریکا می گوید داعش در عراق تروریست است اما در سوریه تروریست نیست. در عراق هم زمانی داعش تروریست شد که آمدند سر آمریکایی ها را بریدند و به کرکوک رفتند و به کردها نزدیک شدند و کنسولگری آمریکا را به آتش کشیدند، اما قبلش که در سوریه وجود داشتند، به نام جنگجویان جهادی نامیده می شدند و مخالفان نظام اسد بودند و همین نگاه را هم برخی در داخل داشتند.
بعد از اتفاقاتی که در سوریه افتاد، ما در روزنامه خودمان و در صفحه بین الملل در همان یکی، دو ماه پس از ناامنی های دمشق، تلاش می کردیم کل اخبار را از منابع مختلف بیاوریم و آن چیزی که در نهایت مخاطب برداشت می کرد، این بود که ما همه آن چه را که در سوریه اتفاق می افتد داریم اشاره می کنیم، این کارکردش این بود که بعد از سه، چهار ماه در پیامک های مردمی انتقادها زیاد شد و می گفتند شما یک چیزی می نویسید، اما در صداوسیما چیز دیگری گفته می شود، آیا هیچ وقت نشد به نتیجه برسید که مثلا این شهری که دارد در سوریه سقوط می کند یک اتاق فکری تشکیل بدهیم و بگوییم در این مقطع چگونه این خبر را پوشش بدهیم؟
تا جایی که من خبر دارم این اتاق فکر تشکیل نشده است و هیچ وقت در این مدت چنین اتفاقی نیفتاده است.
اما به نظرم در عراق این اتاق فکر و مدیریت خبر اتفاق افتاد؟
بله، به دلیل این که عراق هم مرز ماست و حساسیت های زیادی روی چهار شهر مذهبی عراق برای ما وجود دارد و تجربه سوریه هم دخیل بود و یک علت هم تغییراتی است که در این شش ماه در صداوسیمای خودمان به وجود آمد.
ارسال نظر