چرا اوباما این همه مخالف دارد؟
نادر انتصار می گوید هنوز بخش قابل توجهی از جامعه آمریکا رهبری یک فرد سیاه پوست بر خود را نپذیرفته است.
به گزارش پارس ؛ در سال 1941 میلادی وینستون چرچیل در کشتی «شاهزاده ولز» تلاش فراوانی کرد تا فرانکلین روزولت را به همکاری با بریتانیا و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی متقاعد کند. تلاش های نخست وزیر سیاس بریتانیای کبیر و همچنین حمله ژاپن به بندر پرل هاربر سبب شد تا قدرت نوظهور نظام بین الملل مقابل تاخت و تاز هیتلر بایستد. آن قصه اما تاثیر قابل توجهی هم در سپهر سیاسی آمریکا از خود برجای گذاشت. یک سال بعد و در 3 نوامبر 1942 انتخابات مجلس سنای آمریکا در شرایط درگیری کشور در جنگ جهانی برگزار شد. انتخاباتی که میزان مشارکتش حدود 35 درصد بود. حالا و بعد از گذشت هفتاد و دو سال، آن هم در شرایطی که نه جنگ جهانی وجود دارد و نه آمریکا درگیر عملیات نظامی در جهان است، دوباره انتخابات مجلس سنا شاهد رقابتی با مشارکتی بسیار پایین بود و تنها حدود 38 درصد واجدین شرایط پای صندوق های رای حاضر شدند. قابل پیش بینی بود که دموکرات ها در مشارکت پایین شانس چندانی برای موفقیت نداشته باشند و اردک لنگ در دو سال آخر کار دشواری در پیش داشته باشد. اردکی که البته نادر انتصار معتقد است دیگر لنگ نیست و کاملا فلج شده است. حالا و در شرایطی که تنها دو سال تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان باقیست، تنهاترین رئیس جمهور یکصد سال اخیر آمریکا کار بسیار دشواری در مقابل جامعه ای دارد که هنوز رهبری یک سیاه پوست بر خود را سنگین می داند. در ادامه مشروح گفتگو با دکتر نادر انتصار استاد دانشگاه آلابامای جنوبی در خصوص تحلیل انتخابات میان دوره ای مجلس سنای آمریکا می خوانید:
انتخابات میان دوره ای مجلس سنای آمریکا با پیروزی جمهوری خواهان برگزار شد تا اکثریت کنگره یکدست در اختیار مخالفین آقای اوباما قرار گیرد. چه عواملی شکست دموکرات ها را رقم زد؟
چندین عامل در این نتیجه نقش داشتند. یکی اینکه کسانی که قبلا از آقای اوباما پشتیبانی و در انتخابات های اخیر به او رای داده بودند در این دوره مشارکت بسیار پایینی داشتند. تا حدی که درصد مشارکت از 1942 تا کنون بی سابقه بوده و هیچ وقت میزان مشارکت تا این اندازه پایین نبوده است. در این دوره چیزی حدود 38 درصد مردم پای صندوق های رای آمدند و چون اوضاع داخلی آمریکا چندان مناسب نبود رای دادن یا ندادن خیلی مسئله مردم نبود. از سوی دیگر از بین گروهی که در رده سنی 18 تا 30 سال بودند، کمتر از 13 درصد در انتخابات شرکت کرده اند. آماری واقعا پایین و عجیب که نشان از ناامیدی جوانان نسبت به وضعیت آینده دارد. در نتیجه کسانی که در انتخابات قبلی به آقای اوباما رای داده بودند در این دوره در خانه نشستند و طیف حامیان سنتی دموکرات ها آنها را تنها گذاشتند.
سوال این است که چرا این مشارکت اینقدر پایین و چرا حضور جوانان در انتخابات تا این اندازه کمرنگ بوده است؟
نتایج نظرسنجی ها نشان می دهد دلیل اصلی عدم شرکت جوانان در انتخابات نبود امید برای بهبود اوضاع معیشت و شغل و زندگی آنها بوده است. جوانانی که در پی شغل هستند و آن را نمی یابند، دانشجویانی که پول زیادی قرض کردند تا بتوانند به تحصیل خود ادامه دهند و هیچ چشم اندازی مثبت و امیدوار کننده ای برای پس دادن بدهی های خود ندارند. امیدی برای یافتن شغل و مناسب و به فراخور آن تشکیل خانواده برای جوانان مشاهده نمی شود و مواردی از این دست. در نتیجه خشم عمومی فراوانی در میان مردم فراگیر شده است. خشمی که البته توام با ناامیدی است. گرچه مباحثی در خصوص مسائل سیاست خارجی هم صورت گرفت و انتقاداتی در این حوزه متوجه دولت دموکرات باراک اوباما شد، اما واقعیت این است اصلی ترین انتقادی که به آقای اوباما و سیاست های او وارد می شد در حوزه مسائل اقتصادی بود. همین مسئله هم مشارکت پایین در انتخابات را رقم زد.
اما در خصوص مشکلات اقتصادی شاید بیش از اینکه اوباما را بتوان در پیش آمدن وضعیت کنونی مقصر دانست جرج بوش پسر مقصر بوده است. چرا که بخش عمده ای از نابسامانی های اقتصادی که ایالات متحده طی یک دهه اخیر با آن دست و پنجه نرم کرده به سیاست های نئومحافظه کارانه جرج بوش پسر باز می گردد. اینطور نیست؟
چرا دقیقا همینطور است، ولی وقتی آقای اوباما به ویژه در دور نخستی که می خواست در انتخابات شرکت کند قول های زیادی داد که مشکلات را برطرف می کند اما از زمانی که به قدرت رسیده نخواست و یا نتوانست قول هایی که به ویژه در خصوص بهبود اوضاع اقتصادی داده بود را عملی کند. اساسا برنامه اقتصادی دموکرات ها تفاوت چندانی با جمهوری خواهان نداشت و تقریبا در یک سطح بود. هر چند کمی وضعیت بازار بهبود یافت، اوضاع بورس تغییر مثبت به خود دید ولی به طور کلی قول هایی که آقای اوباما در زمینه هایی چون وضعیت مالیات، اشتغال و مواردی از این قبیل داده بود محقق نشد. در خصوص چرایی این عدم تحقق هم دلایل متعددی می تواند موثر بوده باشد. برخی بر این باورند ناکامی های آقای اوباما بیشتر متاثر از مخالفت ها و کارشکنی های جمهوری خواهان کنگره آمریکا بوده است. نمایندگانی که با هر پیشنهاد و لایحه دولت مخالفت می کردند و کار را برای رئیس قوه مجریه دشوار کرده بودند. این صحبت تا اندازه ای درست است ولی به هر حال رئیس جمهور به عنوان مهم ترین شخص سیاسی در آمریکا وجهه ای دارد که نمایندگان مجلس ندارند. حتی آقای نیکسون که رئیس جمهور محبوبی نبود و مشکلات زیادی برای او در عرصه داخلی آمریکا به وجود آمد وقتی می خواست کاری را انجام دهد آن را به راحتی و بدون توجه به مخالفان انجام می داد. منتقدین آقای اوباما می گویند، او جذبه و کاریزمای لازم برای رهبری و پیشبرد امور را نداشت و هر گاه انتقاد و مخالفتی از سنا و مجلس نمایندگان مطرح می شد، رئیس جمهور به جای اینکه با آنها در بیفتد و با عنایت به آرای مردم کار خود را پیش ببرد، عقب می نشست و اجازه می داد مخالفینش بیشتر عرض اندام کنند و از ادامه روند اجرایی او جلو گیری کنند. در نتیجه بسیاری از انتقاداتی که نسبت به عملکرد دموکرات ها و به ویژه آقای اوباما مطرح شده نسبت به عدم پایداری در مقابل مخالفان و کوتاه آمدن از مواضع خود است. این مسئله باعث شد تا اوباما در مسیر انتخابات میان دوره ای مجلس سنا هم نتواند به هم حزبی های خود کمک کند و به دلیل ناامیدی که در جامعه آمریکا پیش آمده بود شرایط به نحوی رقم خورده بود که بسیاری از کسانی که در ذیل پرچم دموکرات ها فعالیت می کردند نمی خواستند اوباما برای آنها قدمی بردارد و یا از آنها حمایت کند. برای اینکه فکر می کردند با وجود و حمایت اوباما احتمال برنده شدن آنها بسیار کمتر می شود. در ماه های پایانی منتهی به انتخابات حتی وضعیت به گونه ای شده بود که دموکرات ها از رئیس جمهور فاصله می گرفتند و تاکید می کردند آنها با رئیس جمهور دموکرات متفاوت هستند.
در فرهنگ سیاسی آمریکایی دو سال آخر دوره هشت ساله رئیس جمهور به اردک لنگ معروف است. به نظر می رسد با توجه به اینکه با این انتخابات اکثریت کنگره یکدست در اختیار جمهوری خواهان قرار گرفته اردک لنگ روزهای دشواری در پیش داشته باشد.
دقیقا و حتی شاید بدتر و اردک لنگ بیشتر شبیه اردک فلج شده خواهد بود. کسانی که رهبران آینده حزب جمهوری خواه در سنا و کنگره خواهند بود از همین حالا اوباما را تهدید کرده اند که تغییرات اساسی را ایجاد خواهند کرد و در مقابل دولت خواهند ایستاد. به عنوان مثال آقای مک کانل اظهار داشته اولین کاری جمهوری خواهان در سنای جدید که انجام خواهند داد این است که قانون بهداشت عمومی(Obama Care) را بر می گردانند. هرچند در زمانی که آن قانون در حال تصویب بود سنا چند ده بار تلاش کرد جلوی وضع آن را بگیرند ولی رای به میزان کافی نداشتند. از دیگر مواردی که احتمالا مورد توجه جمهوری خواهان قرار می گیرد تغییر قانون مالیات به نفع ثروتمندان است. به این ترتیب که مالیات کمتری از آنها اخذ شود. در نتیجه و با در نظر گرفتن جمیع این موارد احتمالا وقتی در سال جدید مجلس سنا تشکیل شود تقابل ها میان دولت و قوه مقننه افزایش هم خواهد یافت. هرچند آقای اوباما می تواند برخی از این تصمیمات را وتو کند ولی اگر تنها دو یا سه نماینده دموکرات هم در سنا به طرف جمهوری خواهان بروند سنا حتی می تواند وتوی آقای اوباما را برگرداند. در مجموع همانطور که شما اشاره کردید کار بسیار مشکلی پیش روی آقای اوباما است و این هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی صدق می کند.
فرید زکریا در کتاب آینده آزادی در خصوص دموکراسی در آمریکا و همچنین انتخابات در این کشور اشاره می کند که دموکراسی در این کشور به زیاده ای از یک چیز خوب بدل شده است و ارائه یک مفهوم افراطی از دموکراسی باعث شده دولت دستش بسته باشد و لابی ها، کارتل ها و گروه های ذی نفوذ از روش های گوناگون به دولت و کنگره فشار بیاورند تا منافع آنها را در نظر بگیرند. آیا می توان این روند در انتخابات اخیر هم مشاهده کرد؟
تا مقدار بسیار زیادی این مسئله در همین انتخابات اخیر هم مشاهده شده است. به راحتی می توان گفت که حدود 10 نفر و شاید حتی کمتر در آمریکا هستند که تا اندازه بسیار زیادی می توانند نتیجه انتخابات را تعیین کنند. این روند با خرج کردن پول های هنگفت بر ضد یا به نفع یک کاندیدا صورت می پذیرد. سابقا هنوز قوانینی در آمریکا وجود داشت که اجازه نمی داد تا این اندازه بی حدو حصر، اشخاص بتوانند به یک کاندیدا کمک کنند. آن قوانین متاسفانه دیگر اجرا نمی شود و دیوان عالی آمریکا آنها را کنار گذاشته است. مثلا در این انتخابات میان دوره ای به صورت کاملا شفاف دیدیم که حدود ده فرد میلیاردها دلار به نفع کاندیدای A و یا علیه نامزد B خرج کردند. اینها می توانند تا اندازه زیادی تعیین کنند چه کسی می برد و چه کسی می بازد.
اساسا میزان مبارزه و مخالفت با باراک اوباما در طول تاریخ آمریکا امر کم سابقه ای بوده است. به عبارت دیگر ما کمتر شاهد بودیم که اعضای کنگره، رسانه ها، لابی ها و جریان های تاثیرگذار در سپهر سیاسی آمریکا تا این اندازه نسبت به تمام سیاست های یک رئیس جمهور آنتی داشته باشند. شما دلیل این مسئله را چه می دانید؟
بله دست کم در یکصد سال اخیر این همه مخالفت های علنی و حتی شاید دشمنی های علنی علیه یک رئیس جمهور دیده نشده است. دشمنی هایی که مثلا مختص به یک سیاست به خصوص نبوده است بلکه در بسیاری از موارد شخصی شده بود و این اتفاق بی سابقه ای در مورد روسای جمهور آمریکا بوده است. به نظر من بزرگترین عامل این موضوع این بوده که متاسفانه هنوز در داخل آمریکا تعداد قابل ملاحظه ای از مردم نپذیرفته اند یک فرد سیاه پوست کنترل امور کشور را در دست بگیرد و به عنوان رئیس جمهور در کاخ سفید حضور داشته باشد. هر چند مادر آقای اوباما سفید پوست است و پدرش سیاه پوست، اما به هر حال باید اذعان داشت که این تفکر همچنان طرفداران قابل توجهی در جامعه آمریکا دارد. فرهنگ سیاسی آمریکا با وجود تمام تغییراتی که طی این سالها به خود دیده است هنوز هم به صورت کامل نپذیرفته که یک سیاه پوست برای مردم این کشور تصمیم بگیرد. بنابراین حملاتی که به آقای اوباما انجام می شد تنها در چارچوب سیاست و تصمیمات سیاسی نبود و بسیاری از آنها حملات شخصی بود. حتی در زمان ریاست جمهوری آقای جیمی کارتر که او هم محبوبیت بسیار پایینی داشت و وضعیت اقتصادی در آن زمان حتی بسیار بدتر از حالا بود هیچ وقت به او به عنوان یک شخص حمله نکردند و همیشه از سیاست های او انتقاد می کردند ولی وضعیت برای اوباما به گونه ای شده که حملات و انتقادات شخصی شده و از سیاستمداران هم گذشته و حتی مردم عادی هم چنین کرده اند. در تلویزیون، رادیو و ... حملات لفظی و تمسخرهایی که علیه اوباما به کار می برند بی سابقه بوده است و این کار را برای رئیس جمهور و همچنین دموکرات ها دشوار کرده است.
با توجه به وضعییتی که پیش آمده و پیروزی جمهوری خواهان و همچنین به یاد داشتن ضرباتی که تی پارتی طی دو سال اخیر به وجهه جمهوری خواهان وارد کرد، شما وضعیت و چشم انداز انتخابات ریاست جمهوری 2016 را چگونه می بینید؟ آیا همچنان میزان مشارکت تا این اندازه پایین خواهد بود؟ چون مطالعه انتخابات آمریکا به ما نشان می دهد میزان مشارکت در انتخابات سنا و مجلس نمایندگان با این عدد در انتخابات ریاست جمهوری قابل مقایسه نیست و همیشه جمعیت بیشتری برای انتخاب ساکن کاخ سفید به پای صندوق های رای می روند.
بله درست است. اگر در انتخابات ریاست جمهوری هم کمتر از 40 درصد شرکت کننده وجود داشته باشد، طبیعتا نتیجه همین خواهد بود. ولی همانطور که شما اشاره کردید اگر به انتخابات های دهه های اخیر در آمریکا نگاه کنیم می بینیم که در انتخابات ریاست جمهوری تعداد رای دهندگان بسیار بالاتر خواهد رفت. به ویژه اگر جوانان که در این دوره بسیار کم شرکت کردند به پای صندوق های رای بروند و میزان مشارکت حدود 50 تا 65 درصد باشد آن وقت نتیجه با آنچه در انتخابات سنا حاصل شد متفاوت خواهد بود. ولی این هم دلیل نمی شود که دموکرات ها حتما پیروز شوند. اساسا در خصوص رئیس جمهور آینده آمریکا باید ابتدا دید که از سوی هر حزب چه کسی کاندیدا شود. هرچند از سوی دموکرات ها به نظر می رسد که هیلاری کلینتون شانس بیشتری داشته باشد ولی فراموش نکنید هنوز دو سال دیگر زمان باقی مانده است و نمی توان از حالا قضاوت صحیحی در این باره داشت. در جبهه جمهوری خواهان هم هنوز کسی به صورت تنها و یگانه ظهور نکرده است. چند نفری مطرح شده اند. برادر جرج بوش پسر هم بین گزینه ها است و از او بیشتر سخن گفته می شود هرچند او هنوز اظهار نظر جدی در این رابطه نکرده است. ضمن اینکه ممکن است مردم آمریکا دیگر علاقه نداشته باشند که یک بوش دیگر به قدرت برسد و در صورت پیروزی او، جب بوش سومین بوشی خواهد بود که رئیس جمهور ایالات متحده می شود آنهم طی یک بازه زمانی حدودا سی ساله. در نتیجه حساسیت برای برخی رای دهندگان پیش می آید که آمریکا که نظام سلطنتی ارثی نیست که باز هم یک بوش به قدرت برسد. همین صحبت ها در مورد خانم کلینتون هم شنیده می شود و ما قبلا یک کلینتون داشته ایم و بازگشت او هم باعث می شود آمریکا یک نام تکراری را راهی کاخ سفید کند. هر چند فعلا نمی توان با دقت قضاوت کرد و هنوز نمی توان گفت که از سوی دموکرات ها و همچنین جمهوری خواهان چه کسانی خواهند آمد.
بحث دیگری که فرید زکریا در کتاب خود مطرح می کند این است که در ساختاری سیاسی امروز آمریکا دیگر احزاب به محاق رفته اند و افراد، شخصیت ها، خانواده های قدرتمند و ثروتمند، کارتل ها و گروه های ذی نفوذ تاثیر بیشتری در روند تحولات سیاسی این کشور ایفا می کنند. بر این اساس آیا نمی توان شانس جب بوش را بالاتر دانست؟
این صحبتی که آقای زکریا مطرح می کند درست است. ولی به خاطر داشته باشید کارتل ها و اشخاصی که پول می دهند، همچنان در چارچوب دو حزب حاکم عمل می کنند و هیچکدام از این میلیاردرهایی که پول خرج می کنند این سرمایه گذاری ها را روی فردی خارج از این دو حزب انجام نداده اند و همیشه از طریق چارچوب حزبی عمل کرده اند. برای اینکه ساخت حزبی آمریکا هنوز به شکلی است که اجازه نمی دهد فردی که بیرون از حزب است بتواند پیروز و برنده انتخابات باشد. درست است که کارتل ها و اشخاص ذی نفوذ حتی نقش پررنگ تری از حزب بازی می کنند ولی این ساز و کار در چارچوب حزبی انجام می شود.
ارسال نظر