ناگفتههایی از یک اعتدالگرای سیاسی:
شباهتها و تفاوتهای حبیبی و بنیصدر/ کاندیداتوری حبیبی، تلخترین شب بازرگان+ تصاوير
علت این امر را مخالفت تندروهاي اصلاحطلب مشارکت میدانند. او درست یک ماه پس از پیروزی خاتمی، نشان استقلال را دریافت کرد.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدرضا امینی- ازجمله شخصیتهای سیاسی که صفت «اعتدالگرایی» را در کارنامه خود ثبت کرده، مرحوم دکتر حبیبی است. به نظر میرسد اشتراکات بسیاری میان او و بسیاری از مسئولین دولت یازدهم وجود دارد. به مناسبت سالگرد فوت وی، به واکاوی چهرهی اعتدال گرای او میپردازیم:
حبیبی پیش از انقلاب
حسن حبیبی پیش از انقلاب عضو نهضت آزادی و از جمله روشنفکران انقلابی حلقه پاریس بود. این حلقه شامل افرادی چون بنیصدر، قطبزاده، صادق طباطبایی، ابراهیم یزدی و حسن حبیبی بود. در این میان او بیش از همه مقید به آداب شرع بود؛ چندان که به وی لقب «شیخ» داده بودند. محمدحسین بهشتی در سخنرانی خود در نشست ششم اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا (UMSO) به خصوصیات شخصی دکتر حبیبی –که در آن مقطع به همراه قطبزاده، ناظر و مشاور سیاسی اتحادیه بود- اشـاره کرده و گفت: «این آقای حبیبی عزیز ما، ایشان هشت سال است که گوشت نمیخورند... ولی ماشاءالله یک آقایی هستند خیلی سالم، آب و رنگدار، شوخ و شنگ و یک انسانی که انسان از انس با او لذت میبرد. چه عیب دارد به اینکه ما هم در انجمنهامان.... بتواند افراد این جوری داشته باشد. التزام به امور مذهبی، التزام به اجتناب از محرمات، التزام به ادای واجبات و...»
وی همچنین مسئولیت بخش اعتقادی و فرهنگی نهضت آزادی ایران شاخهی اروپا را نیز برعهده داشت.
در همین سالها بود که حسن حبیبی در فرانسه به کمک «بنیصدر»، «کارگشا» و «هوشی» و با سرمایهگزاری دکتر «مهدوی» مجموعهای 11 جلدی با عنوان «انتشارات مصدق» گرد آورده و به چاپ رساند. این مجموعه شامل گفتارها و نوشتارهای محمد مصدق بود.
گفته میشود با تبعید امام به پاریس و در مدت 118 روزی که امام در فرانسه بود، حبیبی به همراه ابراهیم یزدی و موسوی خوئینیها مسئولیت پاسخگویی به سوالات خبرنگاران را از طرف ایشان برعهده داشت. او همچنین به درخواست امام، مسئول نگارش اولین پیشنویس قانون اساسی شد که وی نیز با استفاده از قوانین اساسی فرانسه و بلژیک و اضافه کردن برخی از اصول و مفاهیم اسلامی آن را تهیه کرد؛ اما قانونی که وی نگاشته بود رنگوبوی سکولار داشت. این پیشنویس پس از پیروزی انقلاب در کنار پیشنویسهای دیگر قرار گرفته و بررسی شد.
حبیبی ارتباط خوبی با دکتر شریعتی داشت به طوری که دکتر صادق طباطبایی در خاطراتش از قول حسن حبیبی نوشته است وقتی در اردیبهشت 56 دکتر شریعتی به پاریس آمد، شب از نیمه گذشته بود که در زدند. دیدم علی شریعتی است. بعد از مدتی گفتگو، دکتر شریعتی از حال دوستان پرسید و گفت: «رئیسجمهورمان چطور است؟» طباطبایی میافزاید: «منظور او بنیصدر بود که از همان سالهای 1336 و 1337 و فعالیت در نهضت مقاومت ملی میگفت که من اولین رئیسجمهور ایران خواهم شد و این مطالب را اکثر دوستان دستاویزی برای طنز قرار داده بودند. از قضا همینطور هم شد.»
شباهتها و تفاوتهای حبیبی و بنیصدر
آغاز حبیبی بر خلاف پایانش بسیار شبیه به بنیصدر بود. هر دو روحانیزاده بودند. هر دو همزمان در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تحصیل کردند و هر دو با هم به عنوان دانشجویان عضو جبهه ملی فعالیت سیاسی خود را آغاز نمودند. احسان نراقی وقتی بنیصدر را جذب مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی کرد، حبیبی را هم در مؤسسه استخدام نموده و برای هر دو از دانشگاه سوربن فرانسه بورس تحصیلی گرفت و راهی فرانسهشان کرد تا در آنجا جامعهشناسی بخوانند، حبیبی با گرایش حقوق و بنیصدر با گرایش اقتصاد. حبیبی در این مؤسسه رئیس بخش اسناد و مدارک بود. حتی این دو با هم به اسرائیل سفر کردند.
خواستگاه اندیشهورزی و مبارزاتی حبیبی و بنیصدر، مصدق بود و همین علقهی فکری و عاطفی آنان به مصدق بود که آنان را برانگیخت تا با هم «انتشارات مصدق» را در فرانسه چاپ کنند؛ همین امر موجب شد تا میان دانشجویان خارج از کشور برجسته شوند. هر دو در کنفدراسیون و سپس در انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا فعال بودند.
این شباهتها آنقدر زیاد بود که غلامعباس توسلی از اعضای نهضت آزادی که در مقطعی با حبیبی در فرانسه هم دوره بود، بنیصدر و قطبزاده و حبیبی را یک روح در سه کالبد دانسته و میگوید: «به آنها سه تفنگدار مىگفتند.»[2] شهید دیالمه نیز حبیبی را فردی همانند بنیصدر دانسته بود با این تفاوت که حبیبی کمی از بنیصدر بیعرضهتر است.[3]
اما در کنار این شباهتها، آنچه حسن حبیبی را از بنیصدر متمایز میکرد، همانطور که گفته شد، پایبندی او به شرع بود؛ این درحالی بود که ابوالحسن بنیصدر مورد انتقاد برخی از انقلابیون قرار میگرفت؛ چراکه به عنوان مثال همسر و دختر بنیصدر در فرانسه بیحجاب بودند.[4]
از تفاوتهای حبیبی و بنیصدر میتوان به حوزه رفتاری آنها اشاره کرد. حبیبی برخلاف بنیصدر محافظهکار و به دور از جنجال و هوچیگری بود؛ شاید علت این امر آن بود که اساسا شاکله اصلی شخصیت او مسئله فرهنگ بود، همچنان که رفتهرفته به این سو گرایش پیدا کرده و به تلاشهای خود رنگ فرهنگ زد. این تحلیل را گفته احسان نراقی که روزگاری سمت راهنما و استادی حبیبی و بنیصدر را داشت، تقویت میکند. نراقی درباره حبیبی گفته بود، او از ابتدای جوانی مصلحتجو و میانهروتر از دوستانش بود.
غلامعباس توسلی که پس از بازگشت به ایران نیز با حبیبی در نهضت آزادی همکاری داشته، درباره وجه تمایز او با بنیصدر میگوید: «حبیبی قدرت سازگاری زیادی داشت. به نظر من خیلی خوب مىتوانست با محیطهاى مختلف کنار بیاید. او مىتوانست از گفتن چیزهایی که ممکن است موجب ناراحتی کسی یا گروهی شود خودداری کند. ضمناً او از همان پاریس مقداری مورد توجه حاج احمدآقا قرار گرفته بود. در کابینه مهندس بازرگان او به جای دکتر شریعتمداری وزیر علوم شد. ما به او مىگفتیم که در دانشگاه تدریس کند، اما او مخالفت مىکرد و مىگفت نمىخواهم در این شرایط در دانشگاه باشم و درگیر شوم. به هر حال نمىتوانیم بگوییم باری به هر جهت، اما او ویژگیهايى داشت که امکان سازگاری و انطباق زیادی به او مىداد و توانایی تغییر کردن بنا به محیطها و موقعیتهاى مختلف در او بود. بنىصدر اینگونه نبود. او بسیار تند و رک بود و برونگرایی زیادی داشت و چیزی را در درونش نگه نمىداشت. پس با این که حبیبی و بنىصدر دوست و همکار بودند، تفاوتهاى اساسی داشتند. اتفاقاً یادم مىآید وقتی که بنىصدر خلع شد و از ایران رفت، من حبیبی را دیدم و او گفت بنىصدر دقیقاً همان چیزی را انجام داد که من فکر مىکردم. او در همان قالبی که من فکر مىکردم عمل کرد و ذرهاى متفاوت از تصور من عمل نکرد. بنابراین باید بگویم که این دو از نظر عقیدتی به هم نزدیک بودند اما از نظر رفتاری و گفتاری و روابط اجتماعی تفاوتهاى زیادی با هم داشتند.» توسلی در ادامه میگوید: «در جریان انقلاب فرهنگی، دکتر حبیبی هم نظر من و دکتر سروش بود. ولی خود را درگیر این کار نمىکرد. وقتی با هم بودیم او نظر خود را مىگفت ولی پیش دانشجویان یا کسان دیگری که مراجعه مىکردند سعی مىکرد که خود را کنار بکشد و شانه خالی کند... در ستاد انقلاب فرهنگی ما جلساتی درباره تدوین علوم انسانی داشتیم، اما به نتیجه مطلوب نرسید. و حبیبی هم بیشتر درگیر فعالیتهاى سیاسی بود. اما فعایتهاى سیاسی او بهگونهاى بود که مخالفتی در جایی به وجود نمىآورد. مثلاً اگر او سخنگوی دولت بود چیز چندانی نمىگفت. در دولت بازرگان او مدتی سخنگوی دولت هم بود، اما کم سخن مىگفت. به اصطلاح سخنگوی بی سخن بود. در ستاد انقلاب فرهنگی هم نظراتش را علنی نمىگفت.»[5]
حبیبی پس از انقلاب
حبیبی در روز 12 بهمن همراه امام وارد ایران شد. در ظهر روز ۱۵ بهمن ۵۷، مهدی بازرگان، تعدادی از اعضای نهضت آزادی از جمله حسن حبیبی را برای دیدار به منزلش دعوت کرد. در این دیدار بود که آیتالله طالقانی، عزتالله سحابی، حسن حبیبی و محمدمهدی جعفری را به عنوان مشاوران سیاسی خود برگزید. در دولت موقت مهندس بازرگان نیز، پس از استعفای دکتر علی شریعتمداری و به پیشنهاد ابراهیم یزدی، حسن حبیبی به سمت وزیر علوم و آموزش عالی انتخاب شد. در دولت شورای انقلاب نیز حبیبی با حفظ سمت در وزارت علوم و آموزش عالی، عضو شورای انقلاب و سخنگوی این شورا نیز بود.
حبیبی در دولت بازرگان جزء امضاکنندگان طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی بود، طرحی که امام با آن به شدت برخورد کرد. بعدها با اشغال لانهجاسوسی، فاش شد که سفارت آمریکا در طراحی این طرح موثر بوده است.
در پی اشغال سفارت امریکا در 13 آبان 58، بازرگان و دولت موقت استعفا دادند. حبیبی که سرپرستی وزارت فرهنگ و آموزشعالی را برعهده داشت، در مقام خود ابقاء شد و سخنگویی شورای انقلاب را هم برعهده گرفت.
پس از برگزاری همهپرسی قانون اساسی در پنجم آذر ماه ۵۸، تصویب قانون اساسی در روز ۱۲ آذرماه رسما اعلام شد و بر اساس آن مقرر گردید که انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری در روز پنجم بهمن ماه ۵۸ برگزار شود. تقریبا تمامی کسانی که در جریان مبارزه اصیل قرار داشتند، شهید بهشتی را لایقترین فرد برای این پست میدانستند؛ اما با نظر امام مبنی بر عدم دخالت روحانیون در امور اجرایی کشور، او نتوانست وارد این رقابت شود. از جمله افرادی که برای این پست اعلام آمادگی کردند، حسن حبیبی، بنیصدر، آیت، مدنی، قطبزاده، فارسی و رجوی بودند. حزب جمهوری اسلامی در تردید میان آیت و فارسی نهایتا فارسی را به عنوان کاندیدای خود برگزید. با شبهه افغانیالاصل بودن فارسی، حزب به سبب ملاحظات و مصلحتاندیشیها و نیز سمپاشیهای ارگان خود یعنی روزنامه جمهوری اسلامی که میرحسین موسوی در آن صاحب نفوذ بود، آیت را کنار گذاشته به سراغ حبیبی رفت و از او در برابر بنیصدر حمایت کرد. اما مشخص بود حبیبی توان رقابت با بنیصدر را در این انتخابات نخواهد داشت. این انتخاب آنچنان ضعیف بود که آیت در نطق انتخاباتی رادیویی خود، حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از حسن حبیبی را از روی ناچاری و ناشی از انتخاب میان نامناسب و نامناسبتر (بنیصدر) عنوان میکند.[6] بادامچیان درباره نظر آیت نسبت به حمایت جامعه مدرسین از حبیبی میگوید: «پس از کنار رفتن استاد جلالالدین فارسی، آیت صریحاً با کاندیدای بعدی جامعه مدرسین حوزه مخالفت کرد و آنرا پوست خربزه در جلوی پای مدرسین حوزه دانست که احترام و موقعیت جامعه محترم مدرسین را به زمین میاندازد.»[7]
کاندیداتوری حبیبی، تلخترین شب بازرگان
نهضت آزادی نیز باوجود اختلافات اساسی که در درون خود داشت، تلاش میکرد بر سر یک شخص تفاهم کرده و او را به عنوان نماینده خود برگزیند. از یک سو همفکران مهندس سحابی بودند که تمایل به کاندیداتوری حبیبی -که به لحاظ مواضع اقتصادی و سیاسی با آنان نزدیکتر بود- داشتند. از سوی دیگر، بازرگان با نامزد شدن دکتر حبیبی موافق نبود. پیشنهاد مهندس بازرگان خود سحابی بود که او بنا به گفته خویش به دلیل مسائل شخصی آمادگی نداشت و به همین دلیل حبیبی را پیشنهاد کرد. پذیرش این مسئله برای بازرگان سخت بود، بنابراین با توجه به اینکه موضوع استعفای مهندس سحابی و جمعی دیگر از اعضای نهضت آزادی از آذرماه به طور خصوصی مطرح شده بود، مهندس بازرگان با پیشنهاد سحابی به شرطی موافقت کرد که او و دوستانشان از نهضت خارج نشوند. پس از پذیرش این شرط از سوی آنان، شورای مرکزی با اکثریتی ضعیف به انتخاب دکتر حبیبی به عنوان نامزد نهضت آزادی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری رای داد. در پایان آن جلسه مهندس بازرگان گفت: «این تلخترین شب زندگی من بود.» در پی این تصمیم، ستاد انتخاباتی دکتر حبیبی تشکیل شد. برنامه انتخاباتی حبیبی به طور فشرده در ۲۰ صفحه تهیه و ارائه شد.
به دنبال افشاگری دانشجویان پیرو خط امام در سیمای جمهوری اسلامی در شب چهارم دیماه سال 58 دکتر حبیبی در مصاحبه با روزنامه کیهان (۲۵ و ۲۶ دیماه) از اقدام دانشجویان حمایت کرد. این در حالی بود که رهبران نهضت آزادی ایران در پنجم دی علیه دانشجویان اعلام جرم کرده و نهضت آزادی نیز در بیانیهای اقدام دانشجویان و سیمای جمهوری اسلامی را تقبیح کرده بود. موضعگیری حبیبی موجب اعتراض و ناراحتی شدید مهندس بازرگان و بسیاری از اعضای نهضت شد، به طوری که صباغیان و دکتر بنیاسدی از ستاد حبیبی خارج شدند. در چنین شرایطی، دکتر حبیبی در مصاحبههای انتخاباتی، خود را نامزد منفرد ریاست جمهوری معرفی کرد. با این همه، حبیبی در انتخابات شرکت کرده و تنها 5 درصد از کل آرا را کسب کرد و این به معنای شکست بزرگ نهضت آزادی بود. توسلی این تصمیم شورای مرکزی نهضت آزادی را «اشتباه بزرگ تاریخی» نهضت میداند. توسلی میافزاید: «پس از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، اعضای مستعفی ارتباط تشکیلاتی خود را با نهضت آزادی ایران قطع کردند اما، به استثنای دکتر حبیبی، عموما ارتباط دوستانه و همکاریهای اجتماعی آنان با دوستان نهضت ادامه پیدا کرد.» توسلی معقد است: «حبیبی همفکر و همرأی ما بود، اما همعمل نبود و خودش را درگیر مسائلی که ممکن بود آسیبی به موقعیت او بزند، نمىکرد.» [8]
اگرچه حبیبی در انتخابات ریاستجمهوری رقیب بنیصدر بود، پس از پیروزی دوست دیرین خود، از او حمایت کرد و گفت: «در کلیات اختلاف نظری با آقای بنیصدر ندارم.»[9]
او همچنین روابط خوبی با «دفتر هماهنگی و همکاری مردم با رئیسجمهور» داشت، به صورتی که وقتی عضو شورای انقلاب فرهنگی شد با آنان گردهمایی مشترک برگزار نموده و بنیصدر و مسعود رجوی را نیز در اولین گردهمایی دعوت کرد.[10]
عملکرد حبیبی در مجلس
پس از انتخابات ریاست جمهوری، این بار نوبت انتخابات مجلس شورای ملی بود. حبیبی با تبلیغاتی که در انتخابات ریاست جمهوری انجام داده بود، توانست موقعیت بهتری نسبت به سایر رقبایش برای راهیابی به مجلس داشته باشد. خصوصا با تشدید اختلافات و زاویه گرفتن اعضای نهضت آزادی با روحانیت، حبیبی خود را به روحانیون برجسته نزدیکتر میکرد.
نکته جالب توجه آنکه عکس حبیبی در پوسترها و برشورهای تبلیغاتی، هم در کنار نورالدین کیانوری و احسان طبری، نامزدهای حزب توده دیده میشد، هم کنار مسعود رجوی نامزد مجاهدین خلق و هم کنار نامزدهای جامعه روحانیت مبارز، نهضت آزادی و هیئتهای موتلفه اسلامی. این «با همه بودنِ» حبیبی توانست او را با اختلاف کمی نسبت به فخرالدین حجازی، در رتبه دوم جای دهد، درحالیکه مهدی بازرگان نفر سوم و اکبر هاشمی رفسنجانی نفر چهاردهم شدند و مسعود رجوی هم رأی نیاورد.
این رتبه برای حبیبی حائز اهمیت بود و او را برآن داشت تا برای کسب کرسی ریاست مجلس وارد رقابت با هاشمی رفسنجانی کند؛ اما بخت با او یار نبود و او در این رقابت تنها 20 رای کسب کرد.
در مجلس، حبیبی همسو با اعضای نهضت آزادی گام برمی داشت. به عنوان مثال او همراه آنان منشوری تهیه کرد که در آن به شهید قدوسی دادستان کل انقلاب اعتراض کرده و خواستار آن شده بودند که برای برپایی راهپیمایی ضد انقلاب و گروهکها مجوز صادر کند.[11] وی همچنین در کنار اعضای نهضت آزادی نسبت به حمله به دفتر روزنامه میزان، ارگان نهضت آزادی که بعدها تعطیل شد، اعتراض کرد.[12]
عدم حضور حبیبی در جلسه عدم کفایت سیاسی بنیصدر
به محض افتتاح مجلس، اختلافات میان مجلس و بنیصدر مشهود شد. اولین رویارویی بنیصدر با مجلس در جریان انتخاب نخست وزیر اتفاق افتاد. گزینه بنیصدر برای نخست وزیری، احمد سلامتیان، دوست نزدیکش در پاریس بود. اما پس از آنکه با مخالفت جریانهای اسلامی و خط امام مواجه شد به نخستوزیری احمد غضنفرپور، علیرضا نوبری، عزتالله سحابی و حسن حبیبی متمایل گردید. با همه این اوصاف محمدعلی رجایی پس از ماهها کشوقوس سیاسی به عنوان نخستوزیر برگزیده شد که حبیبی در اینجا نیز طرف بنیصدر را گرفته و به نخستوزیری رجایی رأی مخالف داد.[13] اما این مخالفت را نمیتوان حمل بر غرض شخصی وی با رجایی دانست، بلکه به نظر میرسد او با رجایی اختلافات فکری داشت. همچنان که پس از شهادت رجایی و باهنر در رثای آنان شعر گفت:
مرحباای همدلانِ نیکبخت
عزمِ حق کردید و بَربَستید رخت
آفرین بر راه و رسمِ پاکتان
سیرِ عرفانی سوی افلاکتان
سالها در عشقِ دین خوش سوختید
علم و ایمان را بهم بَردوختید
اُمّت از تقوایتان رهتوشه ساخت
کفر ازرق جامعه، یکسَر رنگ باخت
ای عزیزان راهِ ما راهِ شماست
چون رهِ هموارتان، راهِ خداست
با امام ِ اُمّتِ حقجوی خویش
عهد میبندیم محکمتر ز پیش
چون رجایی، باهنر، بیگفتگو
جان و سَر، بازیم اندر راهِ «او»
حسن حبیبی، ۱۰ شهریور ۶۰
با بالا گرفتن غائله بنیصدر، در 27 خردادماه 60 طرح قانونی آئیننامه بررسی عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور، با قیام 143 نفر از 181 نفری که حاضر بودند، به تصویب نهایی رسید. براساس این طرح، رئیسجمهور میتوانست در جلسات شرکت کند و 5 ساعت وقت به او و نمایندگان موافق وی تعلق داشت. همچنین رأیگیری در مورد عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور علنی و با ورقه بوده و با رأی دوسوم نمایندگان حاضر در جلسه به تصویب میرسید. سرانجام بحث اصلی پیرامون طرح دو فوریتی بررسی عدمکفایت سیاسی بنیصدر در تاریخ 30 خرداد 1360 در صحن علنی مجلس آغاز شد. در این جلسه تاریخی که با حضور 180 نفر از نمایندگان رسمیت یافته بود، برخی از نمایندگان طرفدار بنیصدر همچون مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، احمد صدر حاجسیدجوادی، احمد غضنفرپور، محمد مجتهد شبستری، هاشم صباغیان، علی گلزاده غفوری، کاظم سامی، حسن حبیبی و حسن لاهوتی به نشانه اعتراض به این طرح در این جلسه حضور نیافتند.
البته جای تعجب نداشت؛ او پیشتر، هنگامیکه بنیصدر در جبهههای جنگ در کار فرماندهان کارشکنی و اختلال و از فرستادن نیرو به خرمشهر جلوگیری میکرد و در ایامی که خرمشهر روزهای آخر مقاومت خود را سپری میکرد، به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی در مجلس از زحمات ریاستجمهوری و فرماندهی کل قوا در جبهه جنگ قدردانی نمود.[14]
تفکرِ بازرگان، رفتارِ هاشمی
سلوک حبیبی باعث شد او از جهت رفتاری با همفکران خود در نهضت آزادی رفتهرفته فاصله بگیرد و مانند آنان از جامعه سیاسی کشور طرد نشود. او در دولت میرحسین موسوی وزارت دادگستری را از آن خود کرد. رفتار خنثایی که وی در دهه شصت از خود بروز داده بود، باعث شد تا هاشمی رفسنجانی او را به عنوان اولین معاون اول تاریخ جمهوری اسلامی برگزیند، سمتی که جایگاه ویژهای محسوب میشود و اهمیت بسزایی دارد.
در همین سالها او سوژه دائمی مجله «گلآقا» بود، به طوری که بعدها مجموعه کاریکاتورهایی که گلآقا از او چاپ کرده بود، به صورت مجزا در یک کتاب منتشر شد. حتی زمانی که شایعه استعفای وی از معاونت اول ریاست جمهوری مطرح شد، گلآقا با درج کاریکاتوری نوشت: «بیهمگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود. سوژه روی جلد ما، چیز دگر نمیشود!» انتقادات گلآقا در واقع متوجه هاشمی رفسنجانی بود، اما به سبب جایگاه هاشمی و محدودیت قانونی به دلیل روحانیت وی، قلم کاریکاتوریستها متوجه حبیبی بود و در حقیقت حبیبی سپر بلای هاشمی رفسنجانی به شمار میرفت. از سوی دیگر او اهل درگیری نبود، لذا با عوامل گلآقا روابط صمیمانهای برقرار کرده بود.
حبیبی در این سالها و در میان اصحاب سیاست و فرهنگ عملکردی از خود نشان نداد که موجبات برانگیختگی شود. به عنوان مثال سکوت او در برابر برنامه «هویت» که در سال 75 از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، موجب نارضایتی دوستان وی در نهضت آزادی از او شد. او تمامی تلاش خود را میکرد تا از هرگونه حاشیهسازیها به دور باشد و به رتقوفتق امور جاری کشور بپردازد.
حبیبی در حزب کارگزاران سازندگی
در آستانه برگزاری انتخابات مجلس پنجم جمعی از کارگزاران سازندگی که بعدا تبدیل به حزب کارگزاران شد، به فکر ارائه لیست افتادند تا مشکلاتی که هاشمی با مجلس چهارم داشت، دیگر بار تکرار نشود. به گفته کرباسچی، شهردار اسبق تهران، حبیبی در اکثر قریب به اتفاق جلسات کارگزاران چه قبل از اعلام موجودیت و چه جلسات سیاسی برای انتخاب لیست کاندیداهای مجلس پنجم، حضور فعالی داشت و در واقع ریاست جلسات را برعهده داشت. حبیبی از آنجا که به عنوان حقوقدان در شورای نگهبان نیز حضور داشت، در انتقال نظرات کارگزاران به اعضای شورای نگهبان و دیگر شخصیتهای ذینفوذ موثر بود.
با اعلام موجودیت کارگزاران به عنوان حزب سیاسی، حبیبی طبق سلوک سیاسی همیشگی خود به عضویت شورای مرکزی درنیامد و خود را ناظر و مشاور حزب دانست.
با نزدیک شدن به ایام انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری، غالب اعضای حزب کارگزاران به این نتیجه رسیده بودند که حبیبی بهترین گزینه برای این پست میتواند باشد. این انتخاب از آنرو بود که میخواستند سیاستهای هاشمی امتداد داشته باشد. این درحالی بود که طرفداران هاشمی بحث تمدید ریاست جمهوری وی را مطرح کرده بودند که با عدم استقبال عمومی مواجه شد. اما به محض ورود سیدمحمد خاتمی به صحنه رقابت، حبیبی کنار کشید و از رقابت با او انصراف داد تا رای وی در برابر ناطق نوری و ریشهری نشکند. شاید به همین دلیل بود که با روی کارآمدن خاتمی، حبیبی به معاونت اول خود ادامه داد؛ اما این پست در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی تجدید نشد. برخیها علت این امر را مخالفت طیف تندرو جبهه اصلاحطلب یعنی حزب مشارکت میدانند. او درست یک ماه پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی، نشان استقلال را دریافت کرد.
پس از این بود که حبیبی بیشتر اوقات خود را به مقوله فرهنگ اختصاص داد. اما تقریبا کسی مدعی نشده است که او در سالهای آخر عمر خود، تغییری در مواضع سیاسی خود ایجاد کرده باشد. او رئیس بنیاد ایرانشناسی و تا پایان عمر عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. وی همچنین عضو دیوان داوری بینالمللی، نخستین رئیس فرهنگستان زبانوادب فارسی و مدیر گروه واژهگزینی فرهنگستان زبانوادب فارسی نیز بود.
حسن حبیبی درست سیوچهار سال پس از ورود به ایران به همراه امام، در روز 12 بهمن سال 1391 از دنیا رفت. رهبر معظم انقلاب ضمن تسلیت فقدان وی نوشت: «ایشان مؤمنی صادق و پارسا و خدوم بود. تاریخچهی خدمات وی به نظام جمهوری اسلامی از پیش از انقلاب و بههنگام تدوین پیشنویس قانون اساسی آغاز شده و در طول سالهای متمادی در عضویت شورای انقلاب و سپس بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ دیگر ادامه یافته است.»
پانوشت:
[1] خاطرات سیاسی-اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج اول، نشر عروج.
[2] ماهنامه مهرنامه، شماره 29.
[3] کتاب اسرار آیت، جواد موگویی.
[4] زوایای تاریک، جلالالدین فارسی، ص520.
[5] مهرنامه، همان.
[6] درسهایی از تاریخ سیاسی ایران، صص11ـ12.
[7] روزنامه رسالت، 28/5/1365، ص5.
[8] مهرنامه، همان.
[9] روزنامه انقلاب اسلامی، 11/11/1358.
[10] روزنامه اطلاعات، 21/02/1359.
[11] روزنامه انقلاب اسلامی، 3/10/ 1359.
[12] روزنامه انقلاب اسلامی، 3/9/1359.
[13] روزنامه صبح آزادگان، 20/6/1359.
[14] روزنامه انقلاب اسلامی، 19/8/1359.
نویسنده ومنتشرکننده این مطلب اصلا شرف ندارند.شما بحدی نامردید که از جنازه افراد هم هنتقام میگیرید.اینقدر مطالب مختلف واغلب دروغ نوشتید تا آن مرحوم را اسراییل رفته.امریکایی .مورد حمایت جبهه ملی .اصلاح طلب ووووونهایت اینکه فردی پیرو حزب باد معرفی کنید.لااقل از پیام حضرت آقا خجالت میکشیدید.احتمالا از دستتان دررفته آن تکه فرمایش آقا را منتشر کرده اید.نامردها.
وقتی همه نوشته های نویسنده مستند و دقیقه چرا شما تهمت میزنی و تند میری؟!!! همه این چیزایی که خطاب به نویسنده نوشتی بیشتر شامل خودت میشه تا اون.
اینی هم که از پیام آقا درج کرده نشون میده که نویسنده خواسته انصاف رو رعایت کنه. شما هم به جای این حرفا بشین بخون و استفاده کن یا نهایتا جوابی به نوشته بده به جای تهمت زدن و فحش دادن.