به گزارش پارس ، مرجعی که نه تنها در میان گروه‌های کردی و اهل سنت، که در مرزهای بین‌المللی هم مورد پذیرش و احترام قرار گرفته است. دکتر داوود فیرحی با بیان این مطلب معتقد است، آیت‌الله سیستانی مرجع شیعیان عراق، نظارت از دور را پذیرفته است و نیک می‌داند که تصمیمات سیاسی تبعات مذهبی دارد و تصمیمات سیاسی اثرات مذهبی. حضور پررنگ تر آیت‌الله عظمی سیستانی که این روزها هم آیت‌الله را از سایت خود برداشته و هم عظمی را از کنار اسمش کنار گذاشته است، باعث شد تا توجهات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی به این شخصیت مذهبی و ملی عراق پررنگ تر شود. استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران پیرامون نقش آفرینی آیت الله سیستانی در سپهر سیاسی عراق توضیح می دهد

چه دغدغه‌هایی سبب می‌شود که یک مرجع مذهبی به نام آیت‌الله سیستانی در روندهای سیاسی عراق دخالت کند؟

یکی از ویژگی‌های عمده آیت‌الله سیستانی، تبار فکری‌اش است. این تبار فکری به مرحوم نائینی و آخوند بازمی‌گردد. طبق این دیدگاه، مراجع سعی می‌کنند ضمن حفظ مناسبات دین و دولت، حضور حداقلی در دولت و امر سیاسی داشته باشند و یکی از ویژگی‌های عمده آیت‌الله سیستانی حفظ همین روند و مسیر است.

در سال‌های اخیر خیلی کمتر دیده‌شده که آیت‌الله سیستانی به صورت مشخص و موردی وارد مسئله‌ای شود. ریشه ورود ایشان به چه مؤلفه هایی بازمی‌گردد؟

ورود ایشان دلیل دارد. دلیلش این است که خود این دیدگاه، بخش عمده امر سیاسی را بر عهده عرف می‌گذارد و تنها شرطش عدم مخالفت با شریعت است. نتیجه این مسئله در این تئوری، مداخله حداقلی علما در سیاست است. منتهی چرا الآن آیت‌الله سیستانی بیشتر و صریح تر وارد این حوزه شده و حتی با صدور پیامی هرگونه تظاهرات خیابانی به نفع مالکی را رد کردند؟ مسئله به دو چیز بازمی‌گردد. یکی این که اساساً خود آیت‌الله سیستانی امر سیاسی را امر فرقه‌ای تلقی نمی‌کرد و فرضش بر این بوده که از ابتدا حضور روندهای ثابت را در دولت عراق تدارک ببیند. این یک دیدگاه مبنایی است که اشعار می دارد حوزه سیاسی محدود به یک طیف یا گروه نیست. بر همین اساس آیت‌الله سیستانی عقیده دارد که عراق متعلق به همه عراقی ها است و همه گروه‌ها باید در امر سیاسی حضور داشته باشند. این مسئله با احترامی که ایشان به همه مذاهب می‌گذارد و باوری که به حقانیت شیعه دارد، یک امر بنیادی است. مؤلفه دیگر هم، مربوط به زمان حال است. در زمانه فعلی، خطر داعش، یک خطر اساسی است و مسئله را پیچیده‌تر کرده است. بر این اساس مسئله تنها سیاسی نبوده است و خطر داعش بسیار جدی تر از این‌ها بوده است. خطر داعش در واقع عمده‌ترین مسئله‌ای که در عراق ایجاد می‌کرد، قرار دادن تشیع و مراکز مذهبی به عنوان هدف عمده انهدام توسط داعش بود. یعنی بنیاد و کیان مذهب به خطر افتاده بود. مسئله دیگر حائز اهمیت در این دوره، این بود که دولت نوری مالکی با عملکردش واگرایی در میان شیعیان، سنی‌ها و کردها را شدت بخشیده بود و این خود باعث گرایش عمومی بخشی از شوراهای بیداری به داعش شده بود. گروهی بزرگ و مسلح  که در اهل سنت طرفداران ویژه‌ای هم دارند. این مسئله بحث فرقه‌ای اساسی و دعوای شیعه و سنی را پدید آورده بود. بر این اساس بحث آقای سیستانی این بار فقط سیاسی نبود، بلکه یک مسئله مذهبی جدی است و طبیعی است که هر عالم دینی در سطح آیت‌الله سیستانی هم در مورد این مسئله اندیشه‌ای کند و اقدامی عملی انجام دهد.

در این دعوای سیاسی و مذهبی خود آیت‌الله سیستانی کجا قرار گرفته‌اند؟ با توجه به اینکه ایشان رهبر و مرجع یکی از سه طرف دعوا هستند، طبیعتا نمی‌توانند نقش میانجی و وسط را ایفا کنند.

آنچه برای آیت‌الله سیستانی حائز اهمیت بود، وحدت مجموعه عراق است. این مسئله با حضور آقای مالکی حاصل نمی‌شد. به هر دلیلی اقدامات آقای مالکی سبب شده بود تا گروه‌های مختلف شیعه، اهل سنت و کردها از دولت مرکزی فاصله بگیرند. این حقیقتی است که شکل گرفته بود و آقای سیستانی هم آن را در نظر داشت. ضمن اینکه آیت‌الله سیستانی آگاه بودند که داعش به هر ترتیبی باید کنترل شود و راه کنترل آن هم اجماع در عراق است. ضمن اینکه ایشان دریافته بود دولت مالکی به هر دلیلی قادر به تأمین این مسئله و تشکیل اتحاد و اجماع داخلی میان گروه‌های مختلف عراقی نشده است. به همین دلیل آیت‌الله سیستانی از خیلی وقت پیش از مالکی عبور کرده بود.

رابطه میان آیت‌الله سیستانی با جریان‌های سنی و همچنین کردی چگونه تبیین می‌شود؟ آیت‌الله سیستانی خود به عنوان رهبر شیعیان شناخته می‌شود، اما از سوی دیگر به بیان شما سعی می‌کند که اجماع و اتحاد را در عراق حفظ و تثبیت نماید، جریان‌های سنی و کردی چگونه می‌توانند این نقش میانجی آیت‌الله را بپذیرند، چون نوعی تناقض مفهومی در عملکرد ایشان مشاهده می‌شود

من ندیدم که چنین تناقضی مطرح شود، چون از نظر ایشان مذهب، مذهب و امر سیاسی هم امر سیاسی است و مرزهای این موارد حفظ می‌شود و انفکاکی میان این دو مفهوم ایجاد شده است. برای آیت‌الله سیستانی این حائز اهمیت است که تفاوت در مذاهب باعث اختلال در امر سیاسی می‌شود و هر نوع اختلال در امر سیاسی باعث اختلال در مذهب می‌شود. نمونه این موارد هم در عراق مشاهده می‌شود.  ظهور داعش اختلال در مذهب به وجود آورد و مشکلاتی را در امر سیاسی تولید می‌کرد و فقدان اجماع در بغداد مشکلی در امر سیاسی به بار آورد که به تدریج تبعات مذهبی هم  با خود به همراه داشت. بنابراین آقای سیستانی دو نقش دارد. یکی به عنوان رهبر شیعه و دیگری در مقام یک شخصیت شیعه که باید به عراق فکر کند. به نظر می‌آید که این دو با یکدیگر تناقض ندارند. همان طور که ممکن است یکی به عنوان پدر و یکی هم به عنوان برادر دو نقش متفاوت را ایفا کند و هیچ‌کدام از این‌ها هم باهم تضادی نداشته باشد. برای شیعه، آقای سیستانی یک رهبر مذهبی است، اما برای مذاهب دیگر ایشان یک برادر مسلمان است. من فکر می‌کنم ایشان به خوبی توانسته چنین نقشی را ایفا کند، به گونه‌ای که یکی به دیگری نچربد. یعنی آقای سیستانی را هم عراقی‌های اهل سنت به عنوان یک بالانسر پذیرفته‌اند و هم شیعه به عنوان یک حجت شیعه ایشان را قبول کرده است. یعنی پیشران‌هایی که برای دفاع از آیت‌الله سیستانی تدارک دید و پیام‌هایی که باعث بسیج عمومی‌شد، نشان می‌دهد که آیت‌الله سیستانی و ذخیره شخصیتی ایشان مانند ساعت شنی نبود که اگر یک طرف را بگیرد طرف دیگر تخلیه شود. یعنی این‌طور نبود که اگر به حمایت از اهل سنت و گروه‌های قومی مانند کردها و دیگران برخیزد، آن ذخیره مرجعیت شیعی‌اش فروکش کند یا تخلیه شود و ایشان خوب توانسته یک تعادل را ایجاد کند و به نظر می‌رسد یک گفتمان بزرگ مذهبی و سیاسی شیعه را در این آزمون سربلند خارج کرده است.

جنس روابط با دولت نوری مالکی همیشه مورد توجه بود و اشاره می‌شد که آقای مالکی آن طور که باید و شاید به نصایح و اندرزهای آیت‌الله سیستانی وقعی ننهیده و باعث شده فاصله میان مرجعیت شیعه و دولت مالکی بیشتر شده است. آیا چنین چیزی مشاهده شده است؟

در نظر آیت‌الله سیستانی شخص مطرح نیست، بلکه نظام سیاسی عراق برای ایشان مهم است. اگر به هر دلیلی این نظام آسیب ببیند، ایشان مخالفت می‌کند. حال کسی که در رأس این جریان قرار دارد مالکی باشد یا هر کس دیگر. چرا که چنین اتفاقی تبعات مذهبی دارد و بحث برده فروشی‌ها نشان داد که این مشکلات می‌تواند در آینده بیشتر هم بشود. به این ترتیب به نظر می‌آید آنچه که برای آقای سیستانی مهم است، نظام سیاسی عراق و حفظ یکپارچگی آن است. حال چه مالکی آن را حفظ کند و چه عبادی و یا هر کس دیگری. یعنی ایشان تا زمانی با گروه‌ها است، که بتوانند اجماع را برآورده کنند. آقای سیستانی این موضع را در مقابل گروه‌های مسلح مانند صدری‌ها هم اتخاذ کرده بود. یعنی این‌طور نبود که ایشان علاقه و وابستگی خاص به شخص یا جریانی داشته باشد و از آن‌ها حمایت کند. به این ترتیب به نظر می‌آید تا زمانی که دولت مالکی به این اجماع توجه داشت، آقای سیستانی هم از او حمایت می‌کرد، اما به تدریج ایشان به این نتیجه رسید که باید دولت دیگری تشکیل شود و این از مدت‌ها قبل و از فحوای بیانات ایشان و اطرافیانشان قابل‌درک بود. ممکن است شخص مالکی خوب باشد، ولی یک حاکم خوب و نخست‌وزیر خوب وقتی مورد مخالفت قرار گرفت، دلیلی وجود ندارد که یک مرجع حتماً بر ماندن و یا رفتن آن حاکم پافشاری کند. این یک موضع اصولی است که آیت‌الله سیستانی داد و از دیدگاه سیاسی ایشان نشأت می‌گیرد. ضمن اینکه نگاه ایشان به سیستم حکومت عراق هم به عنوان یک مرجع است. این نگاهی جانب‌دارانه و متعصبانه نسبت به گروه‌های شیعه نیست، بلکه ایشان در صدد حفظ این سیستم است. در نتیجه آیت‌الله سیستانی پذیرفته که الگوی دولت انجمنی در عراق در حال شکل‌گیری است و گروه‌هایی که ریاست جمهوری و پست‌ها را تقسیم می‌کنند را پذیرفته است. درعین‌حال پذیرفته که این پست‌ها هم نباید متعصبانه تقسیم شود و باید نگاه اجماعی به پست‌های سیاسی حکم‌فرما گردد. چرا که همیشه تصمیمات سیاسی پیامدهای مذهبی دارد و تصمیمات مذهبی هم پیامدهای سیاسی دارد. به همین دلیل، هم سیاستمداران و هم رهبران مذهبی در مقابل وضع موجود، چه خوب باشد و چه بد، مسئول هستند.

با توجه به تأثیرگذاری جدی که ایشان در تحولات اخیر سیاسی داشته‌اند، آینده رفتار سیاسی ایشان سؤال جدی را به ذهن متبادر می‌سازد. آیا این تأثیرگذاری سبب نمی‌شود تا آیت‌الله به حضور جدی تر علاقه‌مند شوند و از این پس شاهد افزایش حضور ایشان در تصمیم گیری‌ها و تصمیم سازی‌های سیاسی عراق باشیم؟

به نظر می‌رسد که آقای سیستانی نظارت از دور را پذیرفته و مطابق مبنای ایشان هم هست. ضمن اینکه این نظارت از دور منافع زیادی هم برای مذهب و هم برای دولت به ارمغان می‌آورد. یکی اینکه ذخیره مذهب را تخلیه نمی‌کند، چون مداخله مستقیم همیشه خطراتی دارد. دوم اینکه باعث شده حتی بخش‌های مهمی از اهل سنت، شوراهای بیداری اهل سنت و جماعت صحوه و ... همه کم و بیش نقش مرجعیت را در اندیشه‌های شیعی به عنوان یک مرجع بپذیرند و مجبورند که به این مسئله به عنوان یک واقعیت تاریخی کنار بیایند. به نظر می‌آید در بخش‌های غیر شیعه هم محبوبیت آیت‌الله سیستانی بیشتر شده و نه تنها در عراق، که در سیستم بین‌المللی هم به نظر می‌آید که شخصیت‌های بین‌المللی پذیرفتند که بدون آقای سیستانی نمی‌توانند مسائل عراق را حل کنند و این نوعی انتشار اندیشه و شخصیت فرامرزی ایشان است.