یکی از فرماندهان زینبیون می گوید: من بعد از شهید مطهر حسین، به طور موقت مسئولیت فرماندهی را برعهده داشتم. وقتی سردار سلیمانی آمد، درخواست ها و آنچه باید به عرض ایشان می رساندم را در نامه ای نوشتم و خدمتشان تقدیم کردم.
در محلهای که نوه شهید آیتالله مطهری، معاونت عمرانی را برعهدهدارد جای بسی تعجب است که جمعآوری عکس شهدا از روی دیوارهای محله به بهانه زیباسازی اتفاق افتاده!
خیلی از این شهدا، «دانسته» و با یقین به سوی شهادت میرفتند و برخیهایمان با تعجب میدیدیم که اینان از رفتن، چنان محکم حرف میزنند که آدم شرمش میشود که از «بازگشتن» هم سخنی بگوید.
رفقا برنامه ریزی کرده بودند، چند تا امتحان طراحی کرده بودند که بچه های مستضعفی را که با استعداد بودند شناسایی کنند. می خواستند مستقیم و غیر مستقیم با این بچه ها ارتباط داشته باشند.
رضا چراغی که در یکی از عملیات ها، از ارتشی ها پشتیبانی آتش خواسته بود و این امر محقق نشده بود، به سنگر فرماندهی آمد و در حضور فرماندهان ارشد سپاه، سیلی محکمی به صورت فرمانده ارتشی حاضر در آنجا نواخت
امیرخانی گفت: در اتاق سرهنگی بوی همان روزهای دهه ۶۰ به مشام میرسد، حوزه هنری میتواند رینگ اسپرت شود و خیلی کارها انجام دهد، اما برای اصالت خود همچنان به آقای سرهنگی نیازمند است.