پیکر حاج آقا روی جسد پاسبان
تصمیم گرفته بودند که جسد شهید را با هلیکوپتر به تهران بفرستند. کم کم خبر به بیرون درز کرد و دوستان شهید عاشوری و بقیه مردم از شهادت او باخبر شدند.
به مناسبت سالگرد شهادت شهیدحجتالسلام ابوتراب عاشوری، بخشی از کتاب «نجوای رود» را با هم مرور می کنیم...
غریبانه او را به سردخانه بردند و با پاسبانی که سر کوچه کشته شده بود، در یکجا روی هم گذاشتند. نیروهای ساواک به محض شنیدن خبر به بیمارستان آمدند، گروه ویژهای هم از تهران آمده بود تا بر درستی عملیات نظارت کند.
تصمیم گرفته بودند که جسد شهید را با هلیکوپتر به تهران بفرستند.
کم کم خبر به بیرون درز کرد و دوستان شهید عاشوری و بقیه مردم از شهادت او باخبر شدند.
در شهر غلغلهای به پا شد، هیچکس باور نمیکرد که خبر راست باشد.
گزارش قتل عمد به دادسرای بوشهر رسید.
بازپرس دادسرا آقای نصیری بود که آدم شجاع و باتجربه و متعهدی بود.
همیشه در کارش جدی و پیگیر بود و تهدید ساواک هم برایش مهم نبود.
تصمیم گرفت برای تحقیق در مورد پرونده قتل آقای عاشوری به بیمارستان برود ...
نام کتاب: نجوای رود (نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید ابوتراب عاشوری ) به کوشش: طیبه آشوری / ناشر: انتشارات شهید کاظمی
ارسال نظر