تبارشناسی حرمت شکنی سنت های مذهبی ودینی درشیراز
![lead](/images/topnews-text-icon.png)
گویا براساس اخبار یکی از سایت ها این اقدام در اردیبهشت سال جاری ودر زمان مدیران قبلی اداره کل مرتبط هم با برخی تفاوت ها و...،برگزار شده بوده است.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حسین قاسمی- استان فارس و بویژه شیراز از نظر فرهنگی بسیار حائز اهمیت است. همواره سعی شده شیراز، به پایگاه جریانهای فرهنگی بیمار تبدیل شود. متاسفانه در مقاطعی از تاریخ سرمایه گذاریهای جدی هم در این بحث شده است ،هرچند به دلیل حضور روحانیت در فارس ،چنین جریاناتی به مقصود خود نرسیده اند. شما ببینید بابیت را از این شهر کلید زدند،سید علی محمد باب اهل شیراز بود و در این شهر ان مباحث انحرافی و ضاله را مطرح کرد. البته همان موقع روحانیت وعلمای شیراز در مقابلش ایستادند و مجبور شد از شهر برود.
شوقی افندی از رهیران بهایی که نوه دختری عباس افندی بود ،ازجانب پدر، ميرزا هادي شيرازي، به خاندان افنان تعلق داشت. (ضيائيه خانم، دختر عباس افندي، با يکي از اعضاي خاندان افنان، ميرزا هادي شيرازي، ازدواج کرد و شوقي افندي، رهبر بعدي بهائيان، حاصل اين وصلت است. شوقي بهدستور عباس افندي نام خانوادگي خود را از «افنان» به «رباني» تغيير داد. ).لذا شیراز همواره مورد تطمع فرقه ضاله بهاییت بوده است.
ازسوی دیگر جریان فراماسونری و لژ روشنایی که از مهمترین لژهای تاریخ معاصر است توسط پلیس جنوب در شیراز راه می افتد. لژ روشنايي در ايران را انگليسيها در سال 1919 م. در شيراز ايجاد کردند. علاوه بر نظاميان انگليسي، سه ايراني، امير مظفر خان ارفعالسلطنه (خان فرخ) و مارتيروس سرکيس و سرهنگ حسينعلي نامجو، که در آن زمان افسران قشون انگليسي «پليس جنوب ايران» (اس. پي. آر.) بودند، در اين لژ عضويت داشتند. بعدها در دوره پهلوی دوم لژ شيراز، وابسته به گراندلژ اسکاتلند، از کهنترين و مهمترين لژهاي ماسوني ايران است. اين لژ به عنوان تداوم «لژ روشنائي در ايران» در شيراز تأسيس شد. از سالهاي 1320 ابتدا محمد نمازي و مظفر خان فرخ و سپس دکتر ذبيح قربان و عبدالحسين دهقان گردانندگان تشکيلات ماسوني شيراز بودند. بعدها لژهای دیگری هم در شیراز بوجود می اید.افرادی مثل امیرقلی فرهمندفر ،کامبیز قربان (ابن دونفر در قید حیات هستند ودر شیراز زندگی می کنند)،دکتر تمدن فرزانه(سال گذشته فوت کردند) مهندس حبیب الله خمسی (باجناق دکتر ذبیح الله قربان)،عزیزالله قوامی ،علی محمد دهقان (برادرخانم اقای قربان)و...عضو بودند.
مطلب دیگر که باید به ان توجه کرد ،همبستگی های فامیلی و ... میان جریان فراماسونری شیراز و جریان بابی و بهایی است.بزرگ جریان فراماسونری در فارس اقای دکتر ذبیح قربان بوده است ،البته پسر ایشان دکتر کامبیز قربان که رییس دانشکده کشاورزی بود هم عضو بود ،حبیب الله خمسی هم که باجناق اقای ذبیح قربان بود فراماسون بود ،علی محمد و عبدالحسین دهقان هم که برادران همسر اقای ذبیح قربان بودند فراماسون بودند.و... حالا نکته جالب توجه ان است که همسر اقای قربان دخترمحمد باقر خان دهقان بوده و پدر این محمد باقرخان جزء کسانی بوده است که در ان سفری که علی محمد باب به مکه می روند تا ادعای قائمیت کنند جزء حواریون ایشان بوده است.بعدها فرزند محمدباقرخان ،یعنی عبدالحسین خان دهقان نماینده مجلس دوران شاهنشاهی میشود و عملا امین اموال بهاییان در فارس بوده است. از طرف دیگر پدر اقای ذبیح قربان ،یعنی اقای علی خان ،هم بهایی بوده ،مادرذبیح هم بهایی بوده ؛پدر بزرگ مادری ذبیح قربان هم که اهل کاشان بوده از بزرگان بهایی بوده ،مادر اقای قربان مبلغه بهایی بوده است. جالب است بدانید شوقی افندی و عبدالحسین خان دهقان در بیروت باهم تحصیل می کرده وبسیار روابط نزدیکی داشته اندو لذا جریان فراماسونری وبهایی در شیراز کاملا با هم ممزوج بوده اند و یک شبکه بسیار منسجم ومخوفی داشته اند.
نکته بعد اینکه افرادی مانند امیرعباس هویدا که نزدیک به 13 سال نخست وزیر شاه بود(سال 1343 تا1356) وبهایی بوده ،شیرازی بوده (جالب است که بدانید حبيبالله عينالملك پدر هويدا ، رضاخان را كشف و به سر جاسوس بريتانيا در ايران (سراردشير ريپورتر يا اردشير جي براي انجام كودتا معرفي كرد.)،جمشید اموزگار هم که نخست وزیر شاه بوده اوهم فارسی است.اهل استهبان بوده. جالب است بدانیدحبیب اموزگار پدر جمشید هم ارتباط بسیار قدیمی با علی خان بهایی (پدر ذبیح قربان ) داشته است.چنانکه خود این جریان در یک ویژه نامه ذکر می کنند:
«علیخان پدر مرحوم دکتر قربان است که علاوه بر ایشان دارای فرزندان دیگر هم بوده است) زمانی که میرزا حبیب به خانه حاج علیخان وارد میشود ایشان متوجه میشود که میزا حبیب فرد باسوادی است که هم به زبان عربی مسلط است و هم به زبان فارسی. لذا از ایشان درخواست میکند که یکسال در آباده بماند تا به کمک هم مدرسهای تاسیس کنند. لازم به ذکر است که آقای میرزا حبیب فرزندی دارد به نام جمشید آموزگار که در زمان سلطنت پهلوی دوم، وزیر امور خارجه بوده و مدتی هم پست نخست وزیری داشته است. فردی با سواد است و اکنون در قید حیات میباشد. ...جمشید آموزگار یک دوره وزیر فرهنگ و یکی دو دوره هم مدیر کل فرهنگ فارس بوده است. حاج علیخان به هر ترتیب بوده آقای میرزا حبیب آموزگار را راضی میکند و در آباده نگه میدارد و مدرسه ای تأسیس میکند به نام تربیت. اولین شاگردان مدرسه فرزندان حاج علیخان بودند و فرزندان حکیم و فرزندان حاجی واعظ زاده و احتمالاً چند نفر دیگر. در این مدرسه آقای میرزا حبیب عربی تدریس می کرده و شخصی به نام میرزا حسن، فارسی و میرزا هدایت الله سپهر که از شیراز دعوت شده بود انگلیسی.»
ارتشبد ازهاری نخست وزیر نظامی دوران شاه هم شیرازی بوده که بعداز انقلاب از کشور فرار می کند با هژبر یزدانی بهایی در تاسیس یک بانک همکاری نمود.
البته سید ضیاالدین طباطبایی هم گرچه اصالتا شیرازی نبوده ولی متولد ورشد یافته شیراز است. از سوی دیگر خاندان صددرصد انگلیسی قوام را در شیراز داشتیم.
اشرف پهلوی ابتدا عروس خانواده قوام شیرازی بود ، اسدالله علم نخست وزیر دوران شاه وعامل سرکوب قیام 15 خرداد داماد این خانواده قوام بوده است.خاندان علم در شرق ایران ،مهمترین ابزار دست انگلیسی ها بوده است.یعنی پیوند دوخاندان انگلیسی.
این جریان فرهنگی رشد یافته در دوران پهلوی در جریان مشروطه هم موثر بوده است. مثلا حسینقلی خان نواب دوست صميمي اردشير ريپورتر، مسئول شبکههاي پنهان حکومت هند بريتانيا در ايران و طرّاح کودتاي 1299 و صعود سلطنت پهلوي، از افراد موثر در جریان سکولار وتندرو مشروطه اهل شیراز بود.سيد حسن تقيزاده به حسينقلي خان نواب ارادت فراوان داشت. به گفته فريدون آدميت، تقيزاده پرورش يافته حسينقلي خان نواب بود و برخي خصوصيات منفي اخلاقي را از او فراگرفته بود.نواب و تقيزاده، هر دو، عضو کميتهاي بودند که، پس از فتح تهران و خلع محمدعلي شاه، زمام امور ايران را به دست گرفت و بلافاصله شيخ فضلالله نوري را به شهادت رسانيد. حسینقلی خان عضو لژفراماسونری بیداری بوده است. حسینقلیخان نواب در مقطعی مترجم شركت انحصارى دخانیات رژى شد. برادرحسینقلی خان یعنی عباسقلی خان نواب شیرازی نیزمنشی باشی سفارت انگلیس در تهران بود. البته کارگزاری این خاندان برای انگلیس ریشه طولانی داردمثلا جعفر علی خان نواب قبلا افسر عالی رتبه ارتش هند بود و در سرکوب خونین یکی از شورشهای مردم هند سمت فرماندهی داشت ،یکی دیگراز آنها غلامعلی خان نواب است که گزارشهای او به عنوان مأمور سفارت انگلیس با عنوان وقایع اتفاقیه چاپ شده است. خاندان نواب شيرازي مانند خاندان قوامالملک، کارگزاران طراز اوّل استعمار بريتانيا در ايران بودند؛
و بحث اخر انکه رژیم پهلوی سرمایه گذاری فرهنگی زیادی روی شیراز کرده بود.جشن هنر ،جشن های 2500 ساله و... اگر ایدئولوژِی پهلوی را یاستانگرایی افراطی بدانیم ،فارس وشیراز را ستون این ایدئولوژی قرار داده بودند.
لذا با این سطح از سرمایه گذاری پهلوی ها و انگلیسی ها در شیراز وفارس برای نابودی فرهنگی ودینی فارس، معتقدم با ان حجم از سرمایه گذاری ،یکی از مهمترین نقاط اسیب پذیر،وجود یک جریان فاسد فرهنگی در شیراز است.این جریان سکولار تقریبا بخش قابل توجهی از پتانسیل های فرهنگی شهر را در دست دارد.یک جریان شبه فراماسونری که در تمام سالهای اخیر هیچ وقت ضربه کاری نخورده است.محافل و مجالس متعدد دارند،البته راهکار ان ،برخورد فیزیکی نیست.این جریان روشنفکر بیمار را جز با سلاح فرهنگ نباید به مقابله اش رفت.
لذا عدالتخواهان شیراز باید به سمت یک نبرد فرهنگی با این جریان بروند.اگر تاکنون هم نرفته ایم غفلت کرده ایم.
الان ببینید در سایت بنیاد فارس شناسی به تجلیل از کارگردان کشف حجاب واز محارم رضا ومحمد رضا پهلوی یعنی علی اصغرخان حکمت پرداخته شده است.
علی اصغر حکمت گذشته از اینکه پنج سال در کابینه رضاشاه وزیر معارف و رئیس دانشگاه بود، دو نوبت وزیر کشور، دو مرتبه وزیر امور خارجه، یک بار وزیر دادگستری، دو بار وزیر پیشه و هنر، دو بار وزیر بهداری، سه دفعه وزیر مشاور و یکبار سفیر کبیر بوده است. درمورد نقش این فرد در کشف حجاب نیز حتما می دانید که: با آغاز سال 1314 تبلیغات حکومتی در مورد کشف حجاب به اوج خود رسید. علی اصغر حکمت- وزیر معارف - در فروردین 1314/1935 در مدرسه شاپور شیراز جلسهای تشکیل داد و از اصناف مختلف دعوت کرد. در این مراسم عدهای دختر جوان بدون حجاب به اجرای برنامه پرداختند.(بصیرت منش: 1378، 190) همچنین در 17 دی ماه 1314/1936 رضاشاه، همسر و دو دخترش بدون حجاب در مراسم فارغالتحصیلی دانشسرای تهران شرکت کردند. شاه در این مراسم که خطاب به فارغ التحصیلان گفت: «بی نهایت مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه دانائی و معرفت به وضیعیت خود آشنا شده و پی به حقوق ومزایای خود بردهاند. ما نباید از نظر دور بداریم که در سابق نصف جمعیت کشور ما به حساب نمیآمد و نصف قوای عامله مماکت عاطل بود....شما خانمها این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت هائی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمائید.»
رضاشاه به پاس این خدمت او را از کفالت به وزارت معارف منصوب کرد.
نظر مئیر عزری سفیر رژیم صهیونیستی در ایران در زمان شاه هم مهم است وخوب است توجه شود. مئير عزري، نماينده و سفير غيررسمي اسراييل در زمان پهلوي، طي مدت هفده سال مأموريت خود در ايران، با بسياري از سران و مقامات بلند پايهي آن دوران، روابط بسيار نزديك و صميمي برقرار كرده بود. او در يادنامهاي كه چند سال پيش منتشر شد، با افتخار به چگونگي آشنايي خود با شماري از اشخاص سرشناس و عاليمقام كشور اشاره نموده است. عزري از اين كه توانسته از نهان خانهي اسرار خصوصي و خانوادگي بعضي دولتمردان و قدرتمداران ايران، اطلاعات منحصر به فردي كسب كند، احساس غرور مينمايد. اومينويسد: "بسياري از اشخاص متنفذ و صاحب منصب، يهودي تبار بودهاند، ليكن به شدت سعي در كتمان اين راز داشتند. اما در نشستهاي خصوصي و گفت و گوهاي محرمانه با شخص مئيرعزري با افتخار از كيش نياكان خود ياد ميكردهاند. از جملهي اين يهوديان مخفي، مئير عزري به علياصغر حكمت، وزير خارجهي وقت اشاره ميكند. او دربارهي نحوهي آشنايي خود با اين هم كيش پنهاني، مينويسد: قبل از معارفه حاجعلي كيا به من گفت كه او از خود شماست و من پس از چندي دانستم كه خانوادهي حكمت، خاخام و از سرشناسان يهود بودند كه ناچار از كيش خود دست شسته و با گزينش نام «حكمت» خواستهاند از تنها يادگار خانوادگي پاسداري كنند. (مئیر عزری، یادنامه، ج 1، بیت المقدس، 2000 م؛ )
در کتاب نامه های دکتر قاسم غنی از کارگزاران دوران پهلوی چاپ پکا لندن درهمین رابطه امده است: ((رضاشاه وقتی برای اقای علی اصغر حکمت اگرمان سفارت برلن خواسته بود سفیر المان به وزیر خارجه ایران گفته بود شنیده ایم جد اعلای حکمت یهودی بوده واوارین خالص نیست.بمحض اینکه این خبر به اطلاع شاه رسید گفت:من به حکمت هزار کاردارم وچنان وانمود کرد که درخود ایران بیشتر باو احتیاج هست...)) یا درجای دیگر این کتاب امده است: ((یک وقت حکمت از اسلامبول سواد وعکس بعضی تفاسیر قرانی راخواسته بود که همین زند در اسلامبول دست در کار عکسبرداری شد وبرایش باخودش به تهران اورد که اقای حکمت تفسیری برقران می خواهند بنویسند. مردکه حقه باز ،توعربی می دانی ؟تو ان عبارات را می فهمی؟توفقه واصول وحکمت وعلم کلام می دانی؟...توسالها مشغول کارهای اداری و وزارت وحقه بازی وسیاست بوده ای و وقت نداشته ای.))
حالا ببینید درسایت بنیاد فارس شناسی امده: اجداد وی همه از علمای طراز اول بوده اند البته شاید منظور علمای یهودی بوده؟!!
شیخ عبدالرسول نیّر شیرازی راوی معتبری است که در سالهای اخیر خاطراتش در دو جلد منتشر شده؛ کتابی ارجمند که دکتر احمد مهدوی دامغانی آن را «در عرض فارسنامه فسایی» خوانده است نیّر عنایت خاص به «خاندانهای جلیل شیرازی»، بهویژه دو خانواده حکمت و نمازی، دارد. مینویسد:
«ما از خانوادههای جلیل حکمت و نمازی خیلی تاج افتخار بر سر گذاردیم! اگر موفق گشتیم بعد از این قدری خدمات گرانبهای آنها را به عرض میرسانیم که تا دامنه قیامت اعقاب ما از آنها قدردانی نمایند! اجمالاً برای حفظ مقام خود هر فرد یا جمعیتی از افراد دولت عرض خدمتی نمود و مباشر این دو طایفه بودند چنانکه در دوره زمامداری آقای علیاصغر حکمت تمام امور مربوط به این کار از اختلاط پسر با دختر، متروک کردن شرعیات، حتی خواندن قرآن و نماز و دعا و یاد کردن نام خدا و پیغمبر و ائمه (ع) اجمالاً آنچه بوی دین میداد، برداشته شد. آنچه فسق و فجور و لاابالیگری بود به جایش گذارده شد و پیش از همه خود و خانواده شریفه مقدم شدند. راستی خیلی خدمت کردند!»
همچنین حتما می دانید علی اصغر حکمت فراماسونر و عضو لژ ستاره ی سحر بوده و وی یکی از اعضای حزب رادیکال بود که نقش اساسی در انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی ایفا نموده است. همچنین روشنفکران باند فرح تبلیغ شده اندهمان کسی که مادرش جزو پیشگامان کشف حجاب بوده نه به قول سایت ان مرکز زنی با فضیلت،یااز هم پیاله های امیر عباس هویدا نخست وزیر بهایی دوران پهلوی قهرمان سازی شده است.
در این سایت به تعریف وتمجید از علی سامی نیز پرداخته شده است .علی سامی کیست؟ براساس گزارش مورخ ۱۰/۱۲/۱۳۵۱ با طبقه بندی سری رییس ساواک فارس تیمسارلحسایی ،علی سامی فراماسونر ورییس کمیته حزب ایران نوین استان فارس ورییس انجمن استان فارس بوده است.
ازافراد دیگری هم قهرمان سازی شده است مثلا:
ابوالقاسم انجوی شیرازی: دوست وعضو محفل امیرعباس هویدا از دیگر افرادی است که در سایت اینترنتی بنیادفارس شناسی از او قهرمان سازی شده است.
زینت الملوک قوامی: دختر حبیب الله خان قوام (قوام الملک چهارم) و خواهر ابراهیم خان قوام (قوام الملک پنجم) میباشد. خاندان قوام نماینده دولت انگلیس در جنوب ایران بودند.
میرزا جهانگیر خان شیرازی: میرزا جهانگیر خان شیرازی معروف به صور اسرافیل، همان فردی میباشد که بعد از چاپ مقاله ای توهین آمیز به مقدسات در نشریه اش مرحوم طباطبایی به بهبهانی می گوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب می دهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت می گوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده اند و واجب القتل اند».
عین السطنه، در مورد میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و نشریه اش نوشته است: این میرزا جهانگری شیرازی یکی از آن لامذهب ها است
صور اسرافیل به شدت تحت تاثیر میرزا آقا خان کرمانی بابی مسلک بوده است چنانکه فریدون آدمیت در این باره مینویسد:
«...شاید عنوان این جزوه با رساله ی در تکالیف ملت نوشته ی میرزا آقا خان کرمانی بی ارتباط ندانست. می دانیم که میرزا جهانگیر خان نویسنده ی صور اسرافیل با آثار میرزا آقاخان خوب آشنا بوده و متاثر از اوست. مقدمه ای هم بر رسانه ی مورد بحث نگاشته شده، رنگ تفکر میرزا آقاخانی را دارد، گرچه مقدمه از متن اصل رساله جداست. از سوی دیگر، مضمون رساله ی میرزا آقا خان به اعتراف خودش انقلابی بوده، حال آنکه رساله ی حقوق و وظایف ملت، آهنگ انقلابی ندارد... به نظر ما موضوع رساله با سلسله مقالاتی که به امضای «م.ا.د» (علی اکبر دهخدا) در روزنامه صور اسرافیل منتشر شده دقیقا جور می آید». اینقدر این آقای صور اسرافیل اش را شور کرده بود که احمد کسروی درباره اش میگوید: «از کفریات آن روزنامه ها، جسارت های عجیب صور اسرافیل به دین خاتم است.»
و اکنون نیز بر اساس نوشته محققین بهائی، میدانیم که صوراسرافیل مانند کسانی چون ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ (پدر محمدعلی جمال زاده) بابی ازلی بوده است. وبرخی دیگر ...
اینها امروز قبله فرهنگی جریان بیمار وسکولارفرهنگی شیراز هستند که در سایه غفلت ما بر بیشتر بخشهای فرهنگی فارس مسلط شده اند.
کسانی که امثال ابراهیم گلستان معلوم الحال قبله امالشان هست ؛یا باهری و رسول پرویزی وتوللی که بزرگترین افتخارشان پادویی ونوکری اسدالله علم بوده است و... لذا ما با یک جریان بیمار فرهنگی و در عین حال قدیمی ودارای ارتباطات خاص روبرو هستیم.نباید بازی بخوریم ،نباید بحث ضد فرهنگ را به همراه داشتن سگ در فروشگاه وخیابان تقلیل داد.باید ریشه را زد.ریشه جریان ضد فرهنگی پایه ریزی شده در دویست سال اخیر در شبراز را باید زد البته با کار فرهنگی ونرم افزاری
واما در قضایای اخیر فرهنگی شیراز...
درروزهای اخیر تحت عنوان یک برنامه به اصطلاح فرهنگی درشیراز به ساعت مقدس سنت های مذهبی شیعه بی حرمتی شده است.گویا براساس اخبار یکی از سایت ها این اقدام در اردیبهشت سال جاری ودر زمان مدیران قبلی اداره کل مرتبط هم با برخی تفاوت ها و...،برگزار شده بوده است.
اصل این بی حرمتی، فارغ از انکه در زمان مسئولیت چه کسی بوده ،درزمان هرمدیری بوده باید عذرخواهی وجبران کند.اصل این بساطها و حرمت شکنی ها باید جمع شود.مدیرانی که اینگونه اقدامات در دوران انها صورت گرفته باید عذرخواهی کنند والا هزینه بسیار سنگینی را خواهند پرداخت .تمسخریاشوخی با دستگاه امام حسین (ع) وائمه اطهار تبعات دارد. این جریان سکولار نباید ازنظرمالی یاقلمی یازبانی موردحمایت مدیران فرهنگی قرارگیرد.حوزه فرهنگ حوزه این مدیر وان مدیر نیست،درفرهنگ باید سیاست های نظام پیاده شود نه سلایق مدیران و ...
من با فضای بسته فرهنگی و تحجرفرهنگی مخالفم،کسانی که نصب پرچم جمهوری اسلامی را درشیراز دین زدایی معرفی می کردند و انقدر حوزه حرام را گسترش می دهند که جایی برای حلال نمی ماند.ودراقدامات و قضاوتهایشان از معیارهای دوگانه وچندگانه استفاده می کنند.
اما اینجا بحث این وان نیست ،بحث سنت های مذهبی شیعه است.اینگونه اقدامات را درشیراز باید براساس ریشه های تاریخی وفرهنگی جریان سکولار و بیمار فارس جستجو کرد.پشت این قضایا این طیف فکری قرار دارند.مدیر متولی این مسئولیت چندان مهم نیست،حتی فردیاگروهی که این بی حرمتی رانموده است محل نزاع من نیست، پشت اتفاقات یک محفل سکولار فرهنگی است که فراماسونرها،بهاییان وبهایی زادگان وجریان فرهنگی لاابالی، در راس ومدیریت ان قرار دارند.
این گروه تمام امکانات فرهنگی شهر را در دست دارند.در قالب مراکز اموزشی و پژوهشی و مطالعاتی خصوصی مراکز خاص اقدامات وسیعی را سالهاست سازماندهی کرده اند.بحث امروز نیست،بحث ریشه داری است.ماخواب بودیم...
یک نکته ای را لازم هست اضافه کنم ؛مراکز اموزشی و فرهنگی و پژوهشی وحتی درمانی وخیریه که در اختیار این گروهها قرار دارد ، کارکرد سیاسی و حزبی وضدفرهنگی را ایفا می کنند .خصوصا بعد از محدود و تعطیل شدن رسمی احزاب تندرو وبرانداز این کارکرد وسیعتر هم شده است.این مراکز اموزشی و دانشگاهی و مدارس و پژوهشی و تحقیقاتی کارکرد حزب یعنی کار تشکل یابی سیاسی و...را دارند انجام می دهند.
البته این بحث بنده یک حدس نیست ،این یک راهبرد تشکیلاتی تندروها بوده و هست بگونه ای که اقای دکتر حمید رضا جلایی پور از تئوریسین های مشارکت تلویحاقریب به این مضمون میگوید "چون حکومت اجازه تشکل یابی ما در قالب احزاب منحله مشارکت و مجاهدین را نمی دهدولی حكومت اجازه مدرسهسازي، بيمارستانسازي، خيريهسازي، دانشگاهسازي و غيره را ميدهد ،لذا تشکل یابی از این مراکز باید انجام شود"
اینها سازماندهی وسازمان یابی را دارند در این گونه مراکز انجام می دهند.
امیدوارم منتقدین این بحث را سیاسی وجناحی نکنند واینگونه اقدامات را خرج مناسبات و نزاعهای سیاسی خود نکنند هرچند برخی از این افرادیدطولایی در اینگونه اقدامات دارند.
ارسال نظر