آذر ماه 92 طی مصاحبه نشریه دانشجوئی «جیم» متذکر این نکته شدم که اساساً کرسی آمریکا شناسی یکی از غایب ترین کرسی ها در ساختار آکادمیک ایران است و کمتر کارشناسی را در ایران می توان نشان داد که شناختی صحیح و واقعی از ایالات متحده و دولتمردان آن داشته باشند.

اینجا ـ 

اظهارت اخیر «علی خرم» مشاور وزیر خارجه ایران در کنار اظهارات متواتر «صادق زیباکلام» ترازی بارز از  فقر دانش و معرفت آمریکا شناسانه نزد چنین «کارشناسانی» در ایران است!

این که «علی خرم» در مصاحبه با روزنامه شرق اظهار می دارد:

«در ماجرای گروگانگیری غرور ملی مردم آمریکا خدشه‌دار شده و آنها نمی‌توانند از این مساله چشم پوشی کنند ... وقت آن رسیده که این دو کشور درباره این رابطه به جمع‌بندی برسند و این رنجیدگی را از میان بردارند»

چنین اظهاراتی همان قدر نشان از تخیل و بی اطلاعی از ذات تاجر مسلکانه دولتمردان آمریکائی دارد که کسانی مانند دکتر زیباکلام با استناد به کلام ماکیاولیستی چرچیل مبنی بر آنکه « در سیاست دوست و دشمن ابدی نداریم و تنها منافع ابدی داریم که برای آن اگر لازم باشد با دوستان مان دشمنی و با دشمنان مان دوستی می کنیم» (!) «زیباکلامان» را  ترغیب کند تا رویکرد «سازش با آمریکا» را از طریق درخواست پایان دادن به شعار «مرگ بر آمریکا» و ابراز ندامت بابت اشغال «کنوانسیون وین ستیزانه سفارت آمریکا» (!)  توجیه سازی نمایند! 

اولا «غربندگان» بی تاب در وصلت با آمریکا متوجه این واقعیت نیستند که برخلاف تخیل ایشان، واژه «غرور ملی و شرافت میهنی» مفاهیمی ابزاری نزد دولت مردان تاجر مسلک نظام سرمایه داری آمریکاست و ایشان به تبع ذات سودا اندیشانه شان مترصد آنند تا هر آئینه برای تامین منافع تجاری خود ولو به قیمت لگدمال شدن «غرور ملی» از هر خط قرمزی بگذرند!

به اعتبار همین «بی رگی» است که روحیه همان دولتمردان به زعم آقای خرم «جریحه دار شده بابت اشغال سفارت شان در ایران» تا آن اندازه استعداد در بی غیرتی داشت تا 6 سال بعد و بدون آنکه کمترین تغییری در رویکرد ضد استکباری ایران واقع شده باشد ، دزدانه عضو ارشد شورای امنیت ملی خود را (رابرت مک فارلین) بمنظور مذاکره و معامله با ایران راهی تهران کنند!

(نگاه کنید به مقاله اصغرزاده ناآشنا)

ثانیاًً «غربندگان» مزبور ظاهراً نمی خواهند یا نمی توانند التفات به این بداهت یآبند که لزوماً هر آنچه غربی ها می گویند بمعنای برخورداری از حجت عقلی و آیت فلسفی نیست! و برخلاف فهم ایشان هر چه آن خسرو کند، الزاماً شیرین نبُـوَد!

شاید برای چرچیل و پیروان مکتب ماکیاول «منافع ابدی» مُرجح بر دوستان و دشمنان «ابدی» باشد اما تلخ یا شیرین پارادایم سیاست ورزی در اندیشه شیعی ناظر بر «اصول ابدی» و لایتغیر است. اصولی که «تولی و تبری» یکی از امهات آن است!

ظاهراً شواهد امر موید آنست هر اندازه شعار «مرگ بر آمریکا» برای حاملان انقلاب اسلامی کاربرد «ذاکرانه» دارد همین شعار نزد جماعت «غربنده» به اعتبار «آیه 108 سوره انعام» مصداق دل چرکینی بابت «ناسزاگوئی به بت های ایشان» فهم و معنا می شود!

یادآوری این بخش از مصاحبه آذر ماه سال گذشته با نشریه «جیم» خالی از لطف نیست که «وقتی «تام لنتوس»  سناتور دمکرات آمریکائی در مقام دفاع از اعتبار و اقتدار دمکراسی در آمریکا متذکر این امر شد که در کشور من تا آن اندازه آزادی و ظرفیت از جانب حکومت وجود دارد که شهروندان می توانند حتی در مقابل کاخ سفید تجمع کرده و شعار «مرگ بر آمریکا» نیز سر دهند و حکومت نیز کمترین تعرضی به ایشان نخواهد داشت! در پاسخ به ایشان معروض داشتم: این امر متضمن هیچ افتخاری نیست چون مرزهای منافع ملی آمریکا در پشت دیوارهای کاخ سفید تعیین نشده تا دولتمردان کاخ سفید از شعار مرگ بر آمریکا در آنجا برآشفته شوند. بلکه این مرزها در پشت چاه های نفت عربستان سعودی تعیین و ترسیم شده و به همین دلیل است وقتی همین شعار مرگ بر آمریکا در سال 66 در عربستان سعودی و توسط حجاج ایرانی در تظاهرات برائت از مشرکین ایراد شد بالغ بر 400 نفر از حجاج ایرانی توسط دولت سعودی که تا بن دندان وابسته به ایالات متحده است کشته شدند و یک کلمه هم صدای اعتراض آمریکائی ها مبنی بر نقض حقوق بشر در عربستان شنیده نشد! چرا که مرزهای منافع ملی واشنگتن آنجاست و آنجاست که اگر شعار مرگ بر آمریکا در منطقه پر اهمیت خلیج فارس اپیدمی شود، زنگ خطر برای کاخ سفید  بصدا در می آید و تسامح و تساهل شان فراموش می شود. وگرنه شعار دادن در مقابل کاخ سفید با ادعای «حاکمیت و اهمیت آزادی در آمریکا» کمترین محلی از اعراب ندارد.

همچنان که پیشتر در پاسخ به دل چرکینی غربندگان بابت نقض کنوانسیون وین در ماجرای اشغال سفارت به اعتبار حاکمیت اصل «اصالت قدرت در نظام بین الملل» مشارالیهما را بشارت دادم که لازم نیست از ناحیه  نقض کنوانسیون وین در اشغال سفارت چندان شرمنده و ماخوذ به حیا باشند.

«اتفاقاً یکی از انگیزه های پنهان اشغال سفارت آمریکا نفی و دهان کجی و پشت پا زدن به کنوانسیون وینی بود که از جانب قوای فائقه و غربی و صرفاً بمنظور مصون ماندن سفارتخانه های آنها و برخوردار بودن ایشان از خانه ای امن برای بزهکاری و توطئه و دسیسه در کشورهای میزبان تصویب و تضمین شد. والی وقتی همین کنوانسیون توسط دول راقیه و علیه کشورهای ناهمگون با خود مورد بی وقعی قرار می گیرد هیچ اتفاق و اعتراض خاصی از نهادهای مسئول دیده و شنیده نمی شود! نمونه بارز آن اشغال کنسولگری ایران در اربیل عراق در دی ماه سال 85 بود آن هم نه توسط چند دانشجوی بی مسئولیت بلکه به استعداد قوای نظامی ارتش ایالات متحده و نه از طریق بالا رفتن از دیوار سفارت بلکه با نشاندن هلیکوپتر جنگی ارتش ایالات متحده (!) بر بام ساختمان کنسولگری و رُبایش دو ساله دیپلمات های ایران و مصادره غیر قانونی و دزدانه اسناد موجود در آن کنسولگری که طبیعتاً افکار عمومی در جهان نه شاهد تشکیل جلسه شورای امنیت و تذکر به آمریکا شدند و نه اتحادیه اروپا جلسه اضطراری برگزار کرد و نه هیچ کدام از روسای ممالک راقیه خاطر مبارک شان از این نقض آشکار کنوانسیون وین آزرده شد و بابت آن خرده اعتراضی هم به دولت ایالات متحده نکردند.

در این زمینه پیشتر در دو مقاله «تجارت سفاهت» و «امیر شرخر» بتفصیل نوشته ام:

علی ایحال شواهد امر موید آن است که  تا اطلاع ثانوی «نرود میخ آهنین در سنگ» و مشارالیهما کماکان گوهری را کز صدف کون و مکان بیرون است پایمردانه طلب از گمشدگان لب دریا خواهند نمود!