راز ماندگاری
خبر تبرئه «حسنی مبارک» دیکتاتوری که 30 سال بر مصر حکومت کرده بود، بار دیگر سبب پدید آمدن ناآرامیهایی در قاهره و برخی شهرهای دیگر مصر و بروز درگیری پلیس با مردم و حتی کشته و زخمی شدن عدهای شد. ریشهیابی و تحلیل کلان انقلاب مصر، موضوع این نوشتار نیست، بلکه مرور علت فرجام تلخ آن قیام پرشور، دستمایه متن پیشروست. این مرور میتواند عبرتآموز باشد.
به گزارش پارس حسین شمسیان در سرمقاله امروز کیهان نوشت: خبر تبرئه «حسنی مبارک» دیکتاتوری که 30 سال بر مصر حکومت کرده بود، بار دیگر سبب پدید آمدن ناآرامیهایی در قاهره و برخی شهرهای دیگر مصر و بروز درگیری پلیس با مردم و حتی کشته و زخمی شدن عدهای شد. ریشهیابی و تحلیل کلان انقلاب مصر، موضوع این نوشتار نیست، بلکه مرور علت فرجام تلخ آن قیام پرشور، دستمایه متن پیشروست. این مرور میتواند عبرتآموز باشد.
1- زنجیرهای بیداد و ستم رژیم مبارک که وارث رژیم دیکتاتوری «انور سادات» بود، با گذشت سی سال، مردم را به جان آورد و در یک خیزش عمومی، و در حالی که کسی فکرش را نمیکرد، رژیم پوشالی اما دیکتاتور مبارک در کوتاه زمانی از هم پاشید و سقوط کرد. مردم مصر در آن روزها یک چیز را میدانستند و یک چیز را نمیدانستند! آنها هم میدانستند که دیگر رژیم مبارک را نمیخواهند اما نمیدانستند که چه میخواهند! همین شد که در گام اول سریع و منسجم به پیروزی رسیدند اما برداشتن گام دوم به این آسانیها نبود.
2- بیداری اسلامی- همان که غربیها به غلط به آن نام بهار عربی دادهاند- با سرنگونی حکام ستمگر و دستنشانده به بخش مهم و غیر قابل باوری از پیروزی و هدف خود رسید اما... برای غرب که عزیزترین و حرفگوشکنترین نوکرانش را از دست میداد، صبر و سکوت معنا نداشت! پس از همان لحظه نخست دست به کار شدند تا اکنون که نمیتوانند جلوی خیزش و بیداری تودههای عظیم ملت مسلمان را بگیرند، آن را به وضع مطلوب و مورد نظر خود منحرف کنند. مصر یکی از نمونههای کامل و عبرتآموزی از این مدعاست و بررسی اندک حوادث این کشور نشان از آن دارد که حاصل قیام مردم، به تاراج دستنشاندگان جدید رفته است و بازگشت آن، اگرچه دشوار، ولی شدنی است.
3- اما چرا چنین شد و چرا آن آتش سوزان خشم مردم، امروز به ارکان دیکتاتورهای جدید کارگر نمیافتد؟ و چرا در نمونه بالاتر و زیباتر این حوادث، یعنی در بیداری مردم ایران و انقلاب اسلامی ایران، چنین وضعی پیش نیامد و مردم هم در سرنگونی طاغوت و هم در جایگزینی نظام مطلوب خود، راه به سرمنزل مقصود بردند؟ و چرا آمریکا در انحراف آن قیام مردمی با تحمیل آن همه خسارت و توطئه، طرفی نبست؟ آیا باید سادهاندیشانه پذیرفت که ایران با این موقعیت خاص جغرافیایی، اقتصادی و اعتقادی برای آمریکا در مقابل تونس و لیبی ارزش و بهای کمتری داشته است؟! یا نه واقعبینانه باید پذیرفت که آنها دهها برابر توطئههای مصر و لیبی و تونس و... در ایران توطئه کردند اما در همه آنها ناکام ماندند.
4- واقعیت این است که انقلاب اسلامی ما با بیداری و انقلابهای مردم مسلمان و رنجکشیده کشورهای عربی، به جز یک ویژگی منحصر به فرد تقریبا، در بقیه زمینهها واجد شباهتهای فراوان است. در هر2 ماجرا مردم از جور حاکمان به ستوه آمدهاند. حاکمان دستنشانده آمریکا و نوکرانی بیارادهاند، خونریزی و وحشیگری، فصل مشترک رفتار آنهاست، در انقلاب، همه مردم به میدان آمدهاند و... با این همه اشتراکها باید پذیرفت که آن یک نقطه افتراق، همان نقطه تعیینکننده و همان شاه کلیدی است که از انحراف انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کرد و فقدانش در کشورهای عربی، کار را به اینجا کشاند که میبینیم و آن ویژگی تعیینکننده چیزی نیست، جز «رهبری».
5- در باب رهبری و تاثیر آن بر حفظ و بقای نظام فراوان گفته شده و تکرار آن گرچه شیرین و ضروری است اما مجالی جداگانه میطلبد. اما این نکته را نباید ناگفته گذاشت که به همان میزان و حتی بیش از آن که ما به اهمیت و ضرورت وجود رهبری برای حفظ نظام و عبور از گردنههای مهلک واقفیم، دشمنان ما به آن پی بردهاند و همه حمله و خصومت خود را بر روی این نقطه ثقل نظام متمرکز کردهاند. از نخستین روزهای پیروزی انقلاب، نوکران آنها با دیکتاتوری خواندن نظام ولایت فقیه، نقش پیاده نظام و عمله استکبار را بازی کردند و آنگاه که با 98/2 درصد رای موافق از مردم تودهنی خوردند، به لانههاشان خزیدند. پس از امام(ره) در کنار گسترش دامنه شیفتگان آن حضرت، هجمهها و دشمنیها نیز بیشتر شد. هرچه این مخالفتها بیشتر میشد، بر اهل نظر این موضوع آشکارتر میشد که آنها، ستون خیمه را شناختهاند و برای انداختن آن از هیچ کاری دریغ نمیکنند. در دوره اصلاحات این حملات شدت گرفت، آنها میکوشیدند به هر زبانی بگویند که اصلا وجود عنصری به نام «رهبر»، با دموکراسی و نظامهای مترقی منافات دارد! میکوشیدند رای مردم را در مقابل رهبری قرار دهند! آن روزها تقسیم کار حساب شده و نانوشتهای بین آنها شده بود تا به هر قیمت ممکن رهبری را از نظام و مردم بگیرند! یکی از پادوهای دشمن در حاشیه کنفرانس برلین و زیر سایه شعار آزادی مدنی و فضای باز سیاسی- که عناوینی پرفریب و دروغین بود با هدف متهم کردن نظام به دیکتاتوری- مدعی شد که عصر امام به سرآمده و باید سراغ افکار امام را از موزهها گرفت!
پس از او عبدالکریم سروش که مطابق اسناد موجود بارها از مراکز آمریکایی برای سیاهنمایی علیه اسلام و انقلاب مواجب گرفته و از جمله در یک قلم، پنتاگون مبلغ 6 میلیون دلار برای چاپ و انتشار کتابهای وی اختصاص داده بود ولایت فقیه را شکستخورده و ضد عدالت معرفی کرد تا پازل دشمن در تضعیف رهبری را تکمیل کند. آغاجری نیز در این مسیر از هیچ کوششی برای تضعیف نهاد رهبری فروگذار نکرد و حتی در جلسه سخنرانی در منزل عبدالله نوری با تمسخر و هتاکی نسبت به مراجع و فقها احکام آنها را فاقد وجوه اخلاقی و انسانی دانست و سیستم آنها را سیستم تسلط بر انسانها تشریح کرد!
آنها و دهها نفر دیگر از پادوهای دشمن در آن دوران همه سعی خود را به کار بردند تا آن یک نقطه تفاوت ایران با دیگر کشورهای اسلامی را به زعم خودشان بزنند. البته کار به فاز عملیاتی هم رسید! فتنه 78 و فتنه 88 دو کارگاه عملیاتی کسانی بود که سالها درس ضدیت با نظام و رهبر مردمیاش را خوانده بودند و حالا وقت آن شده بود که در بوته عمل، کار را یکسره کنند! فتنههایی که با تدبیر رهبری و حمایت مردمی ناکام ماند و بانیان و حامیانش را روسیاه کرد.
6- اما مگر رهبری نظام- چه امام راحل و چه امام حاضر- چه ویژگیهایی داشته و دارند که دشمن تا این حد از آنها خوف داشته و حاضر بود برای حذف آنها از عرصه سیاسی نظام همه پیاده نظام و نوکرانش را به کار بگیرد؟! چه ویژگی ممتازی در این رهبران الهی بوده و هست که بیش از سه دهه، دشمن را پشت در نگه داشته است؟ محمد مرسی چه ضعفی داشت که تنها یک سال دوام آورد و پس از آن کشور و انقلاب مردمیاش را دو دستی به دشمن تقدیم و تسلیم کرد؟! گرچه در این باره گفتنیها فراوان است و گرچه مقایسه رهبران نظام اسلامی با افرادی چون مرسی، مقایسهای غلط و نارواست اما از سر ناچاری و از باب عبرتآموزی و انذار به آنها که سادهاندیشانه نسخههای دموکراسی غربی را چونان کتاب مقدس میدانند باید به برخی نکات اشاره کرد.
الف: دشمنشناسی را باید ویژگی ممتاز امام راحل و امام حاضر دانست. آنها با درایت و هوشیاری دریافتند که آمریکا از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون دشمن شماره یک ملت ماست و علیرغم همه سیاستبازیها و دعواهای درونی و اغلب ساختگی و بیحاصل، همچون پدری هوشیار هیچگاه و در هیچ شرایطی از کید و کینه آمریکا غافل نشدند و در هر فرصتی مردم را از آن آگاه کردند. این را باید مقایسه کرد با رفتار کسی که آمریکا را نه تنها دشمن ندانست، بلکه یار و همراه و دلسوز مردم مصر میشمارد و فراموش کرد که مردم زیر چکمههای نوکر همین دوست و همراه له شدند!
ب: این دشمنشناسی یک ثمره مهم دارد و آن بیاعتمادی به هر قول و وعده آنهاست. امام راحل در تمثیلی تاریخی حتی مسلمان شدن آمریکا را هم نیرنگ میدانستند و امام حاضر همین چند روز پیش بار دیگر بر بیاعتمادی به آمریکا تاکید کردند. این را مقایسه کنید با کسی که با تکیه بر قول و وعده آمریکا، در نخستین دیدار خارجیاش با نوکر اصلی آمریکا در منطقه یعنی شاه عربستان- که دستش به خون مسلمانان آغشته است- رفت و با او پیمان بست و حمایت او را چاشنی دولت نوپای خودش کرد! و برای شیمون پرز، نماینده ویژه فرستاد!
ج- دشمنشناسی و بیاعتمادی همیشگی به آمریکا یک ثمره دیگر هم داشت و آن عدم به کارگیری نوکران و عوامل دشمن بود. در روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی، عوامل رژیم طاغوت که به هر نحو مرتکب جنایت علیه مردم شده بودند، با خواست عمومی و مطالبه ملی، محاکمه و مجازات شدند. این را مقایسه کنید با رفتار کسی که عامل مهمترین جنایات مبارک یعنی رئیس ستاد ارتش را علیرغم قیام ملی و شکستن ساختار دیکتاتوری، در جایگاه خود ابقا کرد و تنها یک سال بعد، همان شخص یعنی ژنرال سیسی در مقابل چشمان حیرتزده مردم، در کودتایی آشکار دولت برآمده از انقلاب را سرنگون کرد و خود بر تخت قدرت تکیه زد! همان رویایی که آمریکا در سالهای اول انقلاب اسلامی ما هم داشت و البته به کابوسی وحشتناک تبدیل شد.
اینها و دهها نمونه دیگر، صفات برجسته و ممتاز رهبران ماست که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه منشأ آثار و برکاتی برای مردم ایران و دیگر مسلمانان شده و هر روزه شعاع بیشتری از انوار این رهبری الهی آشکار میشود. فراموش نکنیم در منطقه آشوبزده امروزین خاورمیانه، به لطف الهی، ایران جزیره ثبات است و مأمن و حامی همه آزادیخواهان.
ارسال نظر