دیدار دوباره اسیر ایرانی و نگهبان عراقی در اربعین
اربعین فرصتی برای رقم زدن اتفاقات جالب است، مثل دیدار دوباره یک اسیر ایرانی اردوگاههای بعثی در دوران دفاع مقدس با نگهبان اردوگاه پس از گذشت سالها، که به دوستی آنان انجامید.
باورش هم برای مردم عادی سخت بود که با آن جنگ خانمانسوز هشت ساله حزب بعث با ایران، دوباره روابط ایران و عراق مثل دو همسایه خوب و عادی شود، اتفاقی که اگرچه در ذهن مردم، دور و غیرقابل باور بود ولی اهل معرفت به خصوص شهدا به خوبی واقف بودند که به حرمت خونهای ریختهشده و جانهای ازخودگذشته روزی مسیر کربلا دوباره باز خواهد شد، روزی که دیگر مرزها معنای خود را از دست بدهند و همه زیر بیرق امت واحده به عشق اباعبداللهالحسین (ع) راهی دیار دوست شوند.
این اتفاق که، روزی دوباره روابط ایران و عراق حسنه شود و دریا دریا شیفتگان اباعبدالله به برکت میزبانی جانانه عراقیها بیهیچ دغدغه و نگرانی به سمت عراق روانه شوند، اگر برای هر کدام از ایرانیها عادی بود اما تصورش را برای اسرای ایرانی که مدتی را در بند رژیم بعث عراق زندانی بودند، سختتر میکرد. اما جذبه حسین (ع)، این ارادت به یک عشق واحد باعث شد تا دوباره دلهای مشتاق به واسطه سیدالشهدا دوباره کنار هم جمع شوند و خاطرات تلخ گذشته را با شیرینی رفاقتهای امروز مردم ایران و عراق از یاد ببرند.
جالب اینکه بعد از فروپاشی رژیم بعث عراق و رونق گرفتن دوباره پیادهروی اربعین که تا زمان حکومت صدام حسین (ع) ممنوع بود، این اسرای دوران دفاع مقدس بودند که با وجود خاطرات تلخ خود از اردوگاههای بعثی به عنوان اولین گروهها عازم سفر اربعین در عراق شدند تا به زیارت امام حسین (ع) بروند و خاطرات تلخ گذشته را بشویند. «محمد سلیمانی» از اسرای دوران دفاع مقدس به درستی به این نکته اشاره میکند که همه ما اسرا میدانستیم که اگر جنگی هست بین ما و حزب بعث است نه مردم عراق. همین جدا کردن مردم عراق از حزب بعث باعث شده حالا اسرای آن روزهای دفاع مقدس از جمله گروههایی باشند که در ایام اربعین و دیگر روزهای سال، مشتاقانه برای زیارت ائمه (ع) به کشور عراق بروند.
در این بین اتفاقات جالبی که رخ داده که ارتباط دوباره اسرا با نگهبانان اردوگاههای زمان جنگ ایران و حزب بعث از آن جمله است چرا که تعدادی از نگهبانان جدای از دیگر نیروهای بعثی رفتار خوبی با اسرا داشتند و به اجبار برای خدمت در اردوگاهها به کار گرفته میشدند.
نمونه این اتفاق دیدار دوباره یکی از اسرا به نام شیخ علی باطنی است که پس از سالها دوباره یکی از نگهبانان اردوگاه به نام «نصیر محسن» را پیدا کرد و این ارتباط چنان عمیق و ادامهدار شد که به رفت و آمد خانوادگی این دو منجر شد.
ماجرای ارتباط این دو نفر برمیگردد به چند سال پیش، حاج عباس پیرهادی از اسرای دفاع مقدس تعریف میکند: «حاج آقا شیخ «علی باطنی» از اسرای اصفهانی ما بود که نامش در یاد «نصیر محسن» مانده بود. یکی از عادتهای نصیر محسن در همان ایام اسارت ما این بود که هر شب جمعه از شهرک صدر بغداد که منزلش آنجا بود برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا میرفت. بعد از سالها که ما به کشور برگشتیم نصیر محسن در زیارتهای شب جمعهاش از کاروانهای ایرانی که از اصفهان به کربلا آمده بودند، سراغ شیخ علی باطنی را میگرفت. در همین جستوجوها بود که بالاخره کسی پیدا شد که حاج آقا باطنی را بشناسد. نصیر محسن شمارهاش را به زائر میدهد که اگر علی باطنی را دید شماره را به او بدهد.
زائر ایرانی هم بعد از بازگشت از عراق حاج آقا را پیدا کرد و شماره نصیر محسن را داد. حاج آقا در یکی از سفرهایش با نصیر محسن تماس گرفت و این دو همدیگر را دیدند. حالا هربار که آزادهها و حاج آقا باطنی به عراق بروند مهمان نصیر محسن میشوند.
یکبار با گروهی از آزادهها به عراق رفتیم که وقتی نصیر محسن فهمید در کاظمین هستیم سریع پسرش را با یک ون فرستاد و دنبال ما آمد و چه پذیرایی مفصلی از ما کرد. عکسها و فیلمهایش را نشانمان داد.»
سلیمانی در خاطرهای از یکی از سفرهای زیارتی خود در اربعین به کربلا تعریف کرد: «با عدهای از آزادهها و خانوادههایشان به زیارت رفته بودیم که در بین راه ایستادیم تا تفتیش شویم، وقتی به بازرس عراقی گفتم ما از آزادههای دوران جنگ هستیم که مدتی در عراق بودیم با خوشرویی راه را باز کرد تا برویم».
ارسال نظر