پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مذاکرات هسته ‌ای در نقطه پایان قرار دارد. آنچنان که  که از چندی قبل، پیش ‌بینی می‌ شد تمام اجزا تیم های مذاکره هسته ای اعم از ایران و گروه 5+1 اعلام می کردند که در آستانه دستیابی به توافقی قرار دارند و در این موضوع بهترین فرمول را مدنظر دارند اما چالش روزهای اخیر قدری اصل و محتوای توافق را مورد تردید قرار داده است.

آیا مذاکرات هسته ای بین ایران و ۱+۵ به نتیجه مطلوب می رسد؟ در چه شرایطی می توان به توافقی خوب یا همان توافق برد- برد امیدوار بود و آیا اصلا می توان به این مسئله امیدوار بود؟ این ها سوالاتی است که به نظر می رسد پاسخ آن ها در سال 94 به صورت قطعی روشن می شود، اما شاید بتوان پیش بینی از آن ارائه کرد. با توجه به روند مذاکرات، طی ۱۷ ماه سپری شده، از ابتدای دولت یازدهم تا به امروز می توان در 2 سطح خرد و کلان تحلیلی از آینده مذاکرات ارائه کرد.

  Nuclearlozan (5)
مواضع متناقض آمریکا قبل و بعد از مسقط
 محمد سعید احدیان- در پیش بینی آینده مذاکرات در سطح خرد به جزئیات مذاکرات، رایزنی ها، تصمیمات فنی و سیاسی دولت ها و ساختارهای حاکمیتی طرفین می پردازیم. در این سطح تحلیل اولین مسئله، مواضع به شدت متناقض و غیرقابل اطمینان دولت آمریکاست. اگر مراحل مذاکرات بین ایران و 1+5 را که عمدتا مذاکرات بین ایران و آمریکا بود به چند دوره تقسیم کنیم، می توانیم اینگونه جمع بندی کنیم که تا مسقط، مذاکرات روند خیلی مثبتی را طی کرد به گونه ای که عمده مباحث فنی(حداقل از نظر دغدغه ای که آمریکایی ها درباره برنامه هسته ای ایران داشتند) یا حل شد یا به حدی از تفاهم رسید که فقط منتظر یک چانه زنی نهایی بود. برای مسئله راکتور آب سنگین با پیشنهادی که ایران داد راه حلی پیدا شد که هم آب سنگین بودن راکتور که از حیث پیشرفت هسته ای و از حیث اقتصادی حائز اهمیت است حفظ شود و هم امکان تولید بمب اتمی از پلوتونیوم خروجی آن ممکن نباشد. درباره تاسیسات غنی سازی فردو تفاهم صورت گرفت و درباره ظرفیت غنی سازی هم تعداد سانتریفیوژ مد نظر ایران و آمریکا به هم نزدیک شد اما در مذاکرات مسقط خلاف رویه ای که در جریان بود آمریکایی ها ناگهان مواضع خود را تغییر دادند و هرآنچه به صورت شفاهی در مذاکرات پیشرفت حاصل شده بود کنار گذاشتند و در مذاکرات وین نیز که لحظه تصمیم نهایی محسوب می شد بر مواضع غیر منطقی خود اصرار ورزیدند.
 
اوباما، توافق را برای حل مشکل خود می خواهد نه برای حل مسئله
 شاید بتوان دلیل این مواضع متناقض را در بیان سیروس ناصری، از اعضای اولین گروه مذاکره کننده هسته ای، (در دوره ای که دکتر روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و مسئولیت مذاکرات را بر عهده داشت) پیدا کرد که در نمایشگاه مطبوعات به ما گفت تا زمانی که اوباما برای حل مشکلات داخلی خودش بخواهد مذاکرات با ایران را به نتیجه برساند، به ما امتیازی نخواهد داد. اگر اوباما با این ذهنیت پای میز مذاکره بنشیند، توافق هسته ای حاصل نخواهد شد. چون به دنبال توافق برد-برد نیست بلکه به دنبال توافق برد-باخت است تا بتواند آن را در داخل کشورش بفروشد و از آن برای خود استفاده تبلیغاتی کند مهم ترین دلیل برای صحت این تحلیل را می توان این نکته دانست که با توجه به ترکیب جدید کنگره بدیهی بود که اوباما اگر به دنبال توافقی برد - برد بود حتما در وین که کنگره جدید هنوز رسمیت پیدا نکرده بود، مواضعی منطقی را برای رسیدن چنین توافقی اتخاذ می کرد چون روشن بود که بعد از روی کار آمدن کنگره جدید، کار به شدت سخت می شود.
 
 ایران یا حق تابعیت؛ اوباما ایران را انتخاب نکرد
 دومین نکته در سطح تحلیل خرد، موضوع اعطای حق تابعیت از سوی دولت آمریکا به اتباع خارجی بود که همزمان با مذاکرات وین خبر ساز شد و اوباما اعلام کرد که به عده ای از اتباع خارجی تابعیت خواهد داد. روشن بود که این موضوع مسئله ای حساس و جدال انگیز بین جمهوری خواهان و دموکرات ها محسوب می شد که اوباما با هدف بالا بردن رای دموکرات ها مطرح کرد و طبیعی بود که برای جمهوری خواهان که توانسته بودند کنگره را از آن خود کنند، حساسیت ایجاد می کرد. اگر این تصمیم اوباما را با نگاهی دقیق تر بنگریم بعید به نظر می رسد که وی بخواهد در چند جبهه مختلف خودش را مقابل کنگره قرار دهد و با آن ها بجنگد؛ زیرا کنگره هم مخالف توافق برد-برد با ایران در مذاکرات هسته ای است و هم با موضوع اعطای تابعیت به اتباع خارجی مخالف است. اوباما بین این دو مورد، آنچه را بیشتر به مصلحت سیاسی اوست، انتخاب کرد چرا که منطقی به نظر نمی رسد رئیس جمهور آمریکا بخواهد در بیشتر از یک جبهه با کنگره برای خود درگیری ایجاد کند بنابراین بر سر موضوعی با کنگره وارد مجادله می شود که برایش منفعت سیاسی بیشتری داشته باشد. کارشناسان مسائل آمریکا تاکید می کنند که مسائل سیاست خارجی برای مردم این کشور اولویت اصلی نیست، بلکه برای آن ها مسائل داخلی مهم است. با این وصف می توان مدعی شد اوباما دعوا بر سر اعطای تابعیت به اتباع خارجی را به درگیری بر سر توافق با ایران ترجیح داد و براساس همین جمع بندی هزینه فایده سیاسی بود که ناگهان مواضعش را تغییر داد و همزمان با مذاکرات وین موضوع تابعیت را روی میز گذاشت.
 
جایگاه کنگره در ساختار حاکمیتی آمریکا
 مشکل اساسی تر در تحلیل سطح خرد، رویکرد کنگره جدید است که نمی شود به سادگی از کنار آن گذشت. واقعیت این است که در ساختار حاکمیت آمریکا رئیس جمهور این کشور در تصمیمات مهم همه کاره نیست و این کنگره است که در سیاست های اصلی، نقش اصلی را بر عهده دارد و برهمگان روشن است که کنگره مخالف توافق برد-برد و توافق خوب مد نظر ماست به گونه ای که نه تنها فقط جمهوری خواهان بلکه بخشی از سناتورهای دموکرات نیز مخالف چنین توافقی هستند و طرح تحریم های کنگره که اوباما تهدید به وتو کردن آن کرد، توسط سناتوری دموکرات مطرح شده است. بنابراین اوباما اگر هم بخواهد نمی تواند از سد کنگره عبور کند.
 
سطح تحلیل کلان و3 تضاد منافع استراتژیک
 درباره پیش بینی در سطح کلان، به اختصار می توان گفت که ما و آمریکایی ها حتی اگر در سطح خرد به پیشرفت هایی برسیم، 3 تضاد منافع استراتژیک با یکدیگر داریم که اجازه نمی دهد به توافق دست یابیم این تضاد قابل حل نیست و تنها با عقب نشینی یک طرف از مواضع خود و دست برداشتن از منافعش برطرف می شود. اول اینکه ما قدرت اول منطقه ایم، از نظر سیاست داخلی به ثبات رسیده ایم و مسائل اقتصادی مان را هم «اگر بخواهیم»، می توانیم با وجود تحریم ها حل کنیم. خلاصه آنکه ما خود را قدرت منطقه ای می دانیم و می خواهیم این موضوع مورد پذیرش قرار گیرد از طرف دیگر، آمریکایی ها هم به غلط این گونه تصور می کنند که حربه تحریم ها موثر بوده که ایران حاضر به تغییر لحن شده است و ایران از لحاظ داخلی در حال شکست خوردن است و پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای منافع کوتاه مدت و بلند مدت آن ها را به شدت به خطر خواهد انداخت بنابراین هیچ یک حاضر به عقب نشینی از این منفعت استراتژیک خود نیستند. دومین تضاد منافع مربوط به هنجارهای بین المللی است که توسط ایران در حال تغییر یافتن است و بر اساس نظریات سازه انگارانه، آمریکایی ها باید ایران را که از نظر آن ها یاغی بین المللی (یعنی برهم زننده هنجارها و قواعد پذیرفته شده نظام بین الملل) است، ادب کنند درغیر این صورت تغییر هنجارهایی که در آن آمریکا دارای اقتدار هژمون است لطمات بسیار اساسی به منافع بلند مدت و استراتژیک آمریکا می زند. ذکر یک مثال عینی این مسئله را کمی روشن می کند در پرونده هسته ای ایران شورای امنیت چند قطعنامه علیه ایران صادر کرده است اگر آمریکا و دیگر اعضای برخوردار از حق وتوی شورای امنیت بدون تمکین ایران از این قطعنامه ها با ما توافق کنند، باعث می شود که هنجار پذیرفتن شورای امنیت با مرکزیت اعضای ثابت آن، به عنوان مهم ترین مرجع بین المللی شکسته شود و این لطمه ای جبران ناپذیر به منافع آنها می زند چرا که دیگر کشورها دیگر شورای امنیت را مانند گذشته جدی نمی گیرند. سومین مشکل مبنایی بین ایران و آمریکا، مسئله اسرائیل است که برای هردو طرف خط قرمز محسوب می شود یعنی نه ایران حاضر است خطر امنیتی اسرائیل را فراموش کند و نه حاکمیت آمریکا به این حد از استقلال رای رسیده است که از خط قرمز اسرائیل عبور کند.
 Nuclearlozan (3)
 با رویکرد آرمانگرایی واقع بینانه توافق امکان پذیر است
 جمع بندی مسائل، ما را به این سوال مهم می رساند که با این وصف، آیا دستیابی به توافق امکان پذیر است یا باید همیشه با آمریکا در جنگ و تقابل بود؟ اینجاست که معتقدیم باید یک رویکرد واقع بینانه را در کنار نگاه آرمان گرایانه اضافه کنیم. نگاه آرمان گرایانه این است که باید در دفاع از منافع ملی استراتژیک مان اعم از سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک ایستادگی کنیم( منافع غیر استراتژیک قابل معامله است). اما در نگاه واقع بینانه باید گفت فقط یک راه برای دستیابی به توافق وجود دارد که آن راه، همان نکته ای است که رهبر انقلاب همواره تلاش می کنند اهمیت آن را برای مسئولان روشن کنند؛ راه حل فقط این است که اولا طرف مقابل «مجبور شود» که به توافق برد-برد بیندیشد یعنی فقط اگر حاکمیت آمریکا (نه فقط دولت این کشور) به این جمع بندی برسد که ناچار است ایران قوی را بپذیرد و با نپذیرفتن ایران نه تنها نمی تواند جلوی رشد ایران را بگیرد بلکه باعث می شود منافع همراهی با ایران را هم از دست بدهد، آن گاه زمینه برای توافق مهیا خواهد شد. ثانیا با مذاکره خلاقانه و انعطاف های منطقی از زمینه ایجاد شده به توافق نهایی دست یافت. هرکدام از این دو پارامتر که حذف شود، رسیدن به توافق خوب ناممکن است. براساس این نگاه واقع بینانه و با ظرفیت هایی که امروز جمهوری اسلامی دارد این امر امکان پذیر است و شاید اختلاف سلیقه درون حاکمیت آمریکا ناشی از وجود همین زمینه ها باشد در عین حال، رساندن تمام دستگاه های حاکمیتی آمریکا به این جمع بندی برای رسیدن به نتیجه ضروری است و برای رسیدن به آن می توان راهبردهایی را پیشنهاد داد.
 
راهبردهای کلان دستیابی به توافق
 یکی از راهبردهای کلان دستیابی به توافق، این است که در ابتدا طرف مقابل باید از تاثیرگذار بودن تحریم ها ناامید شود. در حال حاضر باور طرف مقابل، این است که تحریم ها سبب شده است ایران پای میز مذاکره بنشیند در حالی که حاکمیت آمریکا باید مطمئن شود ما به خاطر تحریم مذاکره نمی کنیم. دومین راهبرد کلان تقویت قدرت منطقه ای ایران است؛ یعنی هرچه قدرت ما در منطقه بیشتر شود، که خوشبختانه با عنایت های الهی و تدبیرهای رهبری بیشتر هم شده است، آن ها برای کنار آمدن با ما بیشتر متقاعد خواهند شد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای بپذیرند. سومین راهبرد شکستن اجتماع قدرت های اروپایی و آمریکا در مسئله ایران است. در واقع بینانه بودن این امر همین اشاره کافی است هنگامی که ما تازه فعالیت های غنی سازی مان را آغاز کرده بودیم و قدرت و توان امروزمان را هم نداشتیم، آمریکا و اروپایی ها دچار اختلاف نظر بودند تا جایی که قطعنامه علیه ایران، حدود 2 سال بعد از آغاز فعالیت های هسته ای ما تصویب شد؛ بنابراین ایجاد شکاف بین آن ها هم امکان پذیر است.
 Nuclearlozan (2)
راهبردهای خرد؛ ذیل راهبردهای کلان
 ذیل این 3 راهبرد کلان، می توان راهبردهای خرد متعددی را عنوان کرد که به برخی از آن ها اشاره می کنم. اولین راهبرد خرد ذیل راهبرد کلان ناامید کردن آمریکا از عقب نشینی ، «کند کردن اثر تحریم ها» است. روشن است که تحریم ها را نمی شود بی اثر کرد اما می توان آن را کم اثر کرد.
پیشنهادهای روشنی در این زمینه وجود دارد؛ به عنوان مثال استفاده از ظرفیت روسیه و چین در این زمینه بسیار راهگشاست. از طریق این دو کشور می توان به طور جدی اثر تحریم ها را کند کرد چرا که هم روسیه در شرایطی است که به یک متحد استراتژیک نیاز دارد هم چین با درسی که از ماجرای تحریم های روسیه گرفته است تصمیم دارد برای روزهای بحرانی آینده، اقتصاد خود را از آسیب تحریم های احتمالی کم کند. به عنوان راهکاری دیگر می توان، به پیمان دوجانبه پولی اشاره کرد که متاسفانه با وجود فراهم بودن شرایط، دولت عزمی برای اجرایی کردن آن ندارد در حالی که با بستن این پیمان های دوجانبه بخش زیادی از مشکلات مربوط به مسئله انتقال دلار و یورو حل خواهد شد.
بحث دیگر، جدی گرفتن اقتصاد مقاومتی است که هرچند به برنامه ریزی و تلاش نیاز دارد اما امری شدنی و قابل تحقق است. شاید بد نباشد در همین زمینه به مصاحبه ای که مدتی پیش آقای سعید لیلاز از فعالان اقتصادی اصلاح طلب انجام داده اند اشاره کنم که گفته بود اگر در مذاکرات هسته ای هم به توافق برسیم، اقتصاد ایران آباد نخواهد شد چرا که سرمایه گذاری خارجی که به ایران خواهد آمد تنها 3 درصد سرمایه گذاری های مورد نیاز را تأمین می کند لذا اقتصاد را باید با سرمایه گذاری داخلی مدیریت کنیم.
به نظر می رسد سرمایه های بسیاری در داخل کشور داریم که اتفاقا به دلیل تحریم ها در کشور حبس شده است و امکان خروج از کشور را هم ندارد و فعال کردن این سرمایه با برنامه ریزی و مدیریت صحیح شدنی است؛ به عنوان یک مثال روشن، اگر به جای تمرکز برگردشگری خارجی بر صنعت گردشگری داخلی تمرکز کنیم هم سرمایه گذاری زیادی در جای جای نقاط کشور توسط سرمایه داران داخلی وجود دارد و هم گردشگر داخلی که صدها میلیون دلار در خارج و داخل کشور هزینه می کند چرخه این صنعت را خواهد چرخاند.
 Nuclearlozan (4)
اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها؛ پیام مهم ایران برای کشورهای 5+1
 بحث مالیات ها و جلوگیری از فرارهای مالیاتی که رهبر انقلاب هم بر آن تاکید داشتند، یکی دیگر از راهبردهاست. مسئله نفت را هم نباید فراموش کرد زیرا پیش بینی ها در میان مدت از افزایش دوباره قیمت نفت حکایت دارد و این امر می تواند یک راهبرد خرد در شرایط کنونی باشد. اجرای مرحله بعدی هدفمندی یارانه ها یا حذف یارانه ثروتمندان هم راهبرد موثری است؛ اگر این اقدام انجام شود، سیگنال شفاف و روشنی به طرف مقابل داده ایم که قصد عقب نشینی نداریم و حاضر شده ایم ریسک مرحله بعدی هدفمندی یارانه ها یا حذف اقشار ثروتمند را بپذیریم.
 
شیوه های حمایتی از اقشار محروم
 پیشنهاد دیگر، حل مشکل اقتصادی چند دهک پایین به شیوه های حمایتی است. طرح توزیع سبد کالا از سوی دولت در همین راستا بود که به شیوه بدی اجرا شد و اگر مسئولان امر از تجربیات زیادی که ما داشتیم استفاده می کردند و آن را درست اجرا می کردند، از میزان مشکلات اقتصادی می کاست. واقعیت این است که بخشی از جامعه دچار مشکلات اقتصادی هستند که طیف زیادی از جامعه کارگری و کارمند و کشاورز را هم شامل می شود، حداقل بخش اعظم این ها قابل شناسایی هستند و می توان برای آن ها طرح های حمایتی اجرا کرد، ولی ما هنوز عزمی برای این مهم نداشته ایم.
 
اروپای دوم و شکاف درون جبهه غرب
 ذیل راهبرد کلان دوم یعنی شکاف درون جبهه غربی نیز می توان پیشنهادی مشخص ارائه کرد که آن را پیش از این راهبرد اروپای دوم نامگذاری کرده و به مسئولان سیاست خارجی پیشنهاد داده ایم. ارائه این موضوع، مجالی دیگر می طلبد اما خلاصه آنکه اگر امکان ایجاد شکاف بین تروئیکای اروپایی و آمریکا به عنوان جبهه غربی 1+5 وجود ندارد، می توان درون اتحادیه اروپا شکاف ایجاد کرد چرا که منافع دیگر کشورهای اروپایی با ایران در تضاد نیست و چه بسا در بسیاری بخش ها، امکان تعریف منافع مشترک استراتژیک بین ایران و دیگر کشورهای اروپایی وجود دارد. کاری که روس ها و چینی ها در حال انجام آن هستند. اگر ما بتوانیم بخشی از کشورهای اروپایی را با خودهمراه کنیم، در این شرایط است که تحریم جدید علیه ما امکان پذیر نخواهد بود و اثر تحریم های پیشین حتی اگر لغو نشود نیز کم می شود.
 Nuclearlozan (6)
 اتحاد ملی و تقویت مشروعیت سیاسی نظام
 راهبرد دیگر «اتحاد ملی و تقویت مشروعیت سیاسی نظام» است که بسیار کلیدی است و تاثیر بسیار زیادی در ناامید کردن طرف مقابل دارد؛ به همین دلیل انتخابات مجلس هم از اهمیت بالایی برخوردار است. اهمیت اول آن، در این است که انتخاباتی خوب، فراگیر و با مشارکت بالا، نشان دهد که ایران به کشوری با حاکمیت تثبیت شده و اقتدار کافی تبدیل شده است و در نتیجه پیامدهای ناشی از حوادث سال 88 نیز که در فشار بر ایران نقشی کلیدی داشت، به طور کامل برطرف می شود زیرا آن ها بعد از فتنه 88 به شکاف سیاسی و عدم تثبیت نظام سیاسی در ایران خیلی امیدوار شده بودند. انتخابات ریاست جمهوری سال 92 به رفع این شائبه کمک کرد، اما به دلیل آن که آقای روحانی پیروز این انتخابات شد، بعضی با تحلیل نادرست این گونه فکر کردند که رای آوردن ایشان نتیجه پیروزی مخالفان است، اما انتخابات مجلس می تواند این شائبه را به طور کامل از بین ببرد. البته این که چه گروهی در انتخابات مجلس رای بیاورد هم اهمیت دارد و تاثیرگذار است، اما مهم تر از آن، فراگیری و نوع برگزاری انتخابات است. در کنار این موارد، مذاکرات خلاقانه از سر عزت و استقلال و البته همراه با انعطاف لازم هم باید ادامه پیدا کند که ما آن را دیپلماسی اخم و لبخند می نامیم.
 Nuclearlozan (1)
بیم ها و امیدها
 در کنار مسائل مطرح شده، بیم ها و البته امیدهایی برای آینده وجود دارد. به نظر می رسد ما باید نگران دو بخش باشیم؛ یکی ادامه راهبرد تک گزینه ای دولت که فقط به مذاکره و آن هم فقط مذاکره با آمریکا تمرکز کرده است و نگرانی دوم درباره توان اجرایی پایین دولت است، هم به دلیل جنس اعضای کابینه که جنس دولت و نوع تفکر اعضای آن از جنس کارشناسی است و از جنس کار اجرایی و پیاده سازی پروژه های سنگین نیست و هم به دلیل سن بالای اعضای کابینه که نشان می دهد دولت توان اجرایی بالایی ندارد. اما امیدهای جدی هم وجود دارد؛ اولین امید این است که مردم با وجود همه سختی ها همچنان همراه هستند و نظرسنجی های متعدد کاملا این ادعا را اثبات می کند. دوم این که شرایط ما در منطقه بسیار عالی است و روز به روز در حال بهتر شدن است و این، تاثیر بسیار زیادی در ناچار شدن از پذیرش ما به عنوان قدرت منطقه ای دارد. سوم انتخابات مجلس است که ان شاء ا... با حضور گسترده مردم تاثیر مبنایی و اساسی در معادله خواهد گذاشت و از همه مهم تر عنایات و الطاف الهی است. اعتقادات دینی و وعده های قطعی و غیر قابل تردید الهی به ما بشارت می دهد وقتی حمایت و همراهی های مومنانه مردم پشت سر تصمیمات و سیاستگذاری های کشور است، بدون تردید امدادهای آشکار و پنهان الهی را هم به همراه خواهد داشت و این الطاف به مدد تدبیرها و عمل های ما خواهد آمد و معادله آن طور که مد نظر ماست، پیش خواهد رفت. «و مکروا و مکرا... وا... خیرالماکرین».