گم کردن سوراخ دعا!
 
آقای دکتر روحانی در سخنانی چنین گفتند: «درس و پیام امام حسین(ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین می‌باشد.»
 
در پی این سخنان اعتراضات شدید و صریحی نوشته و بیان شد، با بررسی این اشکالات می توان گفت اکثر قریب به اتفاق این اشکالات جانب اصل ماجرا یعنی مساله توبه پذیری و مذاکره در مکتب اهل بیت علیهم السلام را هدف قرار داد و به نفی آن بر خواسته تا جایی که آقای شریعتمداری می گوید: «امروزه "مذاکره" در فرهنگ سیاسی مفهوم و معنای ویژه‌ای دارد که با معنای لغوی آن متفاوت است و به نشست طرفین دعوا برای حل اختلافات فیمابین گفته می‌شود و ماهیت آن "دادن‌و ستاندن" است... آیا گفت‌وگوی حضرت امام حسین علیه‌السلام با دشمن از این نوع بود؟ و حضرت می‌خواستند امتیازی به عمرسعد بدهند! و در مقابل از او امتیازی بگیرند؟! چه کسی می‌تواند انکار کند که گفت‌وگوی سیدالشهداء علیه‌السلام با سران شرک و نفاق از نوع نصیحت و دعوت آنان به صراط ‌مستقیم الهی و دست کشیدن از کفر و پلیدی بود، نه آن که حضرت با اهدای امتیاز به آنان در پی کسب امتیاز از آنها باشد، یعنی آنچه در تعریف سیاسی واژه "مذاکره" به مفهوم رایج امروزی آن آمده است!»

اما آن چه مشخص است در منابع تاریخی به وفور می یابیم در روش اهل بیت علیهم السلام به حسب اقتضا مذاکره به همین معنای امروزی و نه نصیحت اتفاق افتاده و با دادن و ستاندن از جنگ و خون ریزی جلوگیری شده برای نمونه مواردی را ذکر می کنم:

1.     صلح حدیبیه: آقای شریعتمداری آیا مذاکرات حدیبیه را از باب نصیحت کفار می دانند؟!! و آیا همین نتیجه مذاکرات بود که در متن مذاکرات حاضر شدند نام پیامبر را خط بزنند تا مذاکرات شکست نخورد؟!! [1] و آیا در صلح نامه حضرت مقرر نشد هر مسلمانی از مکه گریخت به کفار برگرداننده شود؟ آیا این دادن یک امتیاز نبود؟!! (البته کفار مدتی بعد به عهدنامه عمل نکردند!)
 
2.     صلح امام مجتبی علیه السلام آیا در نامه های امام با معاویه به دادن امتیاز و گرفتن امتیاز پیش نرفت؟ آیا امام خلافت را واگذار نکرد و جان و مال و ناموس شیعیان را حفظ نکرد؟ (و جالب اینکه معاویه به مفاد معاهداتش عمل نکرد ولی هیچ گاه امام مجتبی و امام حسین علیهما السلام علیه معاهده عمل نکردند!)
 
3.     اباعبدالله علیه السلام در بدو برخورد به با حر و مذاکره با وی قصد برگشت داشتند و اعلام کردند تا جایی که حر مانع این کار شد: « ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ قُومُوا فَارْكَبُوا فَرَكِبُوا وَ انْتَظَرَ حَتَّى رَكِبَ نِسَاؤُهُمْ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ انْصَرِفُوا فَلَمَّا ذَهَبُوا لِيَنْصَرِفُوا حَالَ الْقَوْمُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الِانْصِرَافِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع لِلْحُرِّ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا تُرِيدُ؟
 ترجمه: سپس به اصحاب خود فرمود: برخیزید و برنشینید. اصحاب همه بر مرکب ها سوار شدند، لختی درنگ کرد تا زنان هم سوار گشتند و طریق مراجعت پیش گرفتند؛ چون خواستند بازگردند، لشگر حرّ تاختند و صف آراستند و راه بازگشت را بستند. حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت نشیند چه می خواهی؟ [2]
 
و امام به نماینده عمر سعد هم همین مطلب را فرمودند: « فَدَعَا عُمَرُ قُرَّةَ بْنَ قَيْسٍ الْحَنْظَلِيَّ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ يَا قُرَّةُ الْقَ حُسَيْناً فَسَلْهُ مَا جَاءَ بِهِ وَ مَا ذَا يُرِيدُ فَأَتَاهُ قُرَّةُ فَجَاءَ حَتَّى سَلَّمَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع وَ أَبْلَغَهُ رِسَالَةَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ كَتَبَ‏ إِلَيَ‏ أَهْلُ‏ مِصْرِكُمْ‏ هَذَا أَنِ اقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنهُم.»
ترجمه: عمر بن سعد، قرّة بن سعد را خواند و به او گفت: وای بر تو ای قرّة به دیدار حسین (علیه السلام) برو و از او بپرس به چه منظور به اینجا (عراق) آمده و از پی چیست؟ قرة به نزد حسین علیه السلام آمد ... و پیام عمر بن سعد را به آن حضرت ابلاغ نمود. حسین علیه السلام فرمود: «مردم این شهر شما به من نامه نوشته و از من خواسته اند که به سوی ایشان بیایم. اینک اگر از قول و قرار خویش منصرف شده و آمدنم را ناخوشایند می دارند از همین جا بازمی گردم. [3]

لذا بر هر کسی به وضوح روشن است اصل مذاکره ولو برای دادن و ستاندن منهی نیست بلکه بی توجهی بر خطوط قرمز ممنوع است لذا اباعبدالله فرمودند: «الا و انّ الدعیّ ابن الدعیّ قد رکز بین اثنتین بین السّلّة و الذّلّة و هیهات من الذّلّة» ترجمه: آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما، مرا بین دو چیز مجبور کرده است؛ بین مرگ و ذلت، اما چه دور است که ما ذلت. آن چه امام به ذلت تعبیر می کنند چیست؟ یزید از امام چه خواسته بود؟ : «خُذِ الحُسَینَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ؛ حسین را بگیر برای بیعت، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی. حتماً باید بیعت کند.» به تعبیر مرحوم شهید مطهری ره: «عامل اول كه سبب قيام امام حسين شد اين بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسين بيعت مى‏خواست: «خُذِ الْحُسَيْنَ بِالْبَيْعَةِ اخْذاً شَديداً لَيْسَ فيهِ رُخْصَةٌ» حسين را بگير براى بيعت، محكم بگير، هيچ گذشت هم نبايد داشته باشى، حتماً بايد بيعت كند. از امام حسين تقاضاى بيعت مى‏كردند. از نظر اين عامل، امام حسين جوابش فقط اين بود: نه، بيعت نمى‏كنم، و نكرد. جوابش منفى بود. امام حسن چطور؟ آيا وقتى كه قرار شد با معاويه صلح كند، معاويه از امام حسن تقاضاى بيعت كرد كه تو بيا با من بيعت كن (بيعت يعنى قبول خلافت)؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضاى بيعت نباشد و ظاهراً احدى از مورخين هم ادعا نكرده است كه امام حسن يا كسى از كسان امام حسن يعنى امام حسين، برادرها و اصحاب و شيعيان امام حسن آمده باشد با معاويه بيعت كرده باشد. ابداً صحبت بيعت در ميان نيست. بنابراين مسأله بيعت- كه يكى از عواملى بود كه امام حسين را وادار كرد مقاومت شديد بكند- در جريان كار امام حسن نيست.» [4]

نکته پایانی آن است که اگر بنا به نقد دولت یا عملکرد دکتر روحانی است نباید مستندات و واقعیات تاریخی را بهم زد بلکه نهایت آن است که بگوییم ایشان از حدود قرمز نظام عبور کرده یعنی دعوای ما در صغری است نه کبرای استدلال! و البته آقای ریس جمهور هم باید توجه داشته باشند که حر و مثل حر در تاریخ مثل اشعث بن قیس کندی توبه کردند و عفو شامل حالشان شد آیا چنین اتفاقی حادث شده؟!!
_______________________
1.فیروزآبادی، سیدمرتضی؛ فضائل الخمسة  من الصحاح الستة، تهران، اسلامیه، 1392هـ ق، ج 2 ص 334
2.الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص80 و وقعة الطف،ص171
3.الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص85و بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏44 ؛ ص384و وقعة الطف،ص184
4.مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى،ج‏16،ص642
 
(ابامحمد) 3آبان93