حامد شهبازی
از «ارباب سیر» روانپریش تا هارون مونس «گرگ تنها»
در خصوص بهرهگیری دستگاههای اطلاعاتی وامنیتی غربی از افراد دارای سابقه روان پریشی و اختلالات روانی می توان به گزارش دیده بان حقوق بشر در ماه اوت 2014 اشاره کرد که سازمانهای مبارزه با تروریسم در آمریکا از مسلمانان دارای اختلالات روانی برای دست زدن به اقدامات تروریستی بهره گرفته اند.
حادثه گروگانگیری در سیدنی استرالیا بسرعت در صدر اخبار رسانه های جهان قرار گرفت که طی آن فردی به نام هارون مونس کارکنان و مشتریان کافهای را در سیدنی به گروگان گرفت. این گروگانگیری پس از 16 ساعت با عملیات نیروهای دولتی خاتمه یافت و طی این عملیات شخص گروگانگیر و دو غیرنظامی کشته و یک مامور پلیس زخمی شدند.
این رویداد در حالی به سرعت در صدر اخبار رسانههای جهان قرار گرفت که تمامی اخبار بر دو نکته تاکید وافر داشتند: نخست اینکه این فرد ایرانی تبار بوده و دوم، این فرد دارای اختلالات روانی، سابقه مشارکت در قتل همسر سابق، چند مورد تعرضات جنسی و جرایمی دیگر بوده است.
گرچه ایرانی تبار بودن این فرد در ساعات نخستین رویداد دستاویز مناسبی را برای دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای غرب به منظور حاشیهسازی علیه جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد اما واکنش سریع مقامات و رسانههای ایرانی به منظور افشای این واقعیت که فرد مذکور در داخل ایران نیز پرونده قضایی داشته و تحت تعقیب بوده و اطلاعات مورد نیاز در اختیار مسئولان استرالیایی قرار گرفته، سناریوی به میان کشیدن جمهوری اسلامی ایران و مرتبط کردن آن با مسائل تروریستی –که همواره در دستور کار رسانهها و دولتهای غربی قرار دارد- خنثی کرد.
جالب آنکه هارون مونس برای دستگاه قضایی استرالیا فردی شناخته شده بوده و حتی تونی ابوت نخست وزیر این کشور خطاب به خبرنگاران درباره بی ثباتی روانی و سابقه خشونت وی سخن گفته بود. مونس نیز به «گرگ تنها» مشهور است؛ اصطلاحی که در غرب به افرادی اطلاق می شود که به تنهایی و بدون طراحی سناریویی دقیق دست به اقدامات تروریستی و جنایتکارانه می زنند.
اما نکتهای که باید در حادثه سیدنی به آن توجه کرد سابقه مونس به داشتن اختلالات روانی است و جالب آنکه در اکثر حوادث مشابه که طی آن فردی مسلح اقدام به گروگانگیری کرده، بررسی سوابق نشان داده که فرد مظنون سابقه اختلالات روانی داشته است و این موضوع که سازمانهای اطلاعاتی غربی از افراد دارای اختلالات روانی یا کسانی که به دلیل ناتوانیهای مالی و شکستهای خانوادگی و مواردی از این دست، به عنوان آلت دستی برای پیشبرد اهداف و دست زدن به عملیاتهای تروریستی و عملیاتهای روانی بهره می گیرند اکنون کاملا مسجل شده است.
در مهرماه سال 1390 رسانههای آمریکایی از دستگیری فردی ایرانی تبار به نام «منصور ارباب سیر»-یک فروشنده خودروهای دست دوم- خبر دادند که بنا بر ادعاها، تلاش داشت با به کار گیری یک گروه قاچاق مواد مخدر مکزیکی بمبی را در رستورانی در واشنگتن قرار دهد و زمانی که «عادل الجبیر» سفیر عربستان در واشنگتن در آن رستوران حضور یافت، منفجرش کند.
بررسیها نشان داد که وی نیز دارای اختلالات روانی بوده و دوستان ایرانی و آمریکایی منصور ارباب سیر همگی بر یک نکته مشترک تاکید داشتند؛ حواس پرتی و بی نظمی منصور ارباب سیر. مشکلی که به گفته بعضی از آنها باعث جدایی همسر اولش از او شد. جالب آنکه رسانههای آمریکایی با دست زدن به جنگ روانی گسترده و به میان کشیدن جمهوری اسلامی ایران در استفاده از ارباب سیر تلاش داشتند با طراحی سناریوی جدیدی ایران را تحت فشار قرار دهند اما بدون یافتن سند و مدرکی مبنی بر دست داشتن ارباب سیر در توطئه ترور سفیر عربستان که اجرای آن نه تنها توسط فرد روان پریشی چون ارباب سیر بلکه توسط یک گروه از زبدهترین نیروهای امنیتی نیز به سادگی قابل انجام نبود، بتدریج از سروصدای بلند شده درباره این پرونده کاسته شد؛ پروندهای که قرار بود عربستان سعودی حتی آن را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کند. بعدها خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه ارباب سیر به 25 سال زندان محکوم شده است. با توجه به سابقه آمریکا در استفاده از کوچکترین حربهای علیه جمهوری اسلامی ایران، اگر پرونده ارباب سیر از خروجیهای لازم برای دولت آمریکا برخوردار بود، بعید بود که بسرعت روند آن طی شده و بایگانی شود.
در خصوص بهرهگیری دستگاههای اطلاعاتی وامنیتی غربی از افراد دارای سابقه روان پریشی و اختلالات روانی می توان به گزارش دیده بان حقوق بشر در ماه اوت 2014 اشاره کرد که سازمانهای مبارزه با تروریسم در آمریکا از مسلمانان دارای اختلالات روانی برای دست زدن به اقدامات تروریستی بهره گرفته اند. بر این اساس یک مامور اف بی آی با ریختن طرح دوستی با مردی به نام «رضوان فردوس» از طریق نفوذ به مسجد محل حضور وی به دنبال سوءاستفاده از وی بود و با وجود آنکه اف بی آی طی تحقیقات به این نتیجه رسید که فردوس دارای بی ثباتی روانی است، مامور این سازمان تلاش کرد اعتماد وی را جلب کرده و با افزایش رابطه دوستی میان این دو، مامور اف بی آی، فردوس را به طرحریزی نقشهای به منظور منفجر کردن پنتاگون و کاخ کنگره آمریکا، متقاعد کرد. ماموران مواد منفجره تقلبی در اختیار فردوس قرار دادند اما فردوس با نزدیک شدن به زمان انجام عملیات دچار فشار عصبی شدید شده و کنترل خود را از دست داد و این توطئه ناکام ماند اما اف بی آی که به هدف خود رسیده بود چندی بعد فردوس را به اتهام در اختیار داشتن موادی که در اقدامات تروریستی مورد استفاده قرار می گیرند، وی را محکوم کرده و فردوس در حال حاضر مجبور به سپری کردن 17 سال زندان محکومیت خود است.
نمونهای دیگر از سوء استفاده دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی غربی از افراد دارای اختلالات روانی پرونده فردی به نام «شواهر متین سراج» است که از سوی اف بی آی فردی دارای ناتوانی ذهنی شدید توصیف شده که بیشتر وقت خود را صرف بازیهای ویدیویی در خانه مادری خود می کرده است. یک مامور مخفی اف بی آی با ادعای اینکه دارای بیماریای است که مشابه بیماری پدر فوت شده سراج است تلاش کرد با تحریک احساسات، وی را به دام افکند و بتدریج این مامور موفق شد ایده یک حمله تروریستی –بمبگذاری در ایستگاه قطار زیر زمینی- را به وی تحمیل کند. حتی گزارشهای اف بی آی نیز در این باره اشاره به این واقعیت دارند که سراج به هیچ وجه با مشارکت در این توطئه موافق نبوده است.
بهرهگیری دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی غربی از افرادی دارای سابقه اختلالات روانی از جمله شیوههایی است که برای توجیه اقدامات به اصطلاح ضد تروریستی، تبلیغات سیاه علیه کشورها، لشکرکشیها، ایجاد محدودیتها برای اقلیتهای مذهبی به ویژه مسلمانان، تخریب وجهه مسلمان و دیگر اقلیتها مورد استفاده طولانی بوده است.
در قبال پرونده هارون مونس ذکر این نکته ضروری است که وی پیش از این به دلیل سابقه رفتارها و جرایمش برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی استرالیا شناخته شده بوده و جالب آنکه در موارد مشابه در کانادا و آمریکا نیز مظنونان به دست داشتن در اقداماتی که از سوی مقامات تروریستی تلقی شده، برای دستگاههای ذیربط به عنوانت «عوامل دردسر ساز» شناخته شده و البته دارای سابقه اختلالات روانی بودهاند اما چرا از آنها جلوگیری نشد؟
در دو حمله به اصطلاح تروریستی در کانادا که طی آن «مارتین احمد رولیو» و «مایکا زهاف بیبیو» به عنوان عاملان جنایت دست داشتند، پاسپورتهایشان از سوی مقامات کانادایی به احتمال اینکه ممکن است برای پیوستن به داعش، سفر کنند ضبط شده بود.
حال چرا افرادی که از سوی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی «خطر» محسوب می شوند و زیر ذرهبین هستند، در انجام عملیاتهای خود موفق می شوند تردید برانگیز است. کشورهای غربی و آمریکا که با سیستمهای پلیسی و تجهیزات پیشرفته که در فیلمهای سینمایی به ویژه در هالیوود از پس هر دشمنی بی می آیند چگونه در جلوگیری از فردی شناخته شده و دارای پرونده از دست زدن به گروگانگیری یا جنایات مشابه، عاجز هستند؟ کشورهای غربی از هر ابزار و وسیلهای برای پیشبرد اهداف خود بهره می گیرند؛ از افراد روان پریش گرفته تا کودک خردسال.
شاید هارون مونس، ارباب سیر دیگری باشد که باید نقش خود را در سناریوی طراحی شده از سوی دستگاههای امنیتی بازی کند و پس از آنکه به مهرهای سوخته تبدیل شد پروندهاش به مانند بسیاری دیگر بایگانی شود. یک هارون مونس بی جان نه تنها دیگر خطری محسوب نمی شود بلکه تا مدتها خوراک خبری خوبی برای انحراف افکار عموم از مسایل به مراتب مهمتر در دنیا باشد؛ جنایات و شکنجههای سازمان سیا که پرونده سیاهش حتی مردم خود آمریکا را دچار بهت کرده است، کشتار مردم بی گناه سوریه و عراق توسط عمال و دست نشاندههای غرب. بازی با کارت هارون مونس فعلا در دستور کار است.
ارسال نظر