پايگاه خبري تحليلي «پارس»- شاهد توحيدي- آيت‌الله محي‌الدين حائري شيرازي، به‌رغم آنكه در تقسيم‌بندي‌هاي سياسي جامعه، در زمره اصولگرايان به شمار مي‌رود، اما نسبت به تمامي نيروهاي انقلاب، نگاهي محبت‌آميز و پدرانه دارد. او در ساليان اخير و پس از كناره‌گيري از امامت‌جمعه شيراز، به‌رغم آنكه بيشتر وقت خود را در كرسي‌هاي نظريه‌پردازي در حوزه و دانشگاه سپري ساخته، به هيچ روي از ايجاد زمينه براي بازگشت بريدگان از نظام غفلت نكرده است. او چندي پيش نيز در نامه‌اي به سران فتنه از آنان خواست تا دير نشده به دامان نظام و رهبري بازگردند و بيش از اين خويشتن را در عناد و هلاكت مستغرق نسازد.

در آستانه اجلاس پيش‌رو و البته مهم مجلس خبرگان رهبري، با ايشان گفت‌وشنودي انجام داده‌ايم كه نتيجه آن در پي مي‌آيد.

در روزهاي جاري، در‌باره رياست آينده خبرگان سخنان و گزينه‌هاي متفاوتي مطرح مي‌شود. در ميان نيروهاي اصولگراي جامعه نيز راجع به رياست اين مجلس، بيم‌ها و نگراني‌هايي هم هست. همه مي‌دانيم كه مرحوم آيت‌الله مهدوي كني شخصيتي بود كه كرسي رياست خبرگان را از حالت محل تزريق التهاب و تفرقه به جامعه خارج كرد، چيزي كه قبل از آن وجود نداشت. جنابعالي با توجه به حضوري كه در اين مجلس داريد، وضعيت كنوني را چگونه مي‌بينيد و پيش‌بيني شما چيست؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين(ع). مجلس خبرگان كنوني، همان خبرگاني هستند كه يا رهبري را انتخاب يا در طول ساليان متمادي، در حوادث و جريانات اجتماعي 25سال اخير، ايشان را حمايت كرده‌اند. مسلماً در آينده هم همين حالت حفظ مي‌شود و اين مجلس مثل الان، حامي جدي رهبري معظم انقلاب خواهد بود. در مورد آينده خبرگان، هيچ دغدغه‌اي ندارم. قطعاً مجلسي مقرراتي، قانوني، منضبط و حزب‌اللهي پيش مي‌آيد، البته ممكن است به فراخور نياز‌ها و ضرورت‌هاي جامعه، تجارب فرق و جامعه نظراتي پيدا كند. منتها من در بيان اين سخنان به چيزي نظر دارم وراي سؤال شما، اما علت اين سؤال و بسياري ديگر از سؤالات شماست. من معتقدم اگر وضعيتي پيش بيايد كه اين حساسيتي كه اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها نسبت به هم پيدا كرده‌اند، به نحوي حل شود، به نفع خود جامعه است. هميشه آرزو دارم كساني پيدا شوند كه طرفين را با هم دعوت كنند و در آن جلسه بنشينند و با هم حرف بزنند. از نظر من دورادور صحبت كردن اين دو جريان يا از طريق روزنامه‌ها تبادل نظر كردن آنها، نتيجه خوبي نمي‌دهد...

حاج آقا، اين اختلاف، دست‌كم در بخش‌ها و مصاديقي از آن، شخصي و از روي توهم كه نيست، مسئله اينجاست كه مواضع برخي از اينها نشان مي‌دهد كه هنوز با اصل نظام و ولايت فقيه مشكل و زاويه دارند يا در طول سال‌هاي اخير، پيدا كرده‌اند. به طور مشخص بخشي از اينها هنوز حاضر نشده‌اند با فتنه‌ و سران فتنه مرزبندي كنند...

پس اين اصلاح‌طلباني كه به راهپيمايي22بهمن مي‌آيند چه كساني هستند؟

خب خيلي‌هايشان هم راهپيمايي نمي‌آيند...

آنهايي كه نمي‌آيند هيچ، آنهايي كه مي‌آيند چطور؟

ظاهراً ادعا مي‌كنند كه اصل نظام را قبول دارند...

بسيار خب. نظام يا حداقل بخش‌هايي از آن هم آنها را قبول داشته باشد بهتر است يا قبول نداشته باشد؟ قبول بايد يكطرفه باشد يا دو طرفه؟ اگر آنها به اين نتيجه برسند كه نظام قبولشان ندارد بهتر است يا احساس كنند كه دست‌كم بخش‌هايي از نظام، آنها را قبول دارد؟ بايد از ميان مسئولان كساني باشند كه آنها را قبول داشته باشند كه آنها نتيجه بگيرند نظام ما را قبول دارد، وگرنه اگر فلان بقال اينها را قبول داشته باشد، نتيجه‌اش اين نمي‌شود كه نظام ما را قبول دارد! بايد آدم‌هايي باشند كه سرشان به تنشان بيرزد و فحش بخورند و اينها را حمايت كنند، تا اينها پراكنده نشوند. اينها اگر بند تسبيح داشته باشند كه مهره‌ها سر بند باشند، به نفع ماست يا موقعي كه اين بند‌پاره شود و مهره‌ها بريزند؟

اين نگاه خوش‌بينانه در جاي خود درست، منتها شرطش اين است كه با فتنه و براندازي مرزبندي داشته باشند. بعضي از اينها حاضر نيستند بگويند اين دو نفر در سال 88، رفتار ناصوابي داشته‌اند و كار بدي كردند...

بله، اولاً مي‌دانيد به آقايان موسوي وكروبي نامه نوشتم و تذكر دادم. گفتم كه به‌رغم رفتارهايي كه كرده‌ايد، بازهم اگر برگرديد، هم به صلاح خودتان است و هم به صلاح نظام و مردم...

بله. منتها اينها به نامه شما هم بي‌توجهي كردند و نخواستند به حرف حق آن گوش فرا دهند...

البته بعضي حرف‌ها در لحظه تأثير نمي‌گذارد و مي‌تواند تأثير خود را در بلند‌مدت نشان دهد، منتها سخن اينجاست كه من، غير از آقاي‌ هاشمي هستم! حتي توقعي كه از من هست، غير از توقعي است كه از آقاي‌ هاشمي وجود دارد. آقاي‌ هاشمي بايد جوري نمود كند كه اين نخ تسبيح از وسط اين مهره‌ها بيرون نرود. اينها هر كدامشان از بند آقاي هاشمي خارج شوند، مآلاً به ضرر نظام است. اگر بتوانيم پراكنده‌هاي ديگر را هم سر همين نخ بند كنيم، خوب است. چرا؟ چون ايشان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام است كه همراه با جاهاي ديگر، از «‌مهره‌هاي رهبري» هستند، در دست آقاي‌ هاشمي هم باشند، نهايتاً مانند اين است كه در دست رهبري هستند. من برخلاف عده‌اي، به هيچ‌وجه نگران رابطه اين دو بزرگوار نيستم. برعكس كساني كه فكر مي‌كنند آقاي‌ هاشمي مثلاً نظراتي دارد. بله، آقاي‌ هاشمي يك شخصيت است، نبايد از او توقع داشت همه چيز را تعبداً قبول كند. وقتي چيزي به عقلش مي‌آيد مي‌گويد، عمده اين است كه آنچه مي‌خواهد، براي ولايت فقيه و نظام مي‌خواهد. شما خير آن را در اين بدانيد و همين هم هست.

مسئله اينجاست كه در رفتارهاي آقاي‌ هاشمي و فرزندانش، علائمي هست كه عده‌اي نمي‌توانند اينگونه خوشبين باشند. در ماجراي فتنه 88 رفتارهاي ايشان در چند مقطع، مانند بنزيني بود كه روي آتش فتنه ريخته مي‌شد. آيا با اين همه همچنان مي‌توان به آقاي‌ هاشمي خوشبين بود؟

يك مقدار تاريخ كم مي‌خوانيم. اگر تاريخ مي‌خوانديم، شايد بهتر درك مي‌كرديم كه در برخي برهه‌هاي سخت و خطير، نياز است كه برخي شخصيت‌ها نقش متفاوت و در واقع مكمل داشته باشند. البته اين مثالي كه مي‌زنم، فراتر از موضوع آقاي‌ هاشمي است ولي مي‌تواند در مقطع كنوني، يكي از مصاديقش ايشان باشد. برخي از علماي اهل سنت، به جناب ابوطالب چندان خوش‌بين نيستند و وقتي از آنها مي‌پرسي چرا؟ مي‌گويند چند روزي شهادتين نگفت، يك چند روزي هم نماز نخواند! با اين همه ما معتقديم كه در موضوع جناب ابوطالب، حق با علي(ع) است. علي(ع) مي‌گويد: اگر پدرم بخواهد به اندازه ربيعه و مُضَر شفاعت كند، خدا شفاعتش را مي‌پذيرد. ربيعه و مُضَر دو طايفه بزرگ عرب هستند. چه جوري است كسي كه نه نماز خوانده، نه شهادتين گفته، اين همه پيش خدا عزيز است كه بتواند دو طايفه بزرگ با آن جمعيت را شفاعت كند؟ علت چيست؟ اگر ايشان نماز مي‌خواند، ديگر نمي‌توانست از پيغمبر(ص) حمايت كند و مشركان ديگر، از حوزه نفوذ او خارج مي‌شدند. كساني بايد باشند كه به نوعي حركت كنند كه بتوانند بند تسبيح اين گروه شوند و آن را از پراكندگي حفظ كنند و اين كمك به رهبري است.

تجربه نشان داده است كه اينها به خود آقاي‌ هاشمي هم اعتقادي ندارند و از نام ايشان استفاده ابزاري مي‌كنند. اگر يادتان باشد در انتخابات مجلس ششم، همين‌ها آقاي‌ هاشمي را هتك مي‌كردند، وقتي كه ما مي‌دانيم داستان، داستان استفاده ابزاري است، ايفاي اين نقش چه فايده‌اي دارد؟

من همه اينها را قبول دارم اما از شما يك سؤال مي‌پرسم: اگر آقاي‌ هاشمي صريح و روشن مثل همه، واژه فتنه را به كار ببرد و اينها را طرد كند، وقتي دعوتشان مي‌كند كه بياييد و در انتخابات رياست جمهوري شركت كنيد، دعوتش را قبول مي‌كنند؟

بسياري از آنها قبول نمي‌كنند...

بسيارخب. مي‌دانيد جمعيت شركت‌كننده ما در اين دوره، بالاي 60 درصد بود؟

حدودا72ً درصد...

بسيار خوب. نصف 72 درصد مي‌شود 36 درصد. چيزي بالاي 36 درصد، يعني 37 درصد به رئيس‌جمهور رأي دادند. اگر ايشان موضعي مي‌گرفت كه وقتي دعوت مي‌كرد اينها بيايند، منفي برخورد مي‌كردند و اين 36 درصد نمي‌آمدند، براي ما خوب بود؟ يا مثلاً اگر از اين 36 درصد، 20 درصد مي‌آمدند؟ اگر 20 درصد از 70 درصد كم مي‌شد، زير 50 درصد مي‌شد و اين براي ما مصيبت بود! بايد قبول كنيم براي حفظ نظام، ظاهر هر چه باشد مشكلي نيست، عمده باطن است! ابوطالب باطناً حضرت را قبول داشت، اما شهادتين نگفت. ابوطالب در اشعارش خيلي پيامبر(ص) را مدح مي‌كند، اما شهادتين نمي‌گويد! در اشعارش مي‌گويد اين پيغمبري است كه مثل موسي(ع) و عيسي(ع) كتاب دارد. اين شعر به اندازه‌اي مهم است كه فاطمه زهرا(س) در وقت احتضار كه مي‌خواهد احساساتش را به پدرش بيان كند، شعر ابوطالب ـ پدر شوهرش ـ را مي‌خواند. البته حضرت به دختر بزرگوارش فرمود آيه قرآن بخوان كه: «يَا أَيُّهَا النَّبيُّ إنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهدًا وَ مُبَشّرًا وَ نَذيرًا* وَ دَاعيًا إلَى اللَّه بإذْنه وَ سرَاجًا مُّنيرًا(1)»، يعني الان موقع شعر نيست، موقع خواندن قرآن است. به هرحال پيداست كه دفاع‌هايي كه ابوطالب از پيامبر(ص) كرده، بسيار مؤثر بوده است و تا جايي كه مي‌توانست ابهت حضرت را حفظ مي‌كرد تا ايشان بتوانند در مكه بمانند. دليل ابهتش هم اين است. وقتي سه تا از خوارج هم‌قسم شدند علي(ع)، معاويه و عمروعاص را در يك شب ترور كنند، آن شب عمروعاص كسي را جاي خودش براي نماز گذاشته بود كه مجروح و بعد هم كشته شد. معاويه خودش آمده بود كه شمشير به كفلش خورد و زخم سختي پيدا كرد. مي‌خواستند ضارب را اعدام كنندكه او گفت: به تو بشارت بدهم كه امشب رفيق ما، علي(ع) را هم زد و با دادن اين مژده به معاويه، آزاد شد. خبر شهادت حضرت كه آمد معاويه اين شعر را گفت: «نَجَوْتُ وَ قَدْ بَلَّ المُرَاديُّ سَيفَه/ منْ ابن أبي شَيخ الأَبَاطح طَالب» من نجات پيدا كردم، اما‌ تر كرد مرادي شمشيرش را با خون فرزند ـ نمي‌گويد ابي‌طالب، بلكه مي‌گويد «ابن أبي شَيخ الأَبَاطح طَالب» الان هم مي‌‌خواهد اسم حضرت را ببرد عنوان «شَيخ الأَبَاطح» نام مي‌برد، اباطح يعني مكه و حومه‌اش با هم وشيخ الاباطح يعني رئيس و رهبر اين منطقه. اين نشان مي‌دهد كه هنوز، ابهت ابوطالب در دل معاويه هست. در‌باره جناب ابوطالب(ع) عنوان مي‌شود كه: نور انبيا را داشت و مهابت‌الملوك! يعني ظاهرش را كه نگاه مي‌كردي مهابت يك سلطان را داشت! وقتي ابوطالب(ع) و خديجه(س) از دنيا رفتند، خدا حضرت جبرئيل را خدمت پيامبر(ص) فرستاد كه: اين دو ديگر نيستند، وظيفه تو نيست در اينجا بماني! ايشان بعد از رحلت ابوطالب(ع) هجرت كرد، يعني با بودن او مي‌شد در مكه كار كند، اما با رفتنش بايد هجرت كند. پس اگر چنين قولي را در تاريخ اسلام قبول داريد، يعني اسلام اينگونه رفتار را مي‌پذيرد. من معتقدم دوستاني كه يك مقداري به اين مقولات كه از جنس مصلحت‌انديشي براي نظام است، كم‌توجهي مي‌كنند، بايد بيشتر دقت كنند. من اعتقاد دارم به يك اعتبار، مجمع تشخيص مصلحت به عنوان جمع مشاوران رهبري، بالاترين نهاد نظام است، به دليل اينكه مسائلي را كه شوراي نگهبان مخالفت مي‌كند، اگر آمد در مجمع تشخيص مصلحت تصويب شد، قابل اجراست. معنايش چيست؟ معنايش اين است كه دست‌كم به همين اعتبار، يك نهاد مافوق شوراي نگهبان است. چرا؟ اينها نشان‌دهنده اين است كه آنچه در بيرون مي‌بينيم كه بعضي فكر مي‌كنند دارند نظر رهبري را تأمين مي‌كنند، اشتباه است. آنهايي كه در قم آمدند و عليه آقاي لاريجاني شعار دادند، شك ندارم يقين داشتند كه دارند وظيفه انقلابي خود را بجا مي‌آورند. وقتي رهبري گفت: اگر اينها حزب‌اللهي هستند، اين كارها را نكنند، خودم ديدم كه برخي از آنها اينها گريه مي‌كردند! اينها آدم‌هاي خوبي هستند، بچه‌هاي صالحي هستند، منتها فكر مي‌كردند اين كار خوب است. آنهايي هم كه كارهايي نظير اين را انجام مي‌دادند، آدم‌هاي بدي نبودند. فكر مي‌كردند اين كار خدمت است. اما رهبري فرمودند: اگر حزب‌اللهي هستند، اين كارها را نكنند! اين كارها چه نتيجه‌اي دارد؟

وضعيت فرزندان آقاي‌ هاشمي را كه ديگر نمي‌شود توجيه كرد. اتهامات مالي و نقش فعالي كه در فتنه داشتند. الان شاهديم كه خانواده ايشان و رسانه‌هايي كه وابسته به اينها هستند، فشار زيادي به قوه قضائيه وارد مي‌كنند كه درباره مهدي‌هاشمي، حكم عادلانه‌اي صادر نكند. در اين‌باره چه ديدگاهي داريد؟

مسلماً بايد مُرّ قانون درباره مهدي هاشمي اجرا شود، اگر آقاي‌ هاشمي ايراد گرفت، من همه حرف‌هايم را پس مي‌گيرم! اين را تضمين مي‌كنم كه آقاي‌ هاشمي نتيجه دادگاه را، هرچه كه باشد مي‌پذيرد. بايد مُرّ قانون را بدون هيچ تخفيفي اجرا كنند. اما تمام داستان كه اين نيست، اينكه بگويند براي انتخاب نمايندگان از فلان ممر دولتي خرج شده خوب است؟

حتماً نه. اما اين مطلب به صورتي كه ادعا شد، از سوي دادستان كل كشور تكذيب شد...

حالا اگر اين هم درست نباشد، نظايرش اتفاق افتاده. چرا اين اتفاق افتاد؟ به خاطر حمل به صحبت‌هايي كه مي‌كنند. اين جور نيست كه تنها آقاي كروبي به خاطر پول گرفتن از شهرام جزايري ساده باشد، اينهايي هم كه اين پول را پذيرفتند، سادگي ايشان را داشتند. البته مشكل آقاي كروبي موضع‌گيري فعلي ايشان است. با اين همه من آرزو دارم واقعاً هم كار آقاي موسوي و هم كار آقاي كروبي، ختم به خير شود، يعني در مقابل رهبري، به اين وضعيت نمانند. آرزو مي‌كنم اينها روزي حرفي بزنند كه رهبري آنها را در آغوش بگيرد و دلم مي‌خواست نتيجه‌ نامه‌اي كه به آنها نوشتم، اين شود. اگر مي‌خواهيد بدانيد نظر رهبري چيست؟به قرآن مراجعه كنيد، منطق ايشان، منطق قرآن است. مي‌دانيد كه برادران يوسف(ع)، اول مي‌خواستند او را بكشند، بعد قبول كردند او را در چاه بيندازند. بعد هم او را فروختند و برگشتند تا بعد از سال‌ها، دوباره با او رخ به رخ شدند. حالا كه يوسف(ع) به مقام رسيده است، گفتند: «يَا أَبَانَا اسْتَغْفرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إنَّا كُنَّا خَاطيينَ(2)»: خدا تو را بر ما برگزيده است و ما اشتباه مي‌كرديم. يوسف(ع) اين‌طور جوابشان را داد: «لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ (3)» امروز روز سرزنش ما نيست. بعد هم گفت: «يَغْفرُ اللّهُ لَكُمْ». مگر برادران يوسف چه كار كردند كه «يَغْفرُ اللّهُ لَكُمْ»؟دو كلمه حرف زدند. بعد هم گفت: «من بَعْد أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْني وَ بَيْنَ إخْوَتي(4)». شيطان بين من و برادرانم جدايي انداخت. خب اينها هم از اين جهت، نسبت به رهبري مثل برادران يوسف‌(ع) هستند. چطور يك كلمه «إنَّا كُنَّا خَاطيينَ» گفتند و يوسف(ع) جواب داد: «لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفرُ اللّهُ لَكُمْ». فكر مي‌كنم رهبري همين‌طور است.

بله، رهبري همين‌طور است، اما آنها اين‌طور نيستند و هنوز به اندازه برادران يوسف درك و معرفت پيدا نكرده‌اند و دست از ادعاهاي خود برنمي‌دارند. آنها هنوز سر حرف و موضعشان هستند. آيا در اين شرايط، چنين قياسي درست است؟

شنيدم رهبري گفته‌اند: اميدوارم اين‌طور نماند. وقتي ايشان اينگونه نسبت به عاقبت به خيري آنها اميدوارند، ما هم ترجيح مي‌دهيم كه مانند ايشان اميدوار باشيم و حتي برايشان دعا كنيم. به هرحال در شرايط فعلي، هر كه بتواند زمينه التيام را فراهم كند، بهتر است. رهبري از نامه‌اي كه درسال گذشته براي آن دو نفر فرستادم، خيلي راضي بودند. علاوه بر اين و وراي بحث آن دو نفر، اعتقادم بر اين است كه اختلاف اصولگرايان و اصلاح‌طلبان نبايد كهنه شود. حالت رقابت و رفاقتشان را توامان داشته باشند. رفاقت بدون رقابت به ضرر ماست. رقابت بدون رفاقت هم به ضرر ماست. ما بين اين دو ضرر اعتدال را پيدا كنيم كه هم رقابت باشد، هم رفاقت. اختلاف نظراتشان را داشته باشند و از دو زاويه به نظام نگاه كنند. اصولگرايان معمولاً از زاويه حوزه به مسائل نگاه مي‌كنند و اصلاح‌طلب‌ها از زاويه دانشگاه. حوزه و دانشگاه در واقع نمايندگان دين و علم هستند. تمدن غرب علم را گرفته، دين را نگرفته است، از سوي ديگر داعش خيال مي‌كند، دين را گرفته و علم را نگرفته است. راه صحيح اين است كه علم و دين با هم باشند، يعني فرم كارمان دانشگاه‌پسند باشد، عمق و نيات كارمان حوزه‌پسند باشد. به خاطره‌اي اشاره كنم. يك بار به برزُك، از شهرستان‌هاي اطراف كاشان رفتم. آقاي حلاج امام‌جمعه آنجا بود. شب كه شد كتابي براي مطالعه خواستم. كتاب شانزده هفده صفحه‌اي به نام غدير برايم آوردند كه آقايي به اسم علي صفايي نوشته بود.

ع ـ صاد؛ فوت كرد...

بله، ديدم قلمش، شبيه قلم دكتر شريعتي است، ولي محتواي آن شبيه نظرات استادمطهري است. نوشتم: بسم الله الرحمن الرحيم، صاحب اين كتاب شناخته نشده است، ظاهري مثل شريعتي دارد و باطني مثل مطهري. فرمي دانشگاهي، محتوايي حوزوي، جاي اين نوع قلم و گفتمان خالي بود، از اين استفاده شود. اصلاح‌طلب‌هاي ما بايد دانشگاه‌پسند و اصولگراهايمان بايد حوزه‌پسند باشند. علم و دين را بايد با هم داشته باشيم تا موفق شويم. احتلافاتشان را به شيوه معقول داشته باشند، اما نزاع نكنند. امام هم فرمود: مشاجره كنيد، ولي مشاجره طلبگي! به دل نگيريد. ، انتقاداتتان را صريح و روشن بيان كنيد، اما از هم قهر نكنيد... من اين قهر كردن را بد مي‌دانم. اگر بدانم در صورتي كه از سران طرفين دعوت كنم مي‌آيند، اين دعوت را مي‌كنم. يك جلسه مي‌گيرم و ميزبان مي‌شوم كه بيايند شركت كنند و تندهايشان با هم آشتي كنند.

من ترجيح مي‌دهم كه دوباره بازگردم به سؤال آغازين اين گفت‌و‌شنود، چون پاسخ چندان روشني نگرفتم. ارزيابي شما از تصميم آتي خبرگان در برگزيدن جانشين آيت‌الله مهدوي كني چيست؟

چيزي كه به ضرر نظام باشد، در خبرگان واقع نخواهد شد. اين را با كمال اطمينان به شما مي‌گويم. به نظر من، بهترين تصميم‌ها در خبرگان گرفته خواهد شد. چون كساني كه در اين مجلس هستند، عموماً از بهترين‌هاي استان‌ها و بلاد هستند.

الان فضاي خبرگان را چطور مي‌بينيد؟ هم در آستانه پايان اين دوره و هم در آغاز دوره بعد؟

اعضاي خبرگان، شخصيت‌هاي سالمي هستند، انسان‌هاي بي‌هوا و خوبي هستند، كاملاً قابل اعتمادند. هيچ مشكلي ندارند. چيزي كه به نظر بيايد براي نظام اشكالي پيش بياورد، از خبرگان صادر نخواهد شد آنها اساساً در جايگاه دلسوزي و در عين حال مصلحت‌سنجي براي نظام نشسته‌اند، آنها به‌خوبي قدر اين نظام را مي‌دانند.

در پايان از جنابعالي چند سؤال شخصي هم داشته باشيم. آيا مجدداً براي نمايندگي خبرگان كانديدا مي‌شويد يا خير؟

تا زنده هستم بايد بشوم! چرا نشوم؟ من در اين جايگاه ميتوانم پاسدار اين نظام باشم؛ بنابراين وظيفه خودم مي‌دانم اين كار را بكنم. منتها اينكه مال اين گروه باشم يا مال آن گروه، ترجيح مي‌دهم مستقل و آزاد باشم تا بتوانم كار خودم را درست انجام دهم.

توصيه‌تان به مردم در‌باره انتخابات خطير مجلس خبرگان چيست؟

اگر خواستم كانديدا شوم، در اعلاميه‌اي مي‌نويسم: از كساني كه به من رأي نمي‌دهند، تشكر مي‌كنم، اما آنهايي كه به من رأي مي‌دهند، بايد از من تشكر كنند، چون بارشان را به دوش گرفته‌ام. از گروه اول هم تشكر مي‌كنم كه بارشان را روي دوشم نگذاشتند!

آخرين‌بار با رهبر معظم انقلاب، كي خصوصي صحبت كرديد و چه مطالبي در اين ديدار رد و بدل شد؟

در ديدار اخير خبرگان. در حاشيه ديدار راضي بودند از سخنراني‌هايي كه در سراسر كشور و به‌ويژه در محافل حوزوي و دانشگاهي دارم و آن را مفيد مي‌دانستند.

شما كه نگاه و روحيه‌اي تا بدين حد مثبت داريد، چرا عده‌اي در شيراز، درگذشته و شايد تا به حال، اينقدر با شما مخالفت مي‌كردند و حتي عناد مي‌ورزيدند؟

با‌ور كنيد چه درگذشته و چه در زمان حال، من هميشه دعايشان مي‌كنم! چون مي‌دانستم و الان بهتر مي‌دانم كه منشاء اين قضايا از كجا بود. اتفاقاً يك بار مرحوم امام هم از من سؤال كردند كه سرچشمه برخي مسائل شيراز را از كجا مي‌داني؟ گفتم: از اصفهان مي‌دانم... چون اساساً ماجرا به مهدي‌هاشمي برمي‌گشت. مهدي‌هاشمي در قم شاگرد من بود، منتها در آن مقطع، علت ناراحتي‌هايشان از من اين بود كه فكر مي‌كردند من به آقاي منتظري بي‌علاقه هستم...

اصلاً شعارهايي كه در نمازجمعه شما مي‌دادند، در‌باره مخالفت شما با آقاي منتظري بود...

بله، ريشه مسئله اين بود كه اينها براي اينكه آقاي منتظري را جا بيندازند، به سراغ همه‌كس رفتند و گفتند: نظرهايتان را در‌باره آقاي منتظري بگوييد تا ما در جزوه و پوستري منتشر كنيم. اينها كه پيش من آمدند، نگاهشان كردم و ديدم چندان به اينها نمي‌خورد كه آقاي منتظري را بهتر از ما درك كرده و شناخته باشند. گفتم: آقاي منتظري مثل يك گل است و به‌طور طبيعي باز مي‌شود، البته اگر شماها بگذاريد! اينها ديدند اگر اين جمله مرا بنويسند براي خودشان بد مي‌شود...

حتي براي خود آقاي منتظري هم خوب نمي‌شد...

بله، به همين دليل آنها ديگر نه عكس مرا در آن پوستري كه عكس حاميان آقاي منتظري را در آن رديف كرده بودند گذاشتند، نه حرف‌هاي مرا نوشتند! عده‌اي هم بودند كه مي‌ديدند آدم‌هاي درجه 3 و 4 شيراز در آن پوستر هستند و مني كه نماينده ولي‌فقيه هستم، نيستم! فكر كرده بودند من با آقاي منتظري مخالفم و آن شعارهاي «مخالف منتظري/ مرگ بر تو، مرگ بر تو» و اين چيزها را مي‌گفتند.

ولي تجربه و ادامه قضايا نشان داد كه اينها مشكلشان حادتر از مسئله قائم‌مقامي رهبري است. الان هم كه نه منتظري‌اي هست و نه مهدي‌ هاشمي‌اي، اما اين به اصطلاح انقلابيون دو آتشه ديروز، همچنان رو‌در‌روي نظام ايستاده‌ و از خشونت و هرج و مرج‌طلبي دست برنداشته‌اند. از نظر شما علت چيست؟

من فكر مي‌كنم بيشتر به خاطر سادگيشان باشد. آن كسي كه اينها دورش سينه مي‌زنند، مشكلش سادگي‌اش است. مشكلش غرض و اينها نيست. اينهايي كه دور او سينه مي‌زنند، ممكن است مغرض باشند. مشكل اصلي در سينه‌زنان‌ اطراف اوست. عده‌اي منتظرند كه چنين افرادي پيدا شوند و آنها او را عليه نظام علم كنند. براي آنها هم دعا بايد كرد و البته براي همه. والسلام عليكم و رحمت‌الله و بركاته.

پي‌نوشت‌ها:

جوان

(1) قرآن كريم، سوره احزاب، آيات 45 و 46

(2) قرآن كريم، سوره يوسف، آيه 97

(3) پيشين، آيه 92

(4) پيشين، آيه 100