واکنش خبرنگار بی بی سی به اسیدپاشی
«نفیسه کوهنورد» خبرنگار شبکه دولتی «بیبیسی فارسی» در بیروت، در واکنش به حادثه اخیر اسیدپاشی در اصفهان، به انتقاد از مخالفان قانون اسلامیقصاص پرداخت و در صفحه فیسبوک خود نوشت: “نمیدونم وقتی عاملان اسیدپاشیها رو پیدا کردن چه خواهد شد؟… باز کمپین قصاص نکنید راه خواهد افتاد؟ باز از کسانی که زندگیشون به چشم بهم زدنی نابود شد انتظار خواهد رفت که رئوف باشن و ببخشن؟…فکر کنم باید به اون روزها هم فکر کرد از همین حالا…”
به گزارش پارس، کار به جایی رسیده و حقیقت آنقدر هویدا گشته که این خبرنگار «بیبیسی فارسی» نیز با انتقاد از افرادی که به دنبال حمایت از تمام مجرمان محکوم به قصاص مانند قاتلان، متجاوزان به عنف و … هستند، اعتراف کرد که منطقی و معقولانه نیست که از تمام محکومین به قصاص حمایت کرد و نباید از افرادی که به اعمالی مانند اسیدپاشی دست میزننده به راحتی گذشت.
در سالهای اخیر بسیاری از از رسانههای ضدانقلاب و بیگانه و عوامل آنها به هر شیوه ممکن از تمام افراد محکوم به قصاص حتی به دلایلی مانند قتل عمد، تجاوز به عنف، سرقت مسلحانه، قاچاق مواد مخدر و … حمایت کردهاند و با استفاده از عنوان «اعدام» به جای «قصاص»، این حکم اسلامیرا مخالف مبانی حقوق بشری خود دانسته و جمهوری اسلامیرا ناقض حقوق بشر معرفی کردند.
داستان عوامل و رسانههای ضدانقلاب و اپوزسون هم همانند داستان «خر و صاحبش» است که در هر صورتی به دنبال اشکالگیری و نشان دادن ضعف نظام جمهوری اسلامیهستند. یک روز پدر و پسری میخواستند از ده خود به آبادی مجاور بروند از این رو کره خر خود را برداشتند و حرکت کردند. در ابتدا خر جلو میرفت و پدر و پسر پشت او در حالیکه مشغول حرف زدن بودند حرکت میکردند. یک هم ولایتی آنها را دید و گفت: آخه آدم عاقل. خداوند خر را آفریده که برای انسان کار کند. این چه کاریست که شما دو نفر راه میروید و این خر بدون سوار مانده است. پدر و پسر نگاهی بهم کردند و آنگاه پدر سوار خر شد و پسر پای پیاده. چندی نرفته بودند که مردی دیگر را دیدند. او خطاب به پدر گفت خجالت نمیکشی که تو با جثه قویت(پدر جثه بزرگ تری داشت) بر خر سوار شده ای و این جوان نحیف را پای پیاده همراه کردی؟ پدر از خر پایین آمد و آنگاه پسر سوار بر خر شد.
باز چندی نگذشت که به رهگذری دیگر رسیدند. او با دیدن جوان بر خر و پدر پای پیاده به خشم آمد و خطاب به پسر گفت: ای جوان. خجالب بکش که پدر تو حق بزرگی بر گردن تو دارد و احترام او بر تو واجب است. چگونه است که تو سوار بر خر و او پای پیاده؟ این بار پدر و پسر نگاهی به هم کردند و دیدند چاره ای نیست که هر دو سوار خر بشوند تا دیگر کسی به آنها حرفی نزند. به ناچار هر دو سوار خر شدند و راه افتادند. کمینگذشته بودند که پیرمردی رهگذر و قوز کرده را دیدند که با دیدن این صحنه فریاد کشید: ای نامردها. مگر نمیبینید که از سنگینی شما، کره خر بیچاره به نفس نفس افتاده است. آخر انصاف هم خوب چیزیست. حیوان زبان بسته گناه دارد. این بار پدر و پسر حسابی کلافه شده بودند. اعصابشان از حرف مردم خورد شده بود. برای دهن کجی به حرف مردم چوبی آوردند و دست و پای کره خررا به آن بستند و آن چوب رو بر دوش گذاشتند و حرکت کردند. چندی قبل از رسیدن به پل آبادی مردم آنها را میدیدند و به بلاهت و احمق بودن این پدر و پسر میخندیدند چرا که تا به حال ندیده بودند کسی خر خود را حمل کند! پدر و پسر نیش خندها را میشندیدند و به خود فحش میدادند تا اینکه به یک پول چوبی لرزان رسیدند. در هنگام عبور از پل تعادل خود را از دست دادند و در بین امواج خروشان رودخانه افتادند و کره خرشان به دلیل بسته بودن پاهایش، غرق شد.
این حکایت غم انگیز ایرانیهاست در قرنهای متمادی و در عرصههای مختلف. یا آنقدر به فکر حرف مردم هستیم که شب تا صبح منتظریم ببینیم چه کسی چه حرف بی ربطی میزند تا همان را بچسبیم و از مسیر زندگی و اعتقادات خود خارج شویم و یا آنقدر توهم خود بزرگ بینی و منم منم کردنمان زیاد میشه که تو گویی آسمان پاره شده و من نوعی فقط از آن پایین افتاده ام. این سوزنی باشد هرچند کوچک به من و شمای خواننده و هر آنکس که میشناسیم. همیشه در چیزی که میخوانید تفکر کنید و منصفانه نقدش کنید.
ارسال نظر