داستان پول های سریال شهرزاد چیست؟
اخبار دادگاه هادی رضوی ادامه دارد و یکی از جنبههای جالب و شنیدنی ماجرا حرفهایی است که درباره سریالهای شهرزاد و شاهگوش و مشابه آن به زبان میآید.
اینکه درآمدهای ناموجه چطور به چرخه سینما راه پیدا کرده و بعدا تبدیل به چه محصولاتی شده، موضوعی نیست که به راحتی بشود از کنارش گذشت. این صحبتها که در گذشته هم شنیده میشد و حالا اسناد و مدارک آن در محکمه به نمایش گذاشته میشود، دوباره این بحث را داغ کرده که چه حجمی از ساختههای سینما آلوده به چنین سرمایهگذاریهایی است و چهرهها چقدر از این پولهای به ظاهر بادآورده منتفع شدهاند. لابد خیلیها میخواهند بدانند که ستارهها و کارگردانهای معروف چقدر نسبت به چنین مسائلی حساس بودهاند و چقدر مته به خشخاش گذاشتهاند. خلاصه اینکه چه کسانی معصومانه پایشان به این وادی کشیده شده و وجدان آزردهای دارند و کدامها دستشان تا مرفق آلوده است.
داستانی که البته در فوتبال هم میشود مشابهش را دنبال کرد. از حضور پررنگ حسین هدایتی که برای سالها محبوب پرسپولیسیها و حتی فردی قابل احترام برای هواداران تیمملی بود تا بابک زنجانی که دورهای به باشگاهداری پرداخت و خیلیهای دیگر که آسته آمدند و آسته رفتند، یا کسانی که تیزهوشتر از آن بودند که دم به تله بدهند و زیاد جلوی دوربینها آفتابی نشدند و حالا مانده تا تشتشان از بام بیفتد. خلاصه که این داستان سر دراز دارد و کار یک روز و دو روز و یک نفر و دو نفر نیست!
اما چرا فکر میکنیم بساط این مفسده را با گرفتن دو سه تا بابک زنجانی و هدایتی و هادی رضوی نمیشود جمع کرد؟ چون سفره درازتر و پهنتر از آن است که با رفتن چند نفر آدم اسمی اتفاقی برایش بیفتد. یعنی چی، یعنی اینکه سینمای ما هر سال بین ١٠٠ تا ٢٠٠ اثر تولید میکند که خیلیهایشان اصلا به اکران هم نمیرسند، به اینها انبوهی از محصولات شبکه خانگی شامل فیلم و سریال را هم اضافه کنید؛ سریالهایی که هر کدامشان ممکن است به اندازه ١٠ تا فیلم و بیشتر هزینه ببرند.
این حجم از تولیدات حتی سرانگشتی هم حساب کنید، سالی چند صدمیلیارد ضرر را نشان میدهد. سیاههای از فیلمهای شکستخورده در گیشه و باد کرده در سوپرمارکتها. اما چرا این ضرر نجومی ماشین لکنته و دودزا را از رفتن باز نمیدارد؟ چرا همه بازیگران ریز و درشت در سال پروژه پشت پروژه پیشنهاد دارند و بدون اینکه مالیات بدهند، پول روی پول میگذارند؟ چرا این سینما حتی به فکر اقتصادیشدن نمیافتد و دغدغهای برای صادرات محصولاتش به کشورهای همسایه ندارد و نگرانی بابت دستمزدهای حیرتانگیز احساس نمیکند؟ این چاه ویل کجاست که میتواند سال پشت سال این سینما را تغذیه کند و صدایی از تهش نیاید و کسی بابتش آخ نگوید؟ امکان دارد که پول با حسابوکتابی در کار باشد و نظارتی وجود داشته باشد و سرمایهگذارانش از جیب خرج کنند و با این همه زیان تقشان درنیاید و همچنان ادامه بدهند؟ با عقل جور درمیآید؟
اگر موضوع برایتان روشن نشده، به فوتبال نگاه کنید که شرایطش عیانتر و سرراستتر است. قله هرم فوتبال ما یک لیگ برتر است با ١٨ باشگاه؛ باشگاههایی پرخرج که تقریبا هیچکدام درآمد سرشاری ندارند. خرج این باشگاهها در سال از دستکم ٢٠میلیارد شروع میشود تا ٧٠ و ١٠٠ میلیارد. شاید استقلال و پرسپولیس بتوانند بخشی از این خرج را از تبلیغات روی پیراهن و باشگاه هواداری یا حضور در لیگ قهرمانان آسیا تامین کنند که بقیه همین را هم نمیتوانند. نه بلیتفروشی درست و درمانی وجود دارد، نه تلویزیون بابت پخش بازیها پولی میدهد و نه از تبلیغات عددی به تیمها میرسد. اما همه اینها به معنی این است که بازیکنان و مربیان و عوامل فوتبال باید شبها سر گرسنه بر زمین بگذارند؟ هیهات. قراردادهای میلیاردی بازیکنان شهره خاص و عام است و مربیان هم درآمدهایی دارند که قارون باید به آنها حسادت کند. اما چطور میشود که سالی چند صدمیلیارد به فوتبال آورده و سوخت میشود و چیزی از آن برنمیگردد؟ فکر میکنید اگر دولت کمکهایش را قطع کند، مشکل بزرگی پیش میآید؟ حواستان هست که بیشترین ریختوپاش سال گذشته و احتمالا فصل آینده را یکی از تیمهای شهرستانی انجام داد که صاحبی متمول دارد و پول از پارویش بالا میرود؟
در سینما چطور؟ میشود جلوی هزینهکردن فارابی و یکی دو جای دیگر را گرفت، اما یکی دو تا که نیستند. از حوزه هنری تا اوج و دهها نهاد و موسسه شناختهشده یا مجهولالهویه و نیمهمجهولالهویه(!) دارند پول به سینما میپاشند و در این آشوب بخش خصوصی میتواند هر جور معلقی بزند.
ماجرای سینما و فوتبال را هم گفتیم، چون آشناست و قابل لمس. اگرنه خیلی جاها هستند که رودخانه خروشان پول دارد خرج میشود و عدهای به آلاف الوف میرسند و کسی باکش نیست. خواستیم بگوییم خیلی خوب است که دستها رو میشود و پروندهها بالا میآید و معلوم میشود پولدارهای یکشبه با چه معجزاتی به همه چیز رسیدهاند، اما این تازه اول کار است. این نخ را بخواهی بگیری و تا تهش بروی، کلاف چنان بزرگ و سردرگم است که بیا و ببین. به قول شاعر، گر حکم شود که مست گیرند، در شهر خیلیها باید بیایند و جواب بدهند!
امیر عبودزاده
ارسال نظر