مشاور فرهنگی روحانی: در این دولت،مشایی نداریم
سخت پاسخ سوالات را میدهد، با طمانینه و کوتاه. این خصلت شاید بیش از آنکه حاصل سالها نشست و برخاست او با سیاسیون و حضورش در سمتهای دولتی باشد، به شناخت او از رسانه و شیطنتهای خبرنگاری و رسانهای باز میگردد. به همین دلیل است که حسام الدین آشنا را نمی توان با فوت و فنهای خبرنگاری تهییج کرد یا تحریک به حرف زدن. آنجا که لازم میدید صریح پاسخ می داد و آنجا که بنایش بر پاسخ ندادن بود، به قول خودش برهان خلف هم نمی توانست وادار به پاسخ دادنش کند.
بخشهایی از سخنان حسامالدین آشنا:
-هیچ یک از کاندیداها در اندازه و وزن حسن روحانی برای ریاست جمهوری نبودند. هیچ وقت پایم را در ستاد انتخاباتی روحانی نگذاشتم. من هیچوقت کاری با آقای دکتر روحانی نداشته ام. هنوز هم کاری ندارم. اگر ایشان کاری داشته باشند احضار میکنند.
-نباید جلیلی را با حسن روحانی مقایسه کرد چون مقایسهای ظالمانه و ظلم در حق جلیلی است.اگر قالیباف در حد خودش صحبت می کرد با ضدحمله روحانی مواجه نمی شد.
-دولت اصلا پشت پرده ندارد و اتفاقا دولت بی پردهای است. دولت روحانی نه مشایی دارد نه رحیمی، نه حتی ثمره هاشمی. حسن روحانی رییس جمهوری است که به کسی اجازه نمیدهد به او نزدیک شود. توان مشورت گیری بالایی دارد ولی در نهایت خودش به تصمیم گیری میرسد.
-در دولت اصلاحات، 14 میلیون نفری که به خاتمی رای نداده بودند، نادیده گرفته میشدند. از اینکه در دولت یک سیاست فرهنگی حاکم بود که فکر می کرد مشکلات کشور صرفا با توجه به یک بخش از کنشگران فرهنگی و سیاسی حل میشود و چهارده میلیون نفری که به آقای خاتمی رای نداده بودند را نادیده میگرفت. معتقدم ندیدن منتقدان و مخالفان و افرادی که نگران هستند می تواند بزرگترین اشتباه یک دولت باشد.
-من به آقای خاتمی رای ندادم. من آقای خاتمی را یک چهره فرهنگی غیراجرایی میدانستم و بار جمهوری اسلامی را سنگینتر از توان اجرایی آن موقع آقای خاتمی.
-من به آقای ناطق هم رای ندادم. ایشان را رییس مجلس خوبی می دانستم نه رییس جمهور خوبی. برای مجلس و اداره مجلس خیلی خوب بودند و گزینه بهتری از آقای ناطق برای اداره مجلس در آن دوره نداشتیم. آقای ناطقنوری قدرت اجرایی بالاتری نسبت به آقای خاتمی داشتند ولی نگاه شان عقب تر از تحولات جامعه بود.
-من به آقای ری شهری هم رای ندادم. از برهان خلف هم به رای من نمیرسید. مهم این است که آقای خاتمی میدانست که من به ایشان رای ندادم ولی حاضر بود سخنان امثال مرا هم بشنود.
-من هر گاه نیاز بوده به عنوان مشاور و همراه در خدمت حضرت آیت الله دری نجف آبادی بوده ام.
-یکی از چیزهایی که من حتما میتوانم تاکید و تصحیح کنم این است که من هیچگاه مسئول اداره کل اطلاعات قم نبوده ام. من همیشه به آقای دری نجف آبادی هرجا که خواسته اند مشورت داده ام. بخاطر اجازهای که ایشان داده اند تا عضوی از خانواده شان بشوم.
-من سال 74 وارد دوره دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق شدم. در نتیجه در دوره آقای خاتمی من دانشجوی دکتری بودم. آشنایی کاری با آقای خاتمی به همان شورای برنامه ریزی دوره دکتری فرهنگ و ارتباطات بر میگردد که با حکم حضرت آیت الله مهدوی کنی، ایشان و تعدادی از دیگر از صاحبنظران حوزه فرهنگ، ارتباطات، جامعه شناسی و دین شناسی برای شورای برنامه ریزی دوره دکتری فرهنگ و ارتباطات دعوت شده بودند. آقایان خاتمی، حدادعادل، روح الامینی، توسلی، محسنیان، معتمدنژاد، چنگیز پهلوان و تعداد دیگری از استادان هم حضور داشتند.
-بین فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق اشتراکات بنیادینی وجود دارد، تفاوتها در سلیقههای اجرایی است، ولی آن اشتراکات بنیادین خیلی مهم است. بین من و آقای جلیلی و دیگر فارغ التحصیلان قدیمیتر این دانشگاه شباهتهای اساسی خیلی جدی وجود دارد. (از جمله) پیوند با اسلام و انقلاب اسلامی، پیوند با امام و رهبری. توجه به ارزش های انقلابی و توان اقدام در روشهای غیر بوروکراتیک و تقدم اخلاق بر سیاست.
-من رقیب آقای جلیلی نبودم، رقیب آقای جلیلی آقای روحانی بودند.
-هیچوقت پایم را در ستاد انتخاباتی اقای روحانی نگذاشتم. به ستاد اعتقاد نداشتم، به منزل روحانی میرفتم
-من نمیدانم چندتاهسته وجود داشته فقط می دانم که هر وقت ایشان کاری داشتند صدایم میکردند و من به منزلشان میرفتم . من هیچوقت کاری با آقای دکتر روحانی نداشته ام. هنوز هم کاری ندارم. اگر ایشان کاری داشته باشند احضار میکنند.
-(تفاوت بین روحانی و جلیلی) به میزان فاصله سنی و تجربیات اجتماعی و سیاسی این دو نفر بر میگردد. این تفاوت، تفاوت یک لحظه نیست. آقای جلیلی متولد 43 هستند، آقای روحانی متولد1327 هستند. یعنی 16 سال فاصله سنی دارند. که این 16 سال با یک دوره تاریخی خیلی خاصی از کشور همراه بوده است و تجربیات سیاسی و اجتماعی را برای ایشان به همراه داشته است. آقای روحانی سالها نایب رییس مجلس بودند، صدها جلسه بسیار سنگین را اداره کردند. مقایسه دکتر جلیلی و دکتر روحانی یک مقایسه ظالمانه است. یعنی ظلم به آقای جلیلی است که بخواهیم ایشان را با آقای روحانی مقایسه کنیم. چون این دو نفر تجربیات متفاوتی دارند. وقتی که آقای جلیلی مثل من و هزارها نفر دیگر به عنوان دانشجویان بسیجی در جبهه بودند، آقای روحانی سطح کلان جنگ را اداره می کردند. این فاصله در همه ابعاد دیگر هم وجود دارد.
-کافی بود که شما از دور به این 8 نفر نگاه میکردید، معلوم بود که چه کسی لیاقت رییس جمهور شدن را دارد. بحث ثبوتی را عرض میکنم. از نظر من در جنبه ثبوتی دکتر روحانی قطعا استحقاق و لیاقت بالاتری برای پذیرفتن مسئولیت در میان این8 نفر را داشتند. بحث اصلی بحث وجه اثباتی بود نه ثبوتی. یعنی بحث واقعیت نبود، بحث واقع شدن بود.
-در این بحث هم کافی بود که مردم هم این احساس را بکنند که گرچه همه می دانیم که اقای روحانی لیاقتش بیشتر است اما می گذارند که رییس جمهور هم بشود یا نه ؟ وقتی که شما وارد آن فضا شدید که بله میگذارند، مطمئن میشدید که ایشان رای می آورد.
-آنها (دیگر نامزدها) حق داشتند که تلاش کنند، وظیفه داشتند که زحمت بکشند، همه کاندیداها به امیدی وارد انتخابات میشوند. من هیچ گاه شاهد این نبودم که تیم آقای روحانی علیه دیگران تلاشی انجام دهد. شاید تنها تیمی که علیه کسی کار نکرد تیم آقای روحانی بود و تا زمانیکه مورد هجوم هم قرار نگرفت از خودش دفاع نکرد. در واقع آقای روحانی در موضع دفاع بود نه در موضع هجوم.
-این هم به سوابق امر بر میگردد. هرچیزی سوابق امری دارد. آن سوابق تعیین کننده هستند. وزن افرادی که در مناظرهها شرکت کرده بودند وزنهای مشخص بود. اگر هرکسی در حد همان وزن خودش حرف میزد با هیچ ضدحمله ای مواجه نمی شد.
-این شخصیت (در آقای روحانی) وجود داشت نه اینکه فقط من ببینم. هرکسی هم نگاه می کرد متوجه می شد بحث سر چیز دیگری بود. (آقای روحانی من را) مجاب نکردند که رای می آورند، در واقع من سه سوال یا نقدی که به نظرم مهم بود را مطرح کردم که بدانم این آدم صورت مساله را چطور و چگونه می بیند و دیدم که درست می بینند.
-این سخت ترین و صریح ترین سوالاتی بود که می شود از کسی کرد. مهمترین حمله به آقای روحانی را من کردم. نه در مناظره بلکه در منزلشان و همان روز اول این اتفاق افتاد. وقتی از پس این سوال بر می آید از پس سوالات دیگر راحت تر بر می آید.
-هیچ (نقشی در پیروزی آقای روحانی نداشتم) ایشان خودشان کار کردند. در واقع ایشان امکانی را پیدا کرد برای به فعلیت رساندن آن بالقوه ها و قابلیت ها.
-مهم این است که آقای روحانی وابسته به مشورت یک نفر نبود. این مهم است. نه آشنا نه هیچ کس دیگری نمیتواند بگوید من در پیروزی ایشان نقش داشتم. این خیلی مهم است. ایشان با بنده حرف زده ولی فقط با من نبوده، با بسیاری از افراد حرف زده است. بسیاری از بزرگان با ایشان حرف زدند، ایشان از افرادی مشورت گرفتند که هنوز هم شاید آن افراد راجع به آن مشورت ها حرف نزنند. من هم یکی از کسانی بودم که مورد مشورت قرار گرفتم. بزرگ کردن نقش یک نفر جفای در حق کسی است که اصل مبارزه را انجام داده است. اینکه حواشی را پررنگ کنیم چیزی گیر کسی نمی آید.
-نفی می کنم که مرد پشت پرده دولت هستم. واقعیت ندارد. من می دانم چرا به ایشان کمک کردم اما نمی تونم ارزیابی کنم که چقدر کمک کردم. چه کسی میتواند این را بگوید.
-من میفهمیدم که یک فردی ظرفیت خیلی بالایی را برای مسئولیت پذیری داشته است و همانطور که آن فیلم اول ایشان اسم گذاری شد «این بهاری است که در پشت زمستان مانده است» از نظر ما یک بهاری بود که پشت زمستان مانده بود. زمستان هم یک مقدار زیادی طولانی شده بود. واقعیت این است که برای من 16 سال یا بین 12 تا 16 سال بود. جرات می کنم بگویم 20 سال.
-از نظر من آقای دکتر روحانی از سال 72 می توانست مسئولیت کشور را برعهده گیرد. یعنی آقای روحانی در دوره دوم آقای هاشمی می توانست رییس جمهور شود.
-ایشان (آقای روحانی) وقتی آمد که دیگر جای معطل کردن نبود. قبلش هم شاید ایشان آمادگی را داشت اما دیگران آمادگی نداشتند که جا را خالی کنند.
- شاید خیلیها فکر نمی کردند آقای روحانی مورد پذیرش جامعه باشند. یک تحلیلی که وجود دارد این است آقای روحانی از آن هواداران سر سختی که فقط حسن روحانی را می خواهند، ندارد.
-خطرناک ترین چیز برای جمهوری اسلامی همین هواداران سرسخت هستند. موضوع آقای روحانی دولت حرفه ای است. نه دولت حزبی، نه دولت کاریزماتیک بلکه دولت قانونی. به این معنا که دولت کار ویژههای حرفه ای دارد که باید آنها را انجام دهد چه محبوبیتش اضافه شود چه کم شود باید آنها را انجام دهد ولی باید به مردم راست بگوید. مردم هستند که تصمیم می گیرند در دوره بعد این دولت که خیلی هم کارهای عجیب غریب انجام نمی دهد خیلی هم جذاب نیست ولی کارهایش را انجام می دهد رای بدهند یا ندهند.
-این نیست که که ما فکر کنیم که آقای خاتمی چون خیلی خوب حرف میزند پس رییس جمهور خوبی است، یا دولت دکتر احمدی نژاد خوب است چون فکر می کند ساختارشکنی موفقش می کند. مسیرهای افراطی و تفریطی جواب نمیدهد، یک دولتی مورد نیاز است که سرش را پایین بیندازد و کار دولت کند. نه کار حزب، نه کار رسانه، نه کار مسجد، نه کار ارتش. دولت باید فقط کار دولت را بکند.
-(دولت روحانی) دولت بی پردهای است. تلاشهای پشت پرده عمدتا در حوزه سیاست خارجی صورت می گیرد. در حوزه سیاست خارجی دلمان می خواهد پشت پرده باشد منتهی ظاهرا طرفهای ما خیلی علاقه ندارند پشت پرده باشد، چون زودتر اعلام می کنند. در حوزههای امنیتی هم قاعدتا (پرده) وجود دارد.
-من مشاور و سرپرست مرکز بررسی های استراتژیک و امنیتی بودنم به آن مقداری که به حوزه استراتژیک مربوط می شود برمیگردد. اکنون مشاور رییس جمهور در امور فرهنگی هستم.
-(مرد پشت پرده و ابو المشاغل و) این حرفها مربوط به کسانی است که بدون این حاشیه سازیها روزشان شب نمیشود. خلق یک حاشیه و پرداختن به آن حاشیه بخشی از سرگرمیهای ما ایرانیان است. بخصوص اگر در رسانه کار کنیم.
-به هرحال دولت روحانی مشایی ندارد، رحیمی ندارد، ثمره هاشمی هم ندارد. همه اینها آدم هایی هستند که برای آن دولت خیلی هم محترم بودند اما در این دولت از جنس آدمهای خاص و تافته جدابافته ندیدم.
-اگر کسی نقش آقای مشایی را در دولت اقای احمدینژاد بداند دیگر از این قیاس های مع الفارق نمی کند.
-(آقای مشایی در دولت قبلی) نقش پررنگی داشتند. همانطور که آقای احمدی نژاد گفتند که من مشایی هستم و مشایی من است. این تعبیر هوشمندانه و صادقانه از ارتباط این دو نفر است.
-(هیچ کس به روحانی) نه نزدیک است، نه اجازه نزدیکی پیدا میکند. در واقع آقای روحانی کسی نیست که زیاد اجازه نزدیک شدن به خودش را بدهد. اگر در حوزه امنیت چیزی آموخته باشند مهمترینش همین نکته است. یا حتی اینکه تحت تاثیر قرارشان دهند. چون توان مشورت گیری بسیار بالایی دارند. ولی غیر از توان مشورت گیری توان جمع بندی خیلی بالایی هم دارند.که نمی شود برای ایشان جمع بندی کرد.
-ما حرف خودمان را می زنیم ولی جمع بندی و تصمیم گیری با ایشان (روحانی) است.
-این نزدیکی با آن نزدیکی فرق دارد. به هیچ وجه کسی جای آقای روحانی تصمیم نمی گیرد. برادرشان دستیار ویژه در امور اجرایی هستند. مفهوم دستیار خیلی مهم است. دستیار کسی است که هرچه می گویند انجام می دهند. اما مشاور هرچی دلش می خواهد میگوید.
-واقعیت این است که کسی که دولت را اداره می کند مسئولیت هر تصمیمی را برعهده میگیرد. شیوههای متفاوتی برای رسیدن به آن تصمیم وجود دارد حتما رییس جمهور از مشورت استفاده می کند خیلی هم استفاده می کنند منتهی مشورت به این معنا نیست که یک نفر بغل گوش آدم باشد که همینجوری حرف بزند و او گوش کند دوران علامه های همه چیز دان و بوذرجمهر ها به سر رسیده است. الان مشورت سازمان یافته شده است مرکز بررسی های استراتژیک یک نهاد مشورتی است که با دهها متخصص طراز اول کشور در رابطه است و در سریع ترین زمان به سوالات راهبردی پاسخ می دهد.
ارسال نظر