به گزارش پارس به نقل از تسنیم، سردار عزیز جعفری در بخشی از خاطرات خود که در «کالک‌های خاکی» جمع‌آوری شده است، یکی از روزهای مهم و تأثیرگذار در تقویم انقلاب، روز تسخیر لانه جاسوسی را روایت می‌کند. روایت این خاطره از زبان یکی از دانشجویانی که تمام هم و غم خود را جامه عمل پوشاندن به فرمایشات و رفع دغدغه‌های امام و انقلاب قرار داده، شیرین است. این بخش از خاطرات با عنوان «لانه جاسوسی» در صفحه 118 کتاب روایت شده که به شرح ذیل است:

لانه جاسوسی
«از دیگر نگرانی‌های عموم مردم انقلابی، به‌خصوص بچه‌‌مسلمان‌ها، چه دانشگاهی و چه غیر دانشگاهی، در آن روزها، بروز آثار سوء ناشی از حاکمیت لیبرال‌ها در سطح کشور و جامعه و سیطرة انحصارطلبانة آن‌ها در بدنة دولت موقت بود.
وقایع و حوادث تکان‌دهنده استان‌های کردستان و کرمانشاه و آذربایجان‌ غربی و به‌خصوص غائله خلق ترکمن در شرق مازندران به‌خوبی نشان داد که دولت موقت صلاحیت حضور در رأس قوة مجریه کشور را ندارد. فجایعی که در این مناطق به لحاظ خیانتِ هیئت‌های اعزامی دولت موقت به وجود آمد و موجبات استمرار ناامنی و قتل‌عام تعداد زیادی از پاسداران انقلاب و ارتشیان را فراهم کرد نگرانی‌ها را بین وفاداران به انقلاب روز به روز افزایش می‌داد.
هم‌زمان با این اتفاقات، حضور مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه این دولت، در جشن‌های سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر و انتشار خبر ملاقات محرمانه این آقایان با دکتر زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور امریکا، که در حاشیة آن جشن‌ها انجام گرفت، نگرانی‌هایی را در محافل دانشجویی طرفدار انقلاب به وجود آورد. آن‌ها می‌گفتند که نکند دولت موقت می‌خواهد با امریکا سازش کند؛ همان امریکایی که کاپیتولاسیون ننگین را به ملت ما تحمیل کرد، اماممان را به مدت چهارده سال به تبعید فرستاد، تا لحظة آخر از رژیم پهلوی حمایت کرد و بعد از انقلاب به شاه فراری ایران پناه داد، همان امریکایی که دارایی‌های ملت ایران را در بانک‌هایش بلوکه کرد، تعهدات و قراردادهای نظامی خودش با ایران را یک‌طرفه ملغی نمود، به ضد انقلابیون و گروه‌های تروریستی سلطنت‌طلب و تجزیه‌طلب و چپ امریکایی، به‌خصوص آن‌هایی که در کردستان و بلوچستان و گنبد دستشان به خون جوانان این مرز و بوم آلوده شد، همه رقم حمایت تبلیغاتی و مالی را ارائه می‌داد.
همین دغدغه‌های منطقی دانشجوهای مؤمن به آرمان‌های حضرت امام را واداشت تا در اعتراض به اقدامات حکومت آقای بازرگان و جنایات امریکا دست به تحرکاتی بزنند. بر این اساس، در هفته اول آبان‌ماه 1358، جلسه‌ای مهم، با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران، که مسئولیتش بر عهده حبیب‌الله بی‌طرف بود، با مشارکت انجمن‌های اسلامی دانشجویی دانشگاه‌های‌ تهران برگزار شد.
در آن ایام، من نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاست‌گذاری انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودم. رحمان دادمان هم عضو این شورا بود. نمایندگی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف را آقای یوسف‌رضا سیف‌اللهی بر عهده داشت. غیر از این آقایان، نمایندگانی هم از طرف انجمن‌های اسلامی دانشجویی دانشگاه پلی‌تکنیک  و دانشگاه علم و صنعت در جلسه حضور داشتند.
بعد از چندین ساعت بحث و گفت‌وگو، عمده نفرات حاضر در جلسه به این نتیجه رسیدند که سررشته بسیاری از توطئه‌ها و شرارت‌هایی که در کشور انجام می‌شود می‌رسد به سفارت ایالات متحده امریکا در تهران. به همین سبب تصمیم گرفته شد، ضمن یک حرکت نمادین دانشجویی، این محل به دست دانشجویان مسلمان اشغال شود. خوب به خاطر دارم در آن جلسه، به صلاح‌دید حضار، قرار شد کلیه تمهیدات به کار گرفته شود تا خبر این تصمیم به بیرون درز پیدا نکند. مصوبه دیگر جلسه این بود که هر چه سریع‌تر شناسایی‌های دقیقی از موقعیت سفارتخانه به صورت خیلی مخفی و محرمانه انجام بگیرد. برای تحقق این امر، قرار شد بچه‌های عضو تیم‌های شناسایی روزی چند بار، سوار بر طبقه فوقانی اتوبوس‌های دوطبقه خط میدان سپاه به میدان انقلاب، که از مقابل سفارت امریکا عبور می‌کردند، محوطه داخل سفارت را دقیقاً زیر نظر بگیرند و ضمن یادداشت ریز مشاهداتشان آن‌ها را به مسئولان امر در انجمن اسلامی دانشگاه انتقال بدهند. خود من هم سوار بر موتور هوندا 110 چند نوبت رفتم و خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف سفارت را به‌خوبی شناسایی کردم.
بعد از تکمیل اطلاعات مورد نیاز، تصمیم گرفته شد در اولین فرصت مناسب ایده تصرف موقت سفارت امریکا را عملی کنیم. یکی از دو نگرانی اصلی ما به واکنش دولت موقت مربوط می‌شد که مبادا از طرف رئیس این دولت علیه حرکت اعتراضی بچه‌ها موضع‌گیری منفی علنی انجام بگیرد. نگرانی دوم ما مربوط می‌شد به اینکه مبادا جریان‌هایی نظیر مجاهدین خلق و گروه‌های چپ چریکی در صف ما رخنه کنند و اعمالی را انجام دهند که هم اصالت حرکت ما را نزد امام و مردم زیر سؤال ببرند و هم مهم‌ترین گزک را به دست دولت موقت بدهند، که ضمن برخورد با بچه‌های ما این راه‌کار اعتراضی را سرکوب کنند.
بعد از تکمیل فاز شناسایی‌های معابر اطراف و فضای داخلی سفارتخانه، نوبت رسید به انتخاب موعد مناسب برای وارد عمل شدن بچه‌ها. بحث زیادی انجام گرفت. هر کس روزی را برای اقدام پیشنهاد می‌کرد. دست‌آخر، اعضای حاضر در جلسه به اجماع رسیدند که بهترین موعد 13 آبان‌ماه 1358 است. قرار بود آن روز مردم تهران، به مناسبت پانزدهمین سالگرد تبعید امام و اولین سالگرد کشتار دانش‌آموزان از سوی رژیم شاه و نیز اعلام اعتراض به دخالت‌های امریکا در امور داخلی ایران، راهپیمایی اعتراض‌آمیزی به سمت سفارتخانه امریکا بر پا کنند. قرار شد ما بین مردم بُر بخوریم و به محض رسیدن به مقابل سفارت از صف مردم بیرون بزنیم و به سفارت هجوم ببریم.
صبح روز 13 آبان‌ماه، در حالی که نم‌نم باران خیابان‌های پایتخت را خیس کرده بود، سیل جمعیت مردم در خیابان طالقانی به راه افتاد. گروه‌های مختلف دانشجویی هم از چندین دانشگاه تهران بین جمعیت در حرکت بودند و دست‌آخر در محلی نزدیک سفارت به هم ملحق شدند. بعد، بر اساس هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده، همگی به سمت گیت اصلی سفارت امریکا، در تقاطع خیابان مبارزان‌ـ‌طالقانی سرازیر شدیم. به محض اینکه در مقابل ورودی اصلی سفارت قرار گرفتیم، نفرات پیشتازِ تعیین‌شده سریع از دیوار سفارت بالا کشیدند و به داخل آن نفوذ کردند.
وقتی دانشجو، پیرو خط امام می‌شود
عمده دانشجویان پیشرو از دانشکده‌های فنی و پزشکی بودند. شخصیت برجسته آن جمع شهید بزرگوارمان محسن وزوایی بود. از قبل هماهنگ شده بود آقای کمال تبریزی کلیه مراحل اشغال را با دوربین سوپر 8 خودش فیلم‌برداری کند. ازدحام جمعیت به حدّی زیاد بود که به‌راحتی نمی‌شد مردم را کنترل کرد. من و چند تا از بچه‌ها ایستادیم جلوی درِ ورودی و دیوار انسانی تشکیل دادیم تا مانع ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارتخانه بشویم. زمان دقیق تکمیل تصرف سفارت را به یاد ندارم. شاید دو سه ساعتی طول کشید تا بچه‌ها به همه بخش‌های اداری و غیر اداری سفارت امریکا مسلط بشوند و پرسنل امریکایی و ایرانی شاغل در آنجا را دستگیر کنند. عمده معطلی بچه‌ها مربوط می‌شد به رخنه‌ و تصرف ستاد آسیای جنوب غربی (C.I.A) و بخش‌های اتاق رمز و تله‌تایپ و سایر مراکز فوق‌سرّی آنجا. این هم علت داشت. گارد سفارت، که از اعضای سپاه تفنگ‌داران دریایی ایالات متحده با نام اختصاری U.S.M.C بودند، به‌شدت مقابل بچه‌ها مقاومت می‌کردند. بعدها متوجه شدیم علت مقاومت آن‌ها خریدن فرصت برای مأموران C.I.A‌ در اتاق‌های رمز برای از کار انداختن کامپیوترها و نابود کردن بخش مهمی از اسناد سرّی مأموران ایرانی‌شان، به کمک دستگاه‌های عظیم کاغذخردکن، بوده است.خوشبختانه، سرانجام بچه‌ها موفق شدند مقاومت گارد سفارت را در هم بکوبند و آن بخش‌ها را هم تسخیر کنند.
ماجرای شکل‌گیری “دانشجویان مسلمان پیرو خط امام”
موضوع بعدی رسانه‌ای کردن این حرکت دانشجویی بود. از قبل توافق شده بود که بچه‌های عمل‌کننده، در بیانیه‌های اعتراضی و کنفرانس‌های رسانه‌ای، خودشان را با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» معرفی کنند. این نام‌گذاری هم علت موجّهی داشت. اولاً، با عنایت به اینکه اسفندِ سالِ قبل از آن چریک‌های فدایی به سفارت امریکا حمله کرده بودند، نمی‌خواستیم در اذهان مردم این‌طور تداعی شود که بچه‌های ما شاخه دانشجویی فدایی‌ها هستند. لذا تقدم را، در نام‌گذاری، دادیم به عنوان دانشجویان مسلمان. ثانیاً، نام گروه ما خرجمان را از مجاهدین خلق جدا می‌کرد؛ که، برخلاف حالا، آن ایام خودشان را به مراتب ضد امپریالیست‌تر از امام می‌دانستند و مدعی بودند خط راستین انقلاب در انحصار سازمان آن‌هاست. در نتیجه لازم بود روی «پیرو خط امام» بودن حرکت‌ خودمان تأکید کنیم؛ یعنی ما، بر‌خلاف کمونیست‌ها، به مسلمان بودن خودمان مباهات می‌کنیم و به‌خلاف آقایان مجاهدین خلق مفتخریم که پیرو خط حضرت امام هستیم. الحق هم این نام‌گذاری اقدامی هوشمندانه و سمبلیک بود و از همان ساعات اول تصرف سفارت محبوبیت وصف‌ناپذیری برای بچه‌ها بین اقشار مختلف مردم به وجود آورد.
انقلابی که بزرگتر از انقلاب اول بود
به محض انعکاس خبر تصرف لانه جاسوسی در اخبار ساعت 14 رادیو ایران، این حرکت دانشجویی تبدیل شد به کانون توجه و ابراز محبت‌های بی‌غل‌وغش توده‌های مردم کشور. از آن مهم‌تر این بود که مطلع شدیم حضرت امام هم این اقدام را تأیید و حمایت کرده و فرموده: «خوب جایی را گرفته‌اید. آنجا را ول نکنید!» مهم‌تر از این‌ها تعبیری بود که امام خمینی از حرکت ما داشت. ایشان از تسخیر لانه جاسوسی امریکا با عنوانِ «انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول» یاد کرد. نقطة مقابل، همان‌طور که خودمان هم پیش‌بینی می‌کردیم، موضع رئیس دولت موقت و احزاب و گروه‌های سیاسی بود که مخالفت شدید خودشان را با حرکت ما اعلام کردند. حتی مهندس مهدی بازرگان، در اعتراض به این حرکت، روز بعد از تسخیر سفارت امریکا، استعفای خودش را از نخست‌وزیری دولت موقت به امام تقدیم کرد.»