مهمترين حادثه سياسي سال 93 از منظر «پارس»
مظلوم تر از بهشتي/ سخن چه كسي براي آيت الله مهدوي گران تمام شد؟+ تصاويري خاطره انگيز
مي توان محمدرضا مهدوي را يكي از سياست مداران آزاد انديش و در عين حال دغدغه مند دانست كه تفكرات و ديدگاههاي خاصي داشت
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- ياسر مرادي(نويسنده و كارگردان مستند عمار انقلاب)
شايد بتوان درگذشت آيت الله مهدوي كني را يكي از مهمترين و تاثيرگذارترين حوادث سياسي سال 93 كشور دانست؛ مردي كه پس از حضور پرقدرت در اوايل انقلاب، به دليل عدم وابستگي جناحي و تفكرات خاص خود سالهاي سال كنارنشيني در عالم سياست را برگزيده بود، ناباورانه بعد از وقايع سال 88 مجددا وارد ميدان سياست شد و به دفاع تمام قد از نظام و رهبري پرداخت تا به درستي او را عمار انقلاب بنامند؛ قطعا مي توان محمدرضا مهدوي را يكي از سياست مداران آزاد انديش و در عين حال دغدغه مند دانست كه تفكرات و ديدگاههاي خاصي داشت و در عين حال هيچ گاه حب و بغض شخصي خود را در تصميمات سياسي اش دخالت نمي داد. در واقع مواردي كه در اين مطلب نقل خواهد شد، بيانگر مظلوميت اين چهره موثر انقلاب است كه از اين باب شباهت زيادي با شهيد بهشتي دارد؛ با اين تفاوت كه از بهشتي بعد از شهادتش رفع مظلوميت شد اما امر در مورد ايشان اتفاق نيفتاد؛ در اين نگاشته سعي داريم به روايت چند مورد از مواضع منحصربه فرد آيت الله پس از انقلاب كه كمتر به آنها پرداخته شده از زبان خود ايشان بپردازيم:
1- تشكيل حزب جمهوري و مخالفت با تحزب:
اولين نمود جدي تفكر سياسي آيت الله مهدوي را مي توان در ماجراي تشكيل حزب جمهوري و عدم همراهي ايشان با دوستان قديمي در اين تشكل مشاهده كرد. شوراي انقلاب در ابتداي انقلاب با حضور آقايان خامنهاي، موسوي اردبيلي، باهنر، بهشتي، مطهري، هاشمي و مهدوي تشكيل شد اما ايشان قويا معتقد بودند كه روحانيت فراتر از حزب است و حزبي شدن روحانيت نتايج مطلوبي به دنبال نخواهد داشت؛ آيت الله مهدوي در گفتگو با همشهري 12 ارديبهشت 83 در اين خصوص مي گويد: " قبل از پيروزي انقلاب، مسأله تشكيل حزب جمهوري اسلامي مطرح شد. از يكسو مرحوم شهيد بهشتي اصرار زيادي بر تشكل حزبي داشتند و از سويي مرحوم شهيد مطهري با تشكل حزبي روحاني موافق نبودند لذا بعد از تشكيل حزب جمهوري اسلامي، در هسته مركزي آن شركت نكردند. ولي تا آخر عمر عضو جامعه روحانيت مبارز تهران بودند.بنده و شهيد مطهري با تشكل حزبي موافق نبوديم. دوستان، اسم بنده را هم جزو هسته مركزي حزب نوشته بودند. اما من به مرحوم شهيد بهشتي گفتم كه من حزبي نيستم و اصلاً تفكر حزبي ندارم. گذشته از اين كه معتقدم سابقه حزب در ايران، سابقه خوبي نيست. در هر حال بر فرض كه تحزب و تشكيلات حزبي مفيد باشد ولي براي روحانيت كار خوبي نيست. من به تشكل و مرابطه اعتقاد دارم ولي به حزب اعتقاد ندارم. علت مخالفت بنده اين بود كه مي گفتم تشكل غير از تحزب است. حزب، اساسنامه و مرامنامه اي دارد. عده اي را دفع و عده اي را جذب مي كند، براساس مرامنامه اش مي خواهد قدرت را در دست بگيرد، دولت تشكيل بدهد و كشور را اداره كند تمام اينها لازمه يك حزب است و اينها باساختار روحانيت تناسب ندارد.
من معتقد بودم كه روحانيت نبايد در قالب حزب درآيد؛ از سوي ديگر اگر همه اعضاي يك حزب روحاني باشند به اين معنا است كه روحانيت مقابل ديگر اقشار و مقابل مردم قرار گرفته است و اين مناسب نبود. در آن اوايل، هرچه به جامعه روحانيت مبارز تهران فشار آوردند و هرچه دوستان اصرار كردند كه جامعه روحانيت را در وزارت كشور به عنوان يك تشكل رسماً ثبت كنيم من قبول نكردم. علتش اين بود كه ما تشكل به معناي صنفي و گروهي و حزبي نيستيم. ما اگر روحاني واقعي هستيم، بايد از بازوهاي رهبري باشيم و همان طور كه رهبري از حوزه حزب بيرون است، روحانيت هم فراتر از حزب است."
به اين ترتيب ايشان در ابتداي انقلاب حاضر به همراهي با دوستان قديمي خود نشد و تا آخر عمرشان مانع ثبت جامعه روحانيت مبارز در كميسيون ماده 10 احزاب شدند تا اين تشكل غير حزبي از ايشان به عنوان يادگار در تاريخ انقلاب اسلامي باقي بماند.
2- تسخير لانهي جاسوسي:
يكي از اتهاماتي كه همواره مخالفان متوجه آيت الله مهدوي كني مي كردند، مخالفت با تسخير لانه جاسوسي بود؛ ماجرا از این قرار بود که آیت الله مهدوی کنی در زمان تسخیر سفارت، مسئول کمیته های انقلاب بود و به نوعی مسئولیت برقراری نظم و حفاظت امنیت را برعهده داشت. زمانی که دانشجویان پیرو خط امام(ره) از دیوار سفارت آمریکا بالا می روند و ماجرای گروگانگیری کارکنان آمریکایی به وجود می آید، ايشان بلافاصله پس از اطلاع، در صدد حل موضوع بر میآید و با پیگیری با برخی دستگاه ها تلاش می کند تا ماجرا را خاتمه دهد، اما در جریان این پیگیری ها متوجه می شود که امام خمینی(ره) از این حرکت دانشجویان حمایت کرده اند. از این لحظه به بعد است که آيت الله مهدوی با وجود این که همچنان معتقد است کار دانشجویان در تسخیر سفارت کار درستی نبوده است، اما از آنجا که رهبر انقلاب از این حرکت حمایت کرد، این موضع حکومتی را پذیرفت و دیگر موضعی در مخالفت با این ماجرا نگرفت و بعدها درباره این ماجرا چنین گفت:"من حالا آنچه که اعتقاد خودم است، می خواهم عرض بکنم. ابا ندارم از گفتن اعتقاد خودم، منهای دستور امام(ره) که معتبر برای ما بود، آنچه که اول من قبل از دستور امام، خودم اعتقاد داشتم، منهای جنبه کمیته چی بودن و مسئولیت کمیته و مسئولیت امنیت و انتخابات کشور، خود من این حرکت را نمی پسندیدم که به سفارتخانه ها، بخصوص سفارت آمریکا حمله کنیم. من این را مضر می دیدم. برای این که اول از نظر قوانین بین المللی، خب، ریختن توی سفارت، حالا ما ولو می گوییم لانه جاسوسی است، درست است ولی در دنیا اینها را نمی خرند... بخصوص ادامه آن را به صلاح نمی دیدم چنان که عملا ادامه این کار به نفع ما تمام نشد، زیرا آنها پس از 444 روز آزاد شدند. آخر کار به جایی رسید که التماس کردیم گروگان ها را تحویل بدهیم. ما اصلاً در خود سفارت آمريكا كميته داشتيم. حتي به دستور خود امام، سفارت آمريكا چون اهميت داشت و فضاي بزرگي هم داشت و نيرو هم در آن زياد بود؛ يعني آمريكاييها زياد بودند به خصوص دستور دادم كه آنجا را حفاظت كنيد, لذا ما يك كميته در داخل سفارت داشتيم كه خود آمريكاييها از ترس اينكه مردم به آنها حمله كنند به اينها جا داده بودند، كه از آنها حفاظت كنند."
3- كناره گيري از كميته و دلخوري از ناطق:
رياست بر كميته هاي انقلاب را قطعا مي توان با اهميت ترين مسئوليت آيت الله مهدوي در اوايل انقلاب برشمرد اما اين مسئوليت نيز با ملامت ها و فراز و فرودهايي براي ايشان همراه بود به نحوي كه بعد از كناره گيري از رياست دولت، اين هجمه ها بيشتر شد و برخي آيت الله مهدوي را به داشتن بازوي نظامي براي جامعه روحانيت متهم كردند. بعدها با انتخاب ناطق نوري به جاي آيت الله مهدوي در سمت وزير كشور، اتفاقي رخ داد كه ايشان از آن به عنوان يكي از تلخ ترين خاطرات پس از انقلاب ياد مي كند ولي نكته حائز اهميت اين است كه علي رغم گلايه شديد آيت الله مهدوي از ناطق نوري، ايشان هيچ گاه در طول ساليان بعد اين ناراحتي خود را در تصميماتشان بروز نداده و در سال 76 كه نسبت به تكرار مشروطه احساس خطر مي كردند، تمام قد در حمايت از ناطق نوري وارد ميدان شدند. آيت الله مهدوي كناره گيري از كميته ها و اتهامات وارده بر خود را چنين روايت مي كنند: "من آن موقع ميديدم كه حتي بعضي از دوستان انقلابي نيز انحلال يا ادغام كميتهها را لازم ميدانند. يك روز در جماران در انتظار تشرف به حضور امام بودم كه حاج احمد آقا به من گفتند: فلاني! خوب به كميتهها چسبيدهاي, مثل اينكه دوست داري يك بازوي مسلّح داشته باشي؟ لذا به محض آنكه آقاي ناطق نوري وزير كشور شدند (زمان نخستوزيري مهندس موسوي) به ايشان اعلام كردم كه من آمادهام كميتهها را به شما تحويل بدهم اما ايشان به من گفتند فعلاً نميتوانم, شما اداره كنيد......روز بيست و سوم ماه رمضان بود و ما شب تا صبح بيدار بوديم. ساعت 7 صبح حاج احمد آقا تلفن زدند و گفتند امام با شما كار دارند. ساعت 8 جماران باشيد. وقتي من حضور امام رسيدم، ديدم آقاي ناطق هم تشريف دارند. به من نگفته بودند كه آقاي ناطق هست. امام فرمودند: اختلاف شما با آقاي ناطق چيست؟ من عرض كردم: بنده اصلاً اهل اختلاف نيستم. در تمام مراحل انقلاب ملاحظه فرموديد كه من اهل دعوا نيستم. دستوري باشد عمل ميكنم, وظيفه باشد انجام ميدهم. البته گاهي هم نظراتي دارم كه ميگويم, اما اهل دعوا نيستم, دعوا نميكنم, اگر آقاي ناطق با من اختلاف دارد بيان كنند. بعد امام فرمودند: آقاي ناطق! شما بگوييد ببينم چه ميگوييد؟ آقاي ناطق گفتند: نكتهي اول اينكه مسئوليت امنيت كشور با من است لذا بايد كميتهها هم زير نظر من باشد. دوم اينكه من پيشنهاد دادم بچههاي سپاه و نيروهاي سپاه هم در كميتهها بيايند. تيمها را آنها فرماندهي كنند تا نيروها تقويت بشوند. آقاي مهدوي زير بار نميروند. سوم اينكه ايشان نميتوانند كميتهها را خوب اداره كنند. مديريتشان ضعيف است و چون نميتوانند اداره كنند بايد كسي بيايد كه بتواند كميتهها را خوب اداره كند.
امام فرمودند: شما چه ميگوييد؟ من عرض كردم؛ اما نسبت به امنيت كشور حق با ايشان است, چون ايشان وزير كشورند امنيت با ايشان است. خودشان هم شاهد هستند. روز اول كه آمدند من به ايشان زنگ زدم و گفتم امروز مسئوليت با شماست ولي آقاي ناطق تقاضا كردند تا پيدا كردن فردي شايسته، شما كميته را اداره كنيد و من تا به حال آنرا اداره كردهام. اما من با آمدن نيروهاي سپاه در كميته مخالفم زيرا آنرا موجب تضعيف كميته ميدانم و اين به مصلحت نيست. اما سوم كه مديريت بنده ضعيف است, اين حرف خيلي براي من گران تمام شد. من در تاريخ انقلاب تا به حال چنين كلمهاي را از دوستان نشنيده بودم. خيلي اشكال در من هست, اما واقعاً من نميتوانم كميته را اداره كنم؟
]خلاصه[ خدمت امام عرض كردم برايم خيلي گران است كه اين كلمه را بشنوم. اگر آقاي ناطق ميگفتند شما بايد كنار برويد، حرف خوبي بود، درست بود, اما به اين صورت درست نبود. بعد يك جملهي ديگر خدمت امام عرض كردم كه آنرا بازگو نميكنم. در هر حال آن روز من خدمت امام عرض كردم اجازه ميفرماييد من همين الان استعفاي خود را تقديم كنم و كميته را خدمت آقاي ناطق تحويل بدهم؟ امام فرمودند: خوب, تو بعد چه كار ميكني؟ گفتم: خدمت زياد است, من كار ديگري ميكنم."
4- تهمت اسلام آمريكايي:
يكي از رخدادهاي تاريخي در دهه 60 انشقاق مجمع روحانيون مبارز از جامعه روحانيت بود؛ ریشه ی ماجرا به اختلاف اعضای جامعه ی روحانیت بر سر تعیین نامزدهای انتخابات مجلس سوم بر می گشت. آنجا که اقلیت جامعه روحانیت اصرار به گنجاندن نام چند نفر در لیست مذکور را داشت اما اکثریت راستگرای آن از جمله آیت الله مهدوی به شدت مخالف این امر بودند.
این مخالفت منجر به عملی شدن ایده انشعاب و تشکیل مجمع روحانیون با حضور روحانیون چپ گرا از جمله آقایان کروبی، خاتمی، خلخالی، موسوی خوئینی ها، انصاری و غفاری شد. افراد مذکور به بهانه ی عدم موفقیت جامعه ی روحانیت در جذب جوانان و فاصله گرفتن از فرمایشات امام، مجوز انشعاب را از ایشان گرفته و علی رغم تقارن با تعطیلات عید (نوروز 67) با انتشار فوق العاده دو روزنامه ی حکومتی تحت مدیریت خود یعنی کیهان و اطلاعات ، خبر انشعاب را عمومی کردند و طی فضاسازی بزرگ رسانه ای، این طور جا انداختند که به دلیل اینکه جناح راست و در راس آن جامعه ی روحانیت همان مصداق اخطار آیت الله خمینی بر رای ندادن و دوری از افرادی در حکومت است که طرفدار اسلام آمریکایی و سرمایه داری اند، بنابر این انشعاب مجمع روحانیون جهت مرزبندی با چنین گرایشی است.
اصل این اتهام هم به اختلاف دو جناح در نحوه مداخله ی دولت در اقتصاد برمی گشت. آنجا که راست گرایان، مخالف دست اندازی وسیع دولت در اقتصاد و چپ گرایان و در راس آن دولت مهندس موسوی معتقد بر دولتی بودن اقتصاد بودند. آیت الله مهدوی کنی از آن دوران چنین یاد می کند: "... بنده میان دو مرحله ی انتخابات [مجلس سوم شورای اسلامی] با مشورت دوستان با نامهای که قبلاً تهیه کرده بودم، خدمت امام شرفیاب شدم. نامه خطاب به حضرت امام بود و مضمون نامه این بود که با توجه به سوابق درخشان اعضای جامعه ی روحانیت مبارز در انقلاب آیا واقعاً شما اسلام جامعه ی روحانیت را آمریکایی میدانید؟ اگر می دانید که هیچ؛ اما اگر این را قبول ندارید رسماً اعلام بفرمایید ... من خدمت امام شرفیاب شدم و قبل از اینکه نامه را تقدیم کنم، شفاهی عرض کردم که ما نمیدانستیم که بعد از 60 سال طلبگی و مبارزه در راه اسلام و انقلاب، آمریکایی شدهایم، ولی حالا فهمیدهایم که ما با مهر تأیید جنابعالی، آمریکایی از آب درآمدهایم و شما اتهام آمریکایی بودن ما را تأیید میفرمایید .... تا من گفتم اگر ما آمریکایی هستیم پس ما را به در یاچه ساوه بریزید، ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر، من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شماها علاقه دارم ... باید جبران کنم و این نسبت و تهمت را برطرف کنم. من تا دیدم ایشان گفتند باید جبران کنم، گفتم پس اجازه بدهید بنده سؤالی بنویسم و به شما بدهم. شما هم چیزی مرقوم بفرمایید که این اتهام را رفع کند. این دو خاصیت داشت؛ از نظر دینی خاصیتش این بود که بالاخره امام ما را از این تهمت و این نقطه ی سیاه تبرئه کردهاند و از لحاظ سیاسی نیز در انتخابات تأثیر داشت. چون میان دو مرحله بود، برای مرحله ی بعدی انتخابات اثر میگذاشت و مفید بود. از آنجا که امام به مسایل سیاسی خوب واقف بودند، مصلحت ندیدند که معادلات انتخابات را یک دفعه به هم بریزند. البته این برداشت من بود، ایشان فرمودند خیر، الآن من چیزی نمینویسم، ولی بعد از انتخابات بیایید و هر چه شما برای رفع این تهمت بنویسید من آن را تأیید میکنم. بنده خداحافظی کردم، منتها کمی دلم شکست، برای اینکه فکر نمیکردم امام این طور برخورد کند. بالاخره قلباً مقداری ناراحت شدم، ولی ابراز نکردم و مساله را به خداوند متعال واگذار کردم."
5- هشدار نسبت به خطر تكرار مشروطه:
ورود جدي آيت الله مهدوي به عرصه سياست در دهه 70 را قطعا بايد در انتخابات رياست جمهوري دوم خرداد 76 مشاهده كرد؛ ايشان آن زمان نسبت به خطر تكرار مشروطه هشدار داده و با تمام توان خود براي جلوگيري از راي آوردن سيد محمد خاتمي وارد ميدان شد اما سرنوشت، شكست سنگيني را براي آنها رقم زد و آن موقع بود كه ايشان خدمت رهبر انقلاب رسيدند و اجازه گرفتند كه در عين حفظ احترام دولت، بتوانند از عملكرد دولت انتقاد كنند. آيت الله مهدوي خود در اين باره چنين مي گويند:"در مورد انتخابات رياست جمهوري _ دورهي هفتم _ بايد بگويم كه بنده قبل از انتخابات دورهي ششم احساس خطر ميكردم و گفتم احساس ميكنم كه مشروطه دارد تكرار ميشود؛ چون ميديدم برخي از مديران و مسئولان كه در متن نظام و در دولت هستند و بودند, مطالبي را اظهار ميدارند. گويا بعضي از اصول قانون اساسي براي آنها قابل قبول نبود, اگر محترمانه بگويم اين اصول برايشان هضم نشده بود و گاهي به طرفداري از دولت آقاي هاشمي, رهبري را زير سؤال ميبردند و رهبري را مزاحم ميديدند، به خصوص بعد از اينكه جريان كارگزاران و اين حرفها پيش آمد و گروه دوم خرداديها نيز به آنها پيوستند و جبههي واحدي تشكيل دادند. من در اين جريان، كه روز به روز پيش ميرفت، احساس ميكردم كه جريان, جرياني معمولي نيست, از اين رو در بعضي از سخنرانيهايم گفتم كه من واقعاً احساس خطر ميكنم, همان احساس خطري كه در مشروطيت ميشد. بنابراين با صراحت گفتم كه مشروطيت دارد برميگردد."
6- دين سالاري مردمي يا مردم سالاري ديني:
پس از روي كار آمدن سيدمحمد خاتمي در سال 76، نظريه مردم سالاري ديني توسط او مطرح شد كه با حمايت برخي از سران كشور همراه شد. آيت الله مهدوي كني در آن مقطع تئوري جديدي را ارائه نمود كه در نوع خود ابتكاري مهم و قابل توجه بود. ايشان در گفتگو با همشهري 12 ارديبهشت 83 در تشريح نظريه خود و مخالفت با مردم سالاري ديني چنين مي گويد: "الان هم بحث مردمسالاري ديني مطرح است ومن طبق نظر مقام معظم رهبري اين تعبير و اين عنوان را پذيرفته ايم اما در بحث طلبگي،در تعبير مردمسالاري ديني بحث دارم. ظاهراً مفهوم مردمسالاري ديني همان جمهوري اسلامي است. يعني از يك طرف اسلام حاكميت دارد و از طرفي ديگر مردم واگر اين دو جدا شوند هيچيك كارايي ندارند. «مردمسالاري ديني» يك تعبيري است كه مفهوم آن مبهم است، زيرا در يك تعبير ، چيزي را به ديگري نسبت مي دهند با توجه به اضافه و نسبت اين سئوال مطرح مي شود كه مردم بر چه و چه كساني سالار و حاكمند آيا سالار بر خويشند يا سالار بر دينند يا سالار برحكومتند. اصولاً مردم شامل تمام افراد جامعه مي شود و ديگر كسي و چيزي باقي نمي ماند كه مردم بر آن سالار باشند و اگر مقصود حاكميت آراء مردم است پس دين چه نقشي دارد. براي من مردمسالاري ديني نامفهوم است و جاي بحث دارد.مردمسالاري يا حكومت مردمي منهاي دين به معني حاكم بودن اراده مردم است. در نظام مردمسالار، اراده مردم بر مسئولين حكومتي، حاكم است و سرچشمه قوانين، اراده مردم است.و اگر حكومت مردمسالار است، پس جايگاهي براي اسلام و قوانين اسلام باقي نمي ماند. پس در تبيين نحوه ارتباط اين دو دچار دشواري هايي مي شويم.البته من اصرار بر مخالفت ندارم چون حرفي است كه مقبول واقع شده و مقصود گويندگان، احتمالاً همان جمهوري اسلامي است. اما پيشنهاد من عنوان ديگري است كه به نظر خودم قابل بررسي است.
تعبير من، دين سالاري مردمي است. دين سالاري مردمي به اين معني است كه دين ،سالار و حاكم بر مردم است و اين مردم اند كه در عين اراده و اختيار مسئول و مكلف اند. اگر دين را پذيرفتند، دين بر آنها حكومت مي كند و اگر نپذيرفتند به تكليف عقلي و فطري خويش عمل نكرده اند، تاوانش را بايد بپردازند."
7- انتخابات 88 و ورود دوباره به عرصه سياست:
آیت الهت مهدوی کنی كه بعد از دهه 60 تقريبا از كليه فعاليت هاي سياسي كناره گرفته و ترجيح داده بود به تربيت نيروي متخصص متعهد براي نظام در دانشگاه امام صادق(ع) بپردازد، بعد از سالها دوري از صحنه سياسي در سال 88 مجددا ناچار به بازگشت به اين عرصه شد و در قضایای ۸۸ به صورت مکرر از عنوان فتنه در ادبیات خود سخن گفته و مهم تر از همه پذیرش ریاست مجلس خبرگان رهبری در شرایط سال ۸۸، عليرغم كهولت سن و بيماري جدي، یکی از این اقدامات مهم ایشان و در واقع یک ایثار و از خود گذشتگی بود.
ايشان دو اشتباه بزرگ فتنهگران در سال 88 را چنين بيان كردند:" اولین اشتباه بزرگ آنان این بود که با رهبری معظم انقلاب اسلامی به مخالفت برخاستند، با وجود آنکه مقام معظم رهبری در نظام ولایت فقیه و در جمهوری اسلامی با آن صلاحیتها و شایستگیهایی که در قانون اساسی هم مشخص شده است، «قول فصل» و «فصلالخطاب» است. دومین اشتباه بزرگ فتنهگران را نپذیرفتن نظر اکثریت مردم کشورمان بود.اگر نظر اکثریت مردم در انتخابات برخلاف میل ما بود، حتماً باید آن را بپذیریم و پس از آن اگر به مسئولان و مدیران انتقادی داشتیم، آنرا مطرح کنیم.اینکه اشتباه آقایان (موسوی و کروبی) عمدی یا غیرعمدی بوده، مهم نیست، بلکه مهم آن است که در مسائل اجتماعی "قبح فعلی" مذموم بوده و «اجتهاد در مقابل نص» خراب کردن موضوع است."
ايشان در جايگاه رياست مجلس خبرگان در موارد متعددي از رهبر معظم انقلاب حمايت كرده و در باره ايشان چنين فرمودند: " امروز رهبری انقلاب با فقیه مجاهد و زعیم عالیقدر جناب آیت اللّه خامنهای حفظه الله است و پشتیبانی از ایشان را واجب و تضعیف معظم له را حرام میدانم من این مطلب را از روی عقیده میگویم ایشان در این مدت بیش از 20 سال کشور را خوب اداره کردند لذا در همه این بحرانها و بالا و پایین رفتنها و با همه نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح. من معتقدم ایشان هم از علم فقاهت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما به عنوان نایب امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف» درباره رهبری بحث میکنیم."
تقدیر از مستند عمار انقلاب درباره زندگی ایت مهدوی کنی در دانشگاه امام صادق ( علیه السلام)
عالی بود