معنای واقعی زندگی چیست؟ چرا زندگی میکنیم؟
معنای واقعی زندگی و هدف از زندگی کردن چیست؟ اگر بتوانیم بین زندگی روزمره تکراری و هدف واقعی زندگی مان ارتباطی پیدا کنیم هر لحظه از زندگی لذت بخش و هیجان انگیز است. ولی متاسفانه بیشتر مردم در زندگی روزمره غرق می شوند و یادشان می رود تا معنای واقعی زندگی را پیدا کنند. اگر دل تان میخواهد معنای واقعی زندگی و هدف خود را پیدا کنید تا لحظه به لحظه زندگی تان شاد و با انگیزه باشید نتنوشت امروز را بخوانید.
یک گوشه از قلب تان بی آن که خودتان بدانید، زمزمه اصلی زندگی تان نجوا می کند. فقط کافی است به آن گوش کنید. تلویزیون را خاموش کنید. موبایلتان را قطع کنید. اگر در خانه تنها نیستید از آن ها بخواهید چند دقیقه مزاحم شما نشوند. چون نباید چیزی ذهن تان را منحرف کند. چند دقیقه ای چشمانتان را ببندید. به صدای قلب تان گوش کنید. چه احساسی دارید. چه چیزی در شما در حرکت است.
سکون و سکوت دو چیزی است که باعث می شود صدای قلب تان را بشنوید. اگر این فضا را برای خودتان خلق کنید با دقت می توانید حس درون تان را کشف کنید. کمی به ندای درون تان گوش کنید. چه چیزی باعث شادی شما می شود؟ چه جایی به شما حس ماجراجویی های ساده بچگانه می دهد؟ چه چیزی باعث درد می شود؟ چه چیزی آن را ساکت می کند؟ چه چیزی شما را می ترساند؟ چه چیزی باعث شک و تردید شما می شود؟ چه چیزی باعث می شود تا بخواهید فرار کنید؟
اگر به این سوالات صادقانه جواب دهید می توانید آن چه را که به زندگی تان معنا می دهد پیدا کنید. هدف و معنای واقعی زندگی تان را کشف کنید و تلاش کنید تا به آن برسید. وقتی این حس را داشته باشید هر گامی که بر می دارید برای تان معنا دارد.
برای این که این موضوع را بهتر درک کنید تجربه چند نفر را با شما در میان می گذاریم.
کسانی که در زندگی شان هدفی ندارند
بعضی ها اصلا هدفی در زندگی شان ندارند و معنای واقعی زندگی را نمی دانند. هر چند برای رسیدن به امکاناتی مثل خرید اتومبیل، خانه یا به دست آوردن یک شغل تلاش می کنند و به آن هم می رسند باز هم احساس پوچی می کنند. دلیل آن هم این است که معنای واقعی زندگی خودشان را پیدا نکرده اند.
مثل زن وکیلی که تمام روز مشغول کار و دفاع از پرونده های مشتریانش بود. او قدرتمندانه از کسانی دفاع می کرد که در بدترین دوره زندگی شان بودند. او نتیجه را به نفع موکلش تغییر می داد. ولی نمی دانست چرا این کار را می کند. نمی دانست با انتخاب درست پرونده ها می تواند جان انسان های بی گناه را نجات دهد. نمی دانست در پرونده ای موکلی که پول از دست رفته اش را به او بازگردانده ، دوباره به او زندگی داده است.
مردی که مدیر خدمات رسانی بود. تیم بزرگی را رهبری می کرد تا هدفمند به نقطه تعیین شده برسند بدون آن که لحظه ای از مسیر منحرف شوند. او نمی دانست هر بار که مشکلی در کار پیش می آمد او با یک لبخند و یک حرف دلگرم کننده دوباره تیم خسته را انرژی دوباره می بخشید.
زنی که حسابدار بود و از کارش لذتی نمی برد. دلش می خواست شرکت خودش را ثبت کند. آرزویش این بود که چیزی زیبا برای دنیا خلق کند. ولی تمام وجودش برای شروع این کار پر از شک و تردید بود.
مرد دیگری که اپراتور یک ماشین بود. فکر می کرد کار مهمی انجام نمی دهد. هر روز سرکارش می رود ماشین را روشن می کند و مشغول به کار می شود.
از این مثال ها زیاد است. افرادی که سخت کوشانه تلاش می کنند ولی آخر روز زندگی برایشان بی معنا و تکراری است. در حالی که هر فردی در درون خود موهبتی الهی دارد که باید کشف شود. بیشتر مردم این هدیه الهی را نمی شناسند. ولی وقتی آن را شناختند به دنیای جدیدی وارد می شوند که هر لحظه آن با معنا است.
سفر پرمعنای زندگی
من سفر خود را ۱۲ سال پیش در تاریکی مطلق آغاز کردم. نه شادی در کار بود نه حس موفقیت. تنها یک تغییر در زندگی ام ایجاد کردم. بعد از چندین بار تلاش ناموفق بالاخره سیگار کشیدن را ترک کردم. وقتی با تمام وجود برای ترک سیگار اقدام کردم باعث شد جرقه ای در ذهنم شکل گیرد. این که می توانم هر تغییری را در زندگی ایجاد کنم. فقط کافی است با دقت و با تمام وجود و انرژی روی آن متمرکز شوم.
بعد از مدتی در راه جدیدی بودم. سایت zenhabit.com را راه اندازی کرده بودم. یاد گرفته بودم چه گونه این موهبت را با دیگران درمیان بگذارم تا داستان من الهام بخش دیگرانی شود که تجربیاتی مثل خود من داشتند.
کشف معنای واقعی زندگی و این که چه کاری می خواهم انجام بدهم و چه تاثیری می خواهم روی زندگی دیگران بگذارم آن قدر به من انرژی داد که با تمام وجودم در این مسیر گام بردارم. چند سال بعد به این نقطه رسیدم که باید به افرادی که در موقعیت مشابهی هستند و نیاز به همدردی و همدلی دارند کمک کنم. کسانی که دوران سختی داشتند و با سرزنش خود، راه خود را نمی توانستند پیدا کنند. پس تغییر مسیر دادم: چه احساسی نسبت به خودم و کمک به دیگران داشتم؟ حتی این اواخر لایه جدیدی را در زندگی ام کشف کرده ام. متوجه شده ام کمک کردن به دیگران باعث می شود همیشه در زندگی احساس شادی کنم.
به حرف قلبم گوش می کنم و:
به کسانی که می خواهند تغییر خوبی در زندگی شان ایجاد کنند کمک می کنم تا با تمام وجودشان و با شادی به هدف های معقول زندگی شان برسند.
راهنمای کسانی می شوم که به دلیل شک و تردید راه های جدید را در زندگی تجربه نمی کنند.
یاریگر افرادی هستم که از درد پاره پاره شده و برای رسیدن به وحدت وجودشان تقلا می کنند.
این اکنون بزرگ ترین هدف زندگی من شده است. ندایی که در درونم پژواک دارد: کمک به دیگران تا معنای واقعی زندگی خود را پیدا کنند.
ارسال نظر