مذاکرات هستهای و بازسازی صلح حدیبیه؟
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، مهدی همازاده ابیانه پژوهشگر حوزه علمیه قم در دين آن لاين خود نوشت:
با تحلیل شرایط بینالمللی جمهوری اسلامی و اوضاع منطقهای و جهانی، بهنظر میرسد که قائلشدن به شرایط زمانی مشابه صلح حدیبیه در برهه کنونی، چندان دور از واقعیت نیست.
در صلح حديبيه، شاهد نمونه واضحي از مدارای پیامبر با سران مشرکین در حجاز هستيم؛ به گونهاي كه توجيهناپذير جلوهكردن نرمش رسول خدا در آن مقطع، اكثريت قاطع اصحاب را به تحيّر و تزلزل و حتي به سركشي از اجرای فرمان پيامبر كشاند. حکایت این نرمش بزرگ سیاسی بهطور خلاصه از ابنسعد در طبقات، واقدی در مغازی، طبری در تاریخ طبری و ابناثیر در الکامل، اینگونه است:
پس از جنگ احزاب و همدستي اكثر قبايل و اقوام حجاز عليه مسلمين (در سال پنجم هجری)، رسول خدا بر اساس خوابي كه ديده بود (كه وارد خانه كعبه شده و سر خود را تراشيده و كليد خانه را دست گرفته است) تصميم به عمره گرفت. لذا مسلمين، با شتران قرباني راهي مكه شدند. شرايط بهگونهاي بود كه هيچيك از اصحاب در فتح و غلبه، ترديد نداشت. خصوصاً پس از ناكامياي كه قريش از ائتلاف با احزاب حجاز در جنگ خندق (احزاب) چشيده بود و خوابي كه از رسول خدا شنيده بودند. آنان در راه مكه همراه پيامبر اِحرام نيز بستند و تلبيه گفتند.
اما قريش كه عمره را بهانهاي براي ورود به مكّه و تحقير اقتدار خويش ميديد، تصميم به ممانعت گرفت. بنابراين اموال زيادي جمع آوردند و قبايل اطراف را نيز با بخششهايي به همراهي خود فراخواندند. آنگاه مقدّمه سپاه مشركين به فرماندهي خالد بن وليد در برابر گروه هزار و ششصد نفري مسلمين صف كشيدند و پيامبر هم در حديبيّه مستقر گرديد.
چراغ سبز صلح از سوی پیامبر
اينجا بود كه فرستادگان قريش از تمايل رسولالله برای انعقاد معاهده امنيّتي و صلح موقّت، مطلّع شده و به سوي ايشان روانه شدند؛ چرا كه دو دلیل عمده برای وجود چنین تمایلی در میان سران قریش وجود داشت:
طبق فرموده پيامبر – قريش نيز از جنگ به ستوه آمده و طاقت ضررهاي مالي و جاني بيشتر را در خود نميديد. بهويژه اينكه شريان حيات اقتصادي مكّه – گذرگاه تجاري به شام – از سوي مسلمانان مدينه ناامن شده و كاروانهاي تجاري آنها به تعطيلي كشيده شده بود. سال گذشته و در جریان جنگ احزاب (و پس از دو جنگ خونین بدر و اُحد)، قریش تمامی سرمایه و توان خویش را پشت دربهای مدینه آورده بود. واقعاً قریش بعد از بسیجکردن تمامی احزاب حجاز و صَرف هزینههای بسیار برای ساقطکردن حکومت مدینه، چه کار دیگری میتوانست انجام دهد؟ جنگ احزاب، آخرین تیر ترکش نظامی قریش علیه مدینه بود که با وجود صَرف هزینههای فراوان مالی و اجتماعی، با شکست مواجه شده بود. قریش پس از جنگ احزاب، آرامآرام به این نتیجه رسیده بود که چارهای جز به رسمیت شناختن حکومت مدینه و تعامل با آن ندارد.
مانور اقتدار و قاطعیت در ضمن مذاکرات صلح
یکی از سفرای اعزامی رسول خدا برای صحبت با سران قریش، عثمان بن عفان بود. جایگاه قبیلگی عثمان و عضویت وی در طایفه بنیامیه، سپر حمایتی خوبی برای جان او بود. اما مشرکین، عثمان را به گروگان گرفتند. اینجا بود که همزمان با انجام مذاكرات صلح، رسول خدا دستور بيعت مجدّدي تا پای اهدای خون را صادر فرمودند و مسلمانان زير درختي با ايشان بيعت كردند كه به بيعت رضوان مشهور شد و در سوره فتح نيز بازتاب يافته و مورد رضايت خداوند قرار گرفته است.
اقتدار پيامبر كه در جريان بيعت مجدّد پيش چشم مذاكرهکنندگان قريش قرار گرفت و ضربههاي فراوان مالي و جانی كه قريش از رويارويي با مدينه متحمّل شده بود، مذاكرات صلح را به توافق نزديك ساخت. البته مذاکراتی که با چانهزنیهای بسیار همراه شد و صدای طرفین مذاکره را در طول صحبت، بالا میبُرد.
اعتراضات گسترده اصحاب به رسول خدا و مفاد صلحنامه
وقتي اين گفتوگوهاي طولاني به سرانجام رسيد و قرار نوشتن صلحنامه گذاشته شد، برخي صحابه نزد پيامبر آمدند و گفتند: مگر ما مسلمان نيستيم؟ رسولالله فرمود: آري. گفتند: پس چرا در دين خود اظهار خواري و كوچكي كنيم؟ حتّي عمر بن خطاب در زمان خلافتش به ابنعباس گفت: اگر در آن روز گروهي را مييافتم كه از مسلماني دست بردارند، من نيز چنين ميكردم.
جالب اينكه مفاد قطعنامه بيشتر به سود سران فتنه قريش تنظيم شده و پيامبر هم از درخواست اوليهاش براي ورود به شهر و عمرهگذاشتن كوتاه آمده بود كه اين مسئله براي اثبات اقتدار و تفوق هر طرف، جنبه حيثيّتي داشت. مسلمانان بايد به مدينه بازميگشتند و سال آينده به مدت سه روز حقّ ورود به مكّه براي انجام عمره را داشتند. در ضمن هركدام از مسلمين كه از مكّه به مدينه پناهنده ميشد بايد به قريش تحويل ميگردید، اما هر يك از اهل مدينه كه به مكه پناهنده ميشد، همانجا میماند! و البته مسئله آتشبس دهساله و امنيت جاني طرفين و آزادي راهها و... نيز به امضا رسيد که این بند قرارداد هم علیالظاهر به سود مکه بود؛ زیرا فرصت تجارت از راههای امن به شام را دوباره در اختیار ایشان میگذاشت.
بار ديگر جمعي از صحابه به سراغ پيامبر آمدند و از وعده فتح مكه و طواف كعبه پرسيدند، «حال آنكه قربانيهايشان هم به خانه خدا نرسيد». و رسول خدا پاسخ دادند: به شما گفتم كه در اين سفرتان وارد مكه ميشويد؟ گفتند: نه. فرمود: بهزودي چنين خواهد شد. حتي هنگام نوشتن صلحنامه نيز عدهاي از مسلمانان به پيامبر اعتراض ميكردند كه «چرا بايد در دينداري خود، باج بدهيم؟» و رسول خدا ايشان را آرام ميفرمود و با دست اشاره ميكرد كه ساكت باشند.
پس از فراغت از نوشتن قرارداد صلح، رسول الله به اصحاب خويش فرمود: برخيزيد و قربانيهاي خود را بكُشيد و سرهايتان را بتراشيد! ولي هيچكس – جز معدودي – اين فرمان را اجابت نكرد. پيامبر سه بار تكرار فرمود و ناراحت به خيمهاش بازگشت. او در گلايه به امّسلمه فرمود: «جاي شگفتي است. در حالي كه گفتار مرا ميشنوند و به صورتم نگاه ميكنند». سپس خود ايشان كاردي به دست گرفت و قرباني خود را ذبح كرد. آنگاه سايرين هم ناچار به پذيرش شدند.[1]
ملاحظات پیامبر در برخورد با سران شرک
اما پس از قرارداد صلح كه به ظاهر، نوعي كوتاه آمدن بود، بهواسطه برقراري امنيت و گسترش ارتباطات و آشنايي اعراب با جامعه مدينه و تعاليم قرآن، حجاب شبهات و سوء تفاهمها كنار رفت و گروه بسياري به مسلمين اضافه شدند كه شمارشان بيشتر از تعدادي بود كه از آغاز بعثت تا آن روز، اسلام آورده بودند.
در واقع تمام تبلیغات منفی و جوسازیهای قریش علیه مسلمانان و حکومت مدینه با امکان رفت و آمد به جامعه مدینه النبی و آشکارشدن حقایق، خنثی گردید و طیف بسیار گستردهای از توده و سران حجاز را که یکی دو سال قبل در جنگ احزاب علیه مسلمین متفق شده بودند، به جبهه مدینه ملحق ساخت. به نوشته طبري، هركس ادراك و انصافي داشت، مسلمان گرديد و به نظر واقدي، براي اسلام، فتحي بزرگتر از صلح حديبيه نبوده است و به گفته برخي صحابه «مردم در آن روز (حديبيّه) كوتاهفكر بودند و از آنچه پيامبر ميكرد، خبر نداشتند و همواره بندگان عجله ميكنند و خداوند، اينچنين نيست.»[2]
گسترش دعوت به وراء حجاز و ارسال نامه براي قيصر روم و پادشاه ايران از دیگر ثمرات اين صلحنامه بود. آنگاه كه خاطر رسول خدا از دشمن شماره يك مدینه جمع شد و امنيت پایتخت نوپای اسلامی تا حدّ زيادي تضمين گرديد، به مأموريت خويش در جنبه ها و جبهه هایی دیگر روی آورد؛ حال آنكه در صورت تداوم جنگ با قريش، بايد تمركز و قواي خويش را بر آن ميگماشت و تا مدّتها گرفتار آن ميبود.
در راه بازگشت از حديبيه نيز سوره فتح بر پيامبر نازل شد و اين واقعه را «فتح مبين» ناميد. (إنّا فَتحنا لَك فتحاً مُبيناً) البته در همين سوره يكي از علل صلح، وجود زنان و مردان مؤمن در مكّه معرّفي شده كه اگر آتش جنگ شعلهور ميشد، ايشان را نيز به كام خود ميكشيد: «و هو الّذي كفّ ايديهُم عَنكُم و ايديَكُم عنهُم بِبَطن مكّه مِن بَعد أن أظفَركُم علَيهم ... و لولا رِجالٌ مؤمنون و نساءٌ مؤمنات لَم تَعلَموهم أن تَطؤهُم فَتُصيبَكُم مِنهُم معرّه بِغَير علمٍ لِيَدخُل الله في رحمتِه مَن يَشاء لَو تزيّلوا لَعذّبنا الّذين كفروا مِنهُم عذاباً أليماً» (اوست كه دستهاي شما را از ايشان و دستهاي ايشان را از شما بازداشت ... اگر بيم آن نبود كه مردان و زنان مؤمن را كه نميشناسيد آسيب زنيد و از اين بابت بدون اينكه بدانيد به گرفتاري درآييد، [اجازه كارزار يافته بوديد اما نيافتيد] تا خدا هركه را بخواهد به رحمت خويش داخل كند و اگر كاملاً از هم متمايز و جدا بوديد، كافران را عذاب ميكرديم، عذابي دردناك.)[3]
صلح حديبيه را ميتوان تحميلي از سوي پيامبر بر اهل مدينه ارزيابي كرد كه با دريافت صحيح موقعيت نظامي و اقتصادي قريش و فرصتهاي بزرگي كه پس از برقراري صلح در اختيار مسلمانان قرار ميگرفت، صورت پذيرفت. این معاهده در حالی امضا گردید که با لحاظ حکم اوّلی کافر حربی، میتوانست به یک نبرد نظامی و تمامعیار با سران فتنهگر قریش تبدیل شود؛ آنهم یکسال پس از ائتلاف سنگینی که قریش در جنگ احزاب علیه حکومت مدینه ایجاد کرده بود. اما وجود مصالح اهمّی از جمله آنچه ذکر شد (جذب بدنه مردمی حجاز و سران قبایل و شخصیتهای تأثیرگذار عرب که تا آن روز حامی قریش بودند، و برملاشدن تبلیغات دروغ سران مکّه درباره خشونتورزی و جنایتکاری مسلمانان) مانع اجرای این حکم بود. کما اینکه پس از صلح حدیبیه، آنچنان موقعیت اجتماعی قریش در حجاز تضعیف گردید که تنها دو سال پس از آن – در سال هشتم هجری – بدون هیچگونه مقاومت نظامی، تسلیم سپاه عظیم رسول خدا شدند و مکه بهراحتی به تسخیر اسلام درآمد.
با تحلیل شرایط بینالمللی جمهوری اسلامی و اوضاع منطقهای و جهانی، بهنظر میرسد که قائلشدن به شرایط زمانی مشابه صلح حدیبیه در برهه کنونی، چندان دور از واقعیت نیست.
البته نویسنده درباره اینکه آیا واقعاً رهبر انقلاب نیز با چنین تحلیلی، وارد موضوع شده یا نه، تردید دارد؛ چراکه برخی جملات مؤیّد و برخی عبارات مخالف این تحلیل در کلام ایشان دیده میشود و نمیتوان بهطور قطع، این تحلیل را به رهبری انقلاب نسبت داد.
همچنین اینکه آیا تمام آنچه گروه مذاکرهکننده انجام میدهد، درست و مورد تأیید است، بحث دیگری است؛ یعنی قائلشدن به اینکه شرایط زمانی کنونی، شبیه شرایط زمان صلح حدیبیه باشد، الزاماً به این معنا نیست که تمام جزئیات مذاکرات نیز بهدرستی انجام میگیرد و روشن است که این سخن به معنای ردّ نتیجه مذاکرات هم نیست؛ لااقل در حدّ یک مخاطب عامّ، به نظر میرسد مفاد برنامه اقدام مشترک ژنو، آنگونه که برخی سعی دارند جا بیندازند، مصداق «خیانت» یا «خبط بزرگ» یا «قرارداد ننگین» یا عناوینی شبیه به اینها نیست.
[1].ن.ک: الطبقات الکبری، ترجمه، ج2، صص104-93 / المغازی، ترجمه، متن، صص464-434 / تاریخ الطبری، ترجمه، ج3، صص1124-1113 / الکامل فیالتاریخ، ترجمه، ج7، صص236-230
[2]. المغازي، ترجمه، متن، صص467-464 / تاريخ الطبري، ترجمه، ج3، صص1126
[3]. سوره فتح، 25و24
ارسال نظر