دست از مزدوری دشمن بکشید!
ما خویش را پیروی محمد و آل محمد میدانیم چرا در این موضوع به آنها اقتدا نمیکنیم؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مهدي مسايلي- پس از آنکه با روشنگری علماء و دوستداران جریان مقاومت اسلامی، توطئهی مزدوران و فریبخوردگان دشمن در ناصبی خواندن مردم فلسطین شکست خورد، و مشخص شد که مردم فلسطین نه تنها ناصبی نیستند بلکه محب و دوستدار اهلبیت- علیهمالسلام میباشند، حالا تفرقه انگیزان درصدد توجیه نسبتهای پیشین خویش برآمدهاند و با تمسک به متشابهاتی از روایات اهلبیت- علیهمالسلام- مَحملی دیگر برای این عنوان تراشیدهاند.
متأسفانه چند مدتی است که در شبکههای اجتماعی عنوان ناصبی بودن مردم فلسطین اینگونه توجیه میشود که:
1. در روایات اهلبیت - علیهمالسلام- به کسانی که با شیعه دشمنی میورزند، نیز اطلاق عنوان ناصبی شده است.( آنها روایاتی را دراینباره ذکر میکنند)
2. مردم فلسطین با شیعیان دشمنی میورزند.( آنها برای اثبات این مقدمه به اخبار و گزارشهایی خاص استناد میکنند)
- نتیجه اینکه: مردم فلسطین ناصبی هستند.
این در حالی است که هردو مقدمهی این استدلال نادرست بوده و طرح آنها نشان از نیات سوء و تفرقهانگیزانه جریانی خاص در شیعه دارد، لذا لازم است برای روشن شدن حقیقت به نقد و بررسی این دلایل بپردازیم.
تفرقهانگیزان برای اثبات مقدمهی اول استدلال خویش، به دو روایت استناد میکنند؛ در روایت اول از امام صادق –علیهالسلام- نقل شده است که فرمودند: «لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَمْ تَجِدْ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا النَّاصِبُ [أُبْغِضُ] مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَالَوْنَا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا. (شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص207)؛
یعنی: ناصبى آن كس نيست كه ما اهل بيت را دشمن بدارد؛ زيرا بىترديد كسى را نمیيابى كه بگويد: من دشمن محمّد و آل محمّد هستم، بلكه ناصبى كسی است كه با شما شيعيان دشمنى میكند در حالى كه مىداند شما ما را دوست میدارید و از شيعيان ما هستيد.»
و در روایت دوم نیز مُعَلى بن خُنَيْس از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمودند: «لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ علیه السلام مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِيّاً لَنَا.( معاني الأخبار، ص: 366)؛
یعنی: ناصبى كسى نيست كه با ما آل محمّد دشمنى کند، زيرا تو، كسى را پيدا نمىكنى كه بگويد من نسبت به محمّد و آل محمّد بغض و كينه دارم، بلكه ناصبى آن كسى است كه با شما دشمنى كند، در حالى كه مىداند شما ما را دوست داريد و از دشمنانمان بيزارى مىجوييد. همچنين آن حضرت فرمود: هر كس دشمن ما را سير كند، مانند اين است كه دوست ما را به قتل رسانده است.»
اما دربارهی این دو روایت فقهای شیعه نکات بسیاری مهمی را متذکر شدهاند که تفرقه انگیزان یا آنها را ندیدهاند و یا نخواستهاند به آنها توجه کنند:
1. این دو روایت از جهت سند ضعیف و بیاعتبار هستند.
2. این دو روایت از جهت متن نیز ضعیف و موهن هستند، زیرا در آنها بیان شده است که کسی را نمیتوان یافت که بگوید من دشمن محمد و آلمحمد هستم. این سخن در حالی بیان میشود که در زمان اهلبیت- علیهمالسلام- گروههای مختلفی دشمنی خویش را با امیرالمؤمنین علیهالسلام و اولاد ایشان اظهار میکردند و افزون بر توهین و دشنامگویی به آن بزرگواران، در عمل نیز به دشمنی با آن بزرگواران میپرداختند. این مطلبی است که از جهت تاریخی و روایی تردیدی دربارهی آن وجود ندارد، از همین رو در روایات بسیاری عنوان ناصبی به کسی اطلاق شده است که نسبت به اهلبیت – علیهمالسلام- دشمنی ورزیده و به آن بزرگواران دشنام میدهد، پس پذیرش این روایت مستلزم انکار آن روایات است.
4. مشهور علمای شیعه ناصبی را کسی میدانند که با اهلبیت- علیهمالسلام دشمنی میورزند و صرف عنوان دشمنی با شیعه را در تحقق معنای ناصبیگری کافی نمیدانند.
3. اما مطلب مهمی که در این دو روایت صریحاً به آنها اشاره شده است و تفرقهانگیزان شیعه به آن توجه نکردهاند اینکه اطلاق ناصبی به دشمن شیعه هنگامی صحیح است که این دشمنی و خصومت به خاطر محبت و علاقه شیعیان به اهلبیت- علیهمالسلام- باشد که این در واقع نوعی دشمنی و خصومت با اهلبیت- علیهمالسلام- به شمار میآید، اما اگر خصومت آنها با شیعه نه از جهت محبت به اهلبیت، بلکه به خاطر عوامل دیگری، همچون مخالفت مذهبی آنها با شیعه و یا توهینهای بعضی از شیعیان به مقدسات اهلسنت، باشد، چنین کسانی را نمیتوان با تکیه بر این روایات ناصبی نامید. این مطلبی است که بسیاری از فقهای متقدّم و متأخر شیعه به آن اشاره کردهاند، چنانچه شهید ثانی پس از ذکر این روایات میگوید: «قيّدنا ذلك بالحيثية مع إطلاق الخبر؛ لإخراج بغضهم لنا بسبب تبرّأنا من أئمتهم و وقوعنا فيهم، فإنّ ذلك لا يعدّ نصبا كما لا يعدّ بغضا بغضنا لأمر آخر؛( المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية؛ ص: 142)
یعنی:
ما اطلاق این روایات را به خصوصیت [دشمنی با محبت اهلبیت- علیهماسلام-] مقیّد نمودیم؛ زیرا دشمنی و بغض آنها با شیعه، که به جهت تبری ما از پیشوایان آنها و یا درگیری مذهبی ما با آنها میباشد، از موضوع بحث این روایات خارج است، و اینگونه دشمنیها را نمیتوان نصب با اهلبیت – علیهمالسلام- به شمار آورد، همانگونه که اگر آنها به دلایل دیگری بغض و کینهی ما را در دل داشته باشند، نمیتوان این بغض نسبت به ما را، بغض اهلبیت- علیهمالسلام- به شمار آورد.»
فقیه بزرگ معاصر آیت الله خویی نیز پس از ذکر این روایات درباره آنها مینویسد: «إن رجع النصب للشيعة إلى النصب لأمير المؤمنين عليه السّلام و الأئمّة المعصومين عليهم السّلام- بان كان سبب العداوة مع الشيعة حبّهم لأهل البيت عليهم السّلام- كان ذلك من النصب الحقيقي، إذ هو عين النصب لهم عليهم السّلام. و أما إن كان النصب للشيعة فقط، مع عدم النصب لولاتهم، بل ربما يجتمع مع حبّ أهل البيت، و إنما كانوا يبغضون الشيعة لعدم متابعتهم لمن يرونه خليفة لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلا دليل على نجاسة الناصبيّة بهذا المعنى و انما دليل النجاسة يختص بناصب أهل البيت، كما سبق ( فقه الشيعة - كتاب الطهارة؛ ج3، ص: 154) ؛
یعنی: اگر بازگشت دشمنی آنها با شیعه، به دشمنی آنها با امیرالمؤمنین و ائمه- علیهمالسلام - باشد، روشن است که سبب دشمنی آنها با شیعه، محبت شیعیان به اهلبیت- علیهمالسلام- میباشد و این نصب حقیقی است، زیرا این دشمنی عیناً همان نصب و دشمنی با اهلبیت –علیهمالسلام- است. و اما اگر دشمنی آنها فقط با شیعه باشد و نه با ائمه شیعه- که این دشمنی میتواند با محبت اهلبیت علیهمالسلام نیز جمع شود[یعنی کسی میتواند هم محب اهلبیت باشد و هم دشمن شیعه] - پس چنین کسانی اگرچه بغض شیعه را - به خاطر عدم متابعت و پیروی از کسانی که آنها ایشان را خلیفه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پندارند- در دل دارند، ولی نمیتوان آنها را ناصبی دانست و حکم به نجاستشان کرد، بلکه ناصبی کسی که با اهلبیت-علیهمالسلام دشمنی میورزد.»
4. در تمام روایات اهلبیت-علیهمالسلام- معنای ناصبی به کسی اطلاق شده است که با امیرالمؤمنین و اولاد او به دشمنی میپردازد، و مشهور فقهای شیعه نیز بر این معنا اجماع دارند، از همین رو احتیاط ایجاب می کند که به وجود قدر متقین اکتفاء نموده و دیگران را ناصبی ننامیم.
5. حتی اگر معنای ناصبی را همان معنایی بدانیم که تفرقهانگیزان شیعه با تمسک به این روایات درصدد القای آن هستند، باز نیز باید بین این معنا و معنای خاصِ ناصبی، یعنی دشمن اهلبیت- علیهمالسلام- ، تمایز قائل شویم، زیرا اجماع همهی فقها بر آن است که احکام خاص ناصبی- همچون نجاست و حلال بودن مال و دماء او- مخصوص گروه دوم است، و گروه اول، یعنی دشمنان شیعه، موضوع این احکام نیستند. به عبارت دیگر بنابراین معنا نیز باید برای ناصبی گری مراحل متفاوتی قائل شویم که احکام آنها با یکدیگر متفاوت است. این درحالی است که تفرقهانگیزان با ارائه معنایی واحدی از عنوان ناصبی، در تلاشاند که احکام ناصبی به معنای دشمن و مبغض اهلبیت- علیهمالسلام- را برای گروه دوم، یعنی مبغض شیعه، نیز اعمال کنند. همچنین بعضی از فقهای شیعه این احتمال را دادهاند که ناصبی خوانده شدن دشمنان شیعه در این روایات، از جهت عقوبت اخروی آنها باشد نه از جهت عنوان شرعی و احکام عملی آن، همچون اطلاق عنوان اسلام و ایمان.
از طرفی دیگر تفرقهانگیزان برای اثبات مقدمهی دوم استدلال خویش، یعنی اثبات دشمنی مردم فلسطین با شیعه، به گزارشهایی تکیه میکنند که حکایت از وجود افرادی تندرو و افراطی در فلسطین دارد. آنها سپس به تعمیم اعتقادات و رفتارهای این افراد به تمام جریانهای مقاومت و حتی مردم فلسطین میپردازند و به مخاطبین خویش اینگونه القاء میکنند که تمام مردم فلسطین دشمن شیعه هستند. اگر از غیر مستند بودن بسیاری از این گزارشها هم بگذریم، اینگونه تعمیم شتابزده رفتاری غیراخلاقی است که نمونهی آن را در رفتارهای جریان وهابیت نیز بسیار دیدهایم، زیرا وهابیون نیز با تعمیم رفتارهای تفرقهانگیز و موهن همین گروههای تندروی شیعه به تمام شیعیان، آنان را به عنوان نماینده تفکر شیعه معرفی میکنند.
البته افزون بر این عده بر بعضی از موضعگیریهای سیاسی مسئولین فلسطین و حماس نیز استناد میکنند، درحالیکه همه میدانند این موضعگیریها به واسطه تحریکات سیاسی خارجی بوده و یا عکسالعملی در مقابل رفتارهای زشت همین افراطگرایان شیعه در توهین به مقدسات اهلسنت میباشد.
هرچه هست باید پذیرفت که مردم فلسطین هیچ خصومت و دشمنی با شیعه ندارند و وجود افرادی تندرو در میان آنها و یا موضعگیری مذهبی آنها در مقابل شیعه را نباید ناصبیگری پنداشت، زیرا در میان شیعیان نیز افزون بر وجود افرادی تندرو و افراطی، مواجهه مذهبی با اهلسنت نیز به چشم میخورد، یعنی شیعیان نیز حاضر نیستند اهلسنت آزادانه در میان آنها به تبلیغ مرام و مسلک خویش برای جوانان شیعه بپردازند و با اعتقادات شیعه مخالفت کنند.
البته افزون بر استدلالی که گذشت تفرقهانگیزان همچنین به مکاتبهای از امامهادی- علیهالسلام- نیز استدلال میکنند که آن حضرت در ظاهر تمام اهلسنت را ناصبی میخواند. این روایت نیز علاوه بر ضعف سندی از جهت متن نیز ضعیف و موهن است و با روایات پیشینی که همین عده به آن استناد کردند نیز تعارض دارد، زیرا در آن روایات ناصبی به کسی اطلاق شده بود که با شیعه دشمنی میورزد ولی در این روایت تمامی اهل سنت ناصبی خوانده شدهاند. از همین رو هیچیک از فقهای شیعه معنای ظاهری این روایت را اخذ نکردهاند، بلکه یا آن کنار گذاشته و یا درصدد توجیه آن برآمدهاند. از همین رو شیخ صدوق دراینباره مینویسد: «الْجُهَّالُ يَتَوَهَّمُونَ أَنَّ كُلَّ مُخَالِفٍ نَاصِبٌ وَ لَيْسَ كَذَلِكَ (من لا يحضره الفقيه؛ ج3، ص: 408) یعنی: جهال میپندارند هر سنی و مخالف مذهبی ناصبی استع ولی اینچنین نیست.»
فقیه بزرگ شیخ مرتضی انصاری نیز دراینباره مینویسد: «و أنت إذا تأمّلت عمدة ما ذكره من الأخبار وجدته غير دالٍّ على أنّ الناصب للشيعة ناصبٌ لنا أهل البيت عليهم السلام. (كتاب الطهارة (للشيخ الأنصاري)، ج5، ص: 147)؛
یعنی: شما اگر در عمدهی روایاتی که در این بحث ذکر شده است تأمل کنی، مییابی که آنها دلالت بر ناصبی بودن دشمنان شیعه ندارند.»
از همهی این استدلالها و مباحثات علمی و روایی هم که بگذریم، و بر فرض هم که عنوان ناصبی بر مردم فلسطین صحیح باشد، آیا این موضوع مجوزی برای سکوت در مقابل جنایات صهیونیستهای جانی و آدمکش است؟
آیا میتوان با این توجیهها چشم بر کشتار زنان و کودکان بست؟
مگر این خطاب قرآن کریم را نشنیدهایم که میفرماید: «وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ دشمنی با گروهی ديگر وادارتان نکند که عدالت نورزيد عدالت ورزيد که به تقوی نزديک تر است.»؟
آیا ظلم و ستم رفته بر مردم فلسطین را میتوان با تکیه بر تعصبات کور نادیده انگاشت؟
ما خویش را پیروی محمد و آل محمد میدانیم چرا در این موضوع به آنها اقتدا نمیکنیم؟
همه شنیدهایم که پیامبر اسلام در دوران شرک و جهالت با شرکت در پیمان حلف الفضول (پيمان جوانمردان)، سوگند ياد كردند تا به ستمديدگان و افراد غريبهاي را كه وارد شهر ميشوند و مورد ستم زورمندان واقع ميشوند ياري رسانند.
از این گذشته آیا مواجهه اسرائیل تنها با مردم فلسطین است؟ آیا شیعیان جنوب لبنان هم سنی هستند؟
آیا حفاظت از اماکن مقدسی همچون مسجد الاقصی بر ما فرض نیست؟
و در انتهای سخن برادرانه به تفرقه انگیزان توصیه میکنیم که دست از مزدوری برای دشمن بکشند و به جای تکیه بر متشابهات و ایجاد اختلاف میان مردم، به محکمات الهی و حبلالله المتین چنگ زنند.
ارسال نظر