امواج دموکراسي چهارچوب مناسبي براي مطالعه‌ي روند دموکراتيزاسيون در نظام‌هاي سياسي است. هانتينگتون در کتاب مشهور خود با عنوان «موج سوم دموکراسي در پايان سده‌ي بيستم» سه موج دموکراسي را از زمان شکل‌گيري نظام‌هاي دموکراتيک در اروپا تاکنون را برشمرده است که نظریات وی در این کتاب به سرعت با اقبال جهانی مواجه شد. اما رنگ باختن ارکان سومین موج دموکراسی وی، ورود به مقطع جدیدی را ترسیم کرده است. شاید آن روز که اوباما - در مدعی ترین کشور جهان در ابتنای مردمسالاریش بر احزاب - شعار پساحزبگرایی را داد، باید چنین موجی را با برنامه ریزی بنگاه های سرمایه گذاری صهیونیستی پیش بینی می کردیم.

در این میان نقش ایران در موج چهارم مورد توجه نظریه پردازان و رسانه های جهان است؛ چه آنکه مدل جدیدی از مردمسالاری را عملیاتی کرده است که منجر به دیکتاتورستیزی در منطقه دور مانده از سه موج گذشته دموکراسی شده و مخاطبانی نیز در حوزه نفوذ لیبرالیسم و سوسیالیسم یافته است. اما پس از حدود چهار دهه از نظریه ولایت فقیه، هنوز تحزب - که نقش راهبردی در مردم سالاری دارد - جایگاه خود را نیافته است.

امام خامنه‌ای – به عنوان یکی از نظریه پردازان و مؤسسان تحزب اسلامی - در میان معدود دفعاتی که پس از رهبری درباره تحزب سخن گفته‌اند، در بخش ایجابی به خاصیت کانال کشی حزب به عنوان یک نقطه قوت نگاه کرده‌اند.

از آن جمله در دیدار مسئولان بخشهای خبری صداوسیما به تاریخ ۲۱ اسفندماه ۱۳۶۹ با اشاره به اینکه جامعه ما یک جامعه‌ بی‌حزب است؛ فرمودند «وجود حزب در یک جامعه، باعث می‌شود که خلأهای ذهنی عده‌ای از مردم پُر شود. [...] حزب یک کانال‌کشی برای رساندن خوراک فکری لازم به ذهنهای عده‌ای از مردم است که در حزبند. ما این را در جامعه‌مان نداریم؛ یک خلأ است.»

منظور از این کانال کشی کمک به گذر از اخبار متناقض به تحلیل است، نه سانسور و در میان نخبگان اتفاق نظر است که این خلأ هنوز هم آنچنان که باید، پر نشده است. «یادتان باشد که یکی از هدفهای ما این است که ذهن مردم باز باشد. البته سیاستهای ما، با سیاستهای جوامع سوسیالیستی گذشته، تفاوت دارد. آن‌ها تمام اخبار و حوادث را کانالیزه می‌کردند و حتّی دروغ به مردم تحویل می‌دادند [...] ما مایلیم که مردم گسترده فکر کنند. با اطلاع از حوادث عالم است که مردم در مقابل بسیاری از بددلی‌ها و توطئه‌های ذهنی و فکری واکسینه می‌شوند. [...] یکی از آن اهداف، همین است که مردم ذهن پخته‌ای پیدا کنند و مهم‌تر این‌که قدرت تحلیل پیدا نمایند. توصیه من به شما و همه کسانی که در کار سیاسی فعالیت می‌کنند، این است که همت کنید، تا مردم را دارای قدرت تحلیل بار بیاورید.» (همان)

سوسیالیسم از ابتدا مخالف چنین آگاهی بخشی به عموم مردم بود و نظام تک حزبی انتظار دروازه بانی اخبار را بر اساس منافع داشت؛ تا منافع خود را با بی خبری مردم تأمین کند. نقطه آسیب این رویکرد تابیدن روزنه ای از اخبار غیر کانالیزه حاکمیت و بی اعتمادی کامل مردم به آن بود. در مقابل سیاست مشخص بلوک غرب از دوره جنگ سرد؛ بمباران خبر و ارائه شبه خبر به جای خبر بود تا با القای احساس آگاهی به مخاطب؛ او را به انتخاب مطلوب برای صاحبان رسانه برساند. راه اندازی یک امپراتوری رسانه ای به ظاهر خصوصی به جای شبکه های محدود و دولتی – که رسم دیار خاور بود- و تکثیر یک پیام در میان همه آنها برای تکرر استماع مخاطب و یقینی سازی یک گزاره از این راه، نوعی احساس رضایت از توهم آگاهی را میان جامعه مغرب زمین پدید آورد که برگ برنده لیبرالیسم در برابر سوسیالیسم شد. امروز کیث روپرت مرداک چهره‌ای شناخته شده است و دیگر اشتراک سرچشمه رسانه‌های امپراتوری وی و تعلقش به حلقه صهیونیستی دیگر متهم توهم بودن نیست.

اما شاید دیگر نتوان او را پیشتاز این عرصه دانست. به جرئت می‌توان گفت مارک زاکربرگ سی و یک ساله امروز دامنه تأثیر کمتری از شبکه‌های پرطمطراق و رنگارنگ اما گران مرداک ندارد. او – که در سال 2010 به عنوان چهره سال شناخته شد- با تأسیس شبکه مجازی فیس بوک خیلی زود بخش قابل توجهی از افکار عمومی جهان را به سوی "کانال کشی" مدرن خود هدایت کرد و بلافاصله پس از موج اول گسترش شبکه‌های اجتماعی تلفن همراه، یکی از پرمخاطب ترین آنها – WhatsApp - را خرید. او همچنین شبکه پرمخاطب دیگری به نام Instagram که عکس محور است را نیز در تصاحب دارد. همکاری او با سرویس های صهیونیستی اثبات شده و به تصریح خودش، یک یهودی‌زاده خداناباور! است. زاکربرگ در این میدان تنها نیست؛ شبکه Viber که توسط تلمن مارکو–فردی که چهار سال در ارتش اسرائیل مشغول به کار بوده‌ و از دانشگاه تل‌آویو فارغ‌التحصیل شده‌است- اداره می‌شود یا شبکه Telegram که با سرمایه گذاری مایکل میری لاشویلی از اعضای کلیدی کنگره جهانی یهود راه اندازی شده است و ... نیز او را در این مسیر یاری می‌کنند.

اگر در فتنه 88 فیس بوک و توئیتر با تکنولوژی قدیمی تر تأثیر جدی داشت؛ اینک یک سازمان رأی زیرپوستی با دسترسی آسان بر روی تلفن‌های همراه کانال کشی مدرن تری را پدید آورده است. شبکه‌هایی که آمار مشارکت ایرانیان در آن خیره کننده است. بر اساس آمار رسمی که وزیر ارشاد 16 بهمن امسال اعلام کرد، کاربران ایرانی وایبر 9.5 میلیون نفر است و بزرگترین گروه مخاطبان وایبر را در جهان تشکیل می‌دهند. کاربران ایرانی واتس اپ نیز قریب به 6 میلیون نفر اعلام شده است و ...

آنچه در پی درگذشت هنرمند جوان، مرتضی پاشایی پدید آمد و تجمعات بزرگداشت خودجوش او را سامان داد؛ به وضوح قدرت موج آفرینی این ابزارهای مدرن را نشان داد. ابزارهایی که به صورت خوشه‌وار پیامی را در رگ واره های خود توزیع می کند و جای خالی یک حزب را برای رسیدن مردم به تحلیل از اخبار فراهم می کند. حال آنکه اغلب کاربرانی که وسواس بر منابع اخبار دارند به خوبی دریافته اند که خبرهای دست به دست شده در این شبکه ها-همچون پیامی که در بازی کودکانه در گوش یکدیگر نجوا می شد و تغییر می‌یافت- گاه فرسنگ ها با حقیقت فاصله دارد.

آنچه این روزها در این شبکه ها با موج‌های متعدد سیاسی بر اساس خبرهای دروغ و یا راست اما مخلوط شده با دروغ پدید آمده است را شاید بتوان آزمایش یک سلاح در رزمایش و نه در عملیات جنگی دانست. آنچنانکه برخی اخبار حکایت می کند حتی برای تولید موج های این شبکه ها، شرکت‌های تولید محتوا ساخته شده است و ...

همه این مقدمات برای آن بود که بگوییم اقدام خوب و دیرهنگام مجمع تشخیص مصلحت نظام برای اعتنای بیشتر به نظام حزبی در انتخابات اگرچه در خور تقدیر است؛ اما دیده بانی صحنه این مانورها نشان می دهد اگر زود نجنبیم روزهای سختی فرارو خواهیم داشت. روزهایی که شاید بتوان جرقه آن را در کلیدواژه پساحزب‌گرایی در شعارهای تبلیغاتی یکی از حزبی‌ترین رئیس جمهورهای آمریکا (اوباما) در کارزار انتخاباتی وی دید. دوره عبور از احزاب و جایگزین کردن هیجانات رسانه‌ای به جای برنامه حزبی‌ای که نیازمند پاسخگویی بعدی است؛ یعنی دوره آغاز دیکتاتوری جدید صهیونیستی با ظاهر زیبای آزادی اطلاعات.

این نقطه‌ای است که جای خالی نگرش به روز شده از تحزب اسلامی که فرا‌تر از نگرش استبدادی و لیبرالیستی شرق و غرب به تحزب، دنبال آگاهی حقیقی باشد؛ ملموس تر از گذشته است. نگرشی که در خور دوره موج چهارم دموکراسی در جهان باشد.