يک. در ميانه کارزار صفين، آمد خدمت حضرت امير(ع) و گفت: ياعلى! ما دو دل و نگرانيم که اين جنگى که داريم مى کنيم آيا "حق" است يا "باطل"! على(ع) گفت: چرا؟ گفت: براى آنکه آنها هم مثل ما مسلمانند و نماز و قرآن مى خوانند و رسول الله را قبول دارند، اگر ممکن است ما را به جاى ديگرى بفرستيد تا از اين اضطراب روحى خلاص شويم. حضرت هم نگاهى به او انداخت و قبول کرد و او را به سر مرز يکى از مناطق فرستاد تا دلش خوش باشد که مراقب نفوذ کفار به بلاد مسلمانان است.

دو. جناب "عمار" اما در آن ميانه تشويش و اضطراب و فتنه، کارش شناساندن پرچم ها بود. عمار در ميان لشگر راه مى رفت و براى جماعت مشوش، از پرچم ها مى گفت که همين پرچمى که امروز در دستان على است را من قبلا در دستان رسول الله(ص) ديدم و همان پرچمى که در زير آن معاويه و عمروعاص هستند را قبلا در دستان ابوسفيان و در مقابل پيامبر ديده ام. بارى، در شرايط فتنه، تنها راه نجات، شناخت پرچم ها است.

سه. راستش هر وقت اظهارنظرهاى امثال على مطهرى را مى بينم، ياد آن جماعت دو دل صفين مى افتم. حکايت مواضع مطهرى حکايت همان جماعت صفين است که نمى دانستند چه بايد بکنند و تصور مى کردند که هر دو طرف بر حق هستند! نه اينکه آدم بدى باشندها! نه، اما توانايى تشخيص پرچم ها را ندارند.و متاسفانه آنها که پرچم ها را نمى توانند تشخيص بدهند، به مرور گمراه مى شوند حتى اگر انسان هاى خوبى باشند! بيخود نيست که رهبرى در آن ديدار و در پاسخ به درخواست مطهرى، براى او از "بصيرت" گفت. بصيرت يعنى توانايى تشخيص پرچم ها.