به گزارش پارس به نقل از  تسنیم، سیدمحمود قادری گلابدره‌ای متولد 1316 در گلابدره شمیران، از شاگردان جلال آل‌احمد و بعد‌ها از دوستان وی بود، نویسنده‌ای که تاکنون 33 اثر منتشر کرد و به‌قول خودش این تنها، نویسندگی بود که روح او را آرام می‌کرد. نخستین کتاب او با عنوان «سگ ‌کوره‌پز» در سال 1349 منتشر شد. وی در سال 1350 رمان «پر کاه» را نوشت و «بادیه» را در سال 1356 به چاپ رساند، رمانی که کیارستمی یک فیلم‌نامه اقتباسی از روی آن نوشت. گلابدره‌ای در مجموع شش کتاب قبل از انقلاب دارد که یکی از آنها ترجمه شش داستان از نویسندگان روس است؛ «دال»، «حکومت نظامی»، «سنگ به مثقال»، «آقا جلال» و «اسماعیل اسماعیل» از جمله آثار گلابدره‌ای است که در سال‌های پیش از انقلاب به چاپ رسیده‌اند.

با وجود تمامی آثار و سال‌ها تلاش گلابدره‌ای، آنچه او را تا همین امروز به‌عنوان نویسنده‌ای توانا مطرح می‌کند، نگارش کتاب ارزشمند «لحظه‌های انقلاب» است که گزارشی از وقایع انقلاب در روزهای منتهی به این واقعه مبارک است.

گلابدره‌ای زبان انگلیسی را در لندن آموخت. از شبانی در کوه‌های شمیران، گردو و بلال فروشی در سر پل تجریش، تا مترجمی زبان سوئدی، مسئولیت انتخاب کتاب‌های ایرانی برای مهاجران ایرانی در سوئد، کارشناس ارشد مرکز پژوهش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، اپراتوری و فوتره گرامتری سازمان نقشه‌ برداری و... را آزموده و 10 سال هم در هیئت خانه ‌به‌ دوش‌ها در آمریکا زندگی کرد. وی در این رابطه کتابی دارد با نام «ده سال هوم‌لسی در آمریکا» که به‌گفته خودش جزو دردآورترین تجربه‌هایش در زمینه چاپ و نشر شد. بنا بود تمام تجربه‌های خود را از ده سال زندگی در آمریکا بنویسد،‌ اما تنها هشت ماه آن به‌صورت دو جلد چاپ شد و هنوز هم پخش نشده است.

چندی پیش مراسم بزرگداشتی به‌منظور پاسداشت سال‌ها تلاش گلابدره‌ای، همزمان با دومین سالگرد درگذشت وی، با حضور جمعی از دوستانش در حوزه هنری برگزار شد. قرار بود کتابی با عنوان «ارض بیض» شامل سه مصاحبه منتشر نشده از وی، رونمایی شود که به‌دلایل مختلف این اتفاق رخ نداد. خبرگزاری تسنیم، بخش‌هایی از مصاحبه وی با علی خلیلی، وصی ادبی او را در روزهای متعدد منتشر خواهد کرد. بخش‌هایی از این مصاحبه که به علاقه شخصی زنده‌یاد گلابدره‌ای به رهبر معظم انقلاب و گلایه‌های او از فهم عجیب برخی از رسانه‌های داخلی نسبت به سخنان ایشان می‌پردازد، به‌شرح ذیل است:

یک سخنرانی از (آقای) خامنه‌ای نوشته بود. من تازه از آمریکا اومده بودم. شب اولی که اومده بودم که درباره زن حرف زده بود. چی (صدا را می‌کشد) نوشته بود؟ درباره زن حرف زده بود، توی خطبه‌های نماز جمعه. من تو کوه نشسته شب تو کوه خوابیدم. صب پا شدم توی کوه این تکه روزنامه رو پیدا کردم خوندم. دیدم ای داد بیداد (صدا را می‌‌کشد) یک کامای اینو من این‌ور و اون‌ور نمی‌تونم بکنم، نوشتم اینو.

بلند شدم رفتم روزنامه [....] و تمامشون منو می‌شناختند دیگه. گفتند: بله، آقای گلابدره‌ای؟ گفتم: من یه یادداشتی بر سخنرانی آقای خامنه‌ای نوشتم. اینو می‌خوام چاپ کنید. اینا گفتند: آقای گلابدره‌ای، ما را سر کار نذار. شما یه یادداشت بر حرفهای آقای خامنه‌ای بنویسی؟ این حرفا چیه. بشین یه چیز حسابی بنویس. گفتم: بابا، شما چی‌کار دارید دیگه. اگه شما تونستید یک کامای اینو جابه‌جا کنید، منم می‌تونم. این بزرگ‌ترین قدرت سخنوری و نویسندگی این باباست. منم از روی روزنامه [....] برداشتم. اینجا هم همون روزنامه‌ است دیگه. اینو چاپ کنید.

هیچی دادم بهشون و به من خندیدن (ناراحت می‌شود). البته خیال کردن من مسخره می‌کنم... . هیچی منو آوردن دم در آسانسور گفتند: آقای گلابدره‌‌ای، برو بابا. بیا حالا بریم ناهار بخوریم. جلوی من گرفتند یادداشت را پاره پاره کردند ریختند توی سطل آشغال، آشغالی جلوی چشم من. گفتم: نکنید این کار رو، من نوشتم، من یادداشت نوشتم، من مسئولشم، نکنید این کار رو. گفتند: برو بابا، این چیه؟ نشستی یادداشت نوشتی بر سخنرانی (آقای) خامنه‌ای؟

خیال می‌کردند من ادا در می‌آرم و حرف می‌زنم. در صورتی که من ایمان داشتم و الآن هم دارم و الآن هم به حرفاش گوش می‌کنم. غیرممکنه آقای خامنه‌ای رو من جا بندازم، غیرممکنه. یک سخنرانی کنه قشنگ می‌شینم گوش می‌کنم؛ یعنی گوش می‌کنم ببینم کجا اشتباه کرده. می‌بینم اشتباه نمی‌کنه، یک کلمه اشتباه نمی‌کنه.

ــ اونا قبول نداشتند اساسی رو که ما داریم.

ــ آره دیگه. اونا از اساس قبول نداشتند حالا هم ندارند. نه، ندارند. خیال می‌کنند چرت و پرت می‌گیم. در صورتی که سخنرانی‌های آقای خامنه‌ای رو اگه تونستی، مال امام خمینی رو می‌تونی یک کاماش رو این‌ور اون‌ور کنی، مال آقای خامنه‌‌ای رو نمی‌تونی. من هزار بار نشستم سخنرانیش رو گوش کردم. خواستم یک کاماش رو این‌ور اون‌ور کنم، نتونستم، یک کاماش رو نتونستم. این رابطه‌ای بود که ما داشتیم با این آقا. من، اصلن این آدمو ذاتاً قبولش دارم چون همه‌چیش درست حسابیه این بابا، همه‌چیش درست حسابیه دیگه، یعنی بازی درنیاورده بیاد لباس ارتشی بپوشه، حالا کلاهش را این‌جوری بذاره.

ــ آثار مکتوب آقا رو هم خوندی؟
ــ آثار مکتوبش رو نه.
ــ یه سؤالی می‌پرسم تا حالا هیچکی ازت نپرسیده.
ــ بپرس.
ــ راجع به مرجعیت آقا؟

ــ یک دفعه برای 9 دی رفته بودیم تظاهرات. اونجا یک اعلامیه گذاشته بودند که هر کی آقای خامنه‌ای رو به مرجع تقلیدی قبول داره، اینجا امضا کنه. منم ورداشتم یک امضای بزرگ کردم، محمود گلابدره‌ای مرجع تقلیدش امام خامنه‌ای است. توی میدون ولی‌عصر، بعد چی کار کردم، تلفن همراهم رو ورداشتم، شماره تموم روشنفکرا و نویسنده‌های جمهوری اسلامی رو گرفتم.

الو، سلام، آقای گلابدره‌ای. می‌گفتم: کجایی شما الآن؟ اونام گفتن مثلاً شمالیم، خونه‌ایم، ویلامونیم، اوشون و کاشونیم. من بعدن یقه همه اینا رو می‌خواستم بگیرم، باید می‌دونستم یه چنین روزی اینا کجا هستند. به تو هم زدم.