مادری که با سنجاق ترکشهای پسرش را خارج میکرد!
سید اسماعیل ۱۵ روز قبل از شهادت به خانه آمد و از همه حلالیت گرفت. گویی میدانست که شهادت نصیبش میشود. بسیار به پدر و مادرم احترام میگذاشت. اهل نماز اول وقت بود.
رزمندگان بیسیمچی در دفاع مقدس پیامآوران صادقی بودند که پا به پای فرماندهان در خطوط مقدم حضور داشتند و وظایف سنگینی بر دوششان بود. دلاورانی که همواره گمنام ماندند. شهید سیداسماعیل نصراللهی یکی از این دلاوران بود که گمنام زیست و گمنام به شهادت رسید. بعد از سالها به سراغ خانوادهاش رفتیم تا از زندگی و شهادت این بیسیمچی شهید بدانیم که در ادامه گفتوگوی ما با سیدمحمود نصراللهی برادر شهید سیداسماعیل نصراللهی را پیش رو دارید.
رزق حلال
سید اسماعیل متولد دوم تیرماه سال ۱۳۴۴ فرزند سوم و پسر اول خانواده بود. ما سه خواهر و پنج برادر بودیم که سیداسماعیل شهید شد و برادر دیگرم سید احمد جانباز شد. پدرم نجار بود، اما کشاورزی هم میکرد. ایشان بر رزق حلال تأکید داشت. امروز که به عاقبت سید اسماعیل فکر میکنم با خودم میگویم شهادتش قطعاً ماحصل همان رزق حلال و تربیت دینی و مکتبی بود که پدر و مادرم سالها آن را در پیش گرفتهاند.
بیشتر بخوانیم:
مادری که در ختم پسرش لباس صورتی پوشید!
روایتی خواهرانه از ۳۶ سال فراق برادر
لباس جهاد
با آغاز جنگ تحمیلی برادرها همه در تب و تاب رفتن و جهاد بودند. سید اسماعیل اول دبیرستان بود که لباس جهاد بر تن کرد و راهی شد. خانواده کمی مخالف بودند، اما او بر تصمیم خودش اصرار داشت. ۱۵ سال داشت که رفت و در ۲۱ سالگی در عملیات کربلای یک در منطقه مهران در سمت بیسیمچی به شهادت رسید.
رزمنده کشاورز
سید اسماعیل ۱۵ روز قبل از شهادت به خانه آمد و از همه حلالیت گرفت. گویی میدانست که شهادت نصیبش میشود. بسیار به پدر و مادرم احترام میگذاشت. اهل نماز اول وقت بود. بسیار مراعات حال خانواده را میکرد. زمانی که سیداسماعیل در جبهه بود، من ۱۰ سال داشتم. وقتی از جبهه به مرخصی میآمد، به زمینهای کشاورزیمان سر میزد و در کار زراعت و کشت کمک دست پدر و برادرها بود.
دوربین عکاسی
آن روزها تلویزیون رزمندها را نشان میداد. من هم همیشه تلویزیون را نگاه میکردم که شاید داداش را در تلویزیون نشان دهد. خودش هم علاقه زیادی به عکس و فیلم داشت، برای همین از پولهای تو جیبیاش یک دوربین خرید تا لحظات ناب زندگی را ثبت کند.
۱۵تیر ۶۵
اسماعیل بارها مجروح شده بود، مادر با سنجاق و گیره ترکشهایی را که در فاو بر پشتش نشسته بود، خارج میکرد. نحوه شهادت را هم دوستانش اینگونه برایمان روایت کردند که در عملیات کربلای یک بعد از مجروحیت دوستانش او را به کناری منتقل میکنند که دوباره بر اثر اصابت ترکشهای خمپاره به شهادت میرسد. سید اسماعیل در ۱۵ تیرماه سال ۶۵ به شهادت رسید.
بیسیمچی
سیداسماعیل بسیار رازدار بود و کم حرف میزد. از فعالیتهای جبهه و جهادش بعد از شهادت با خبر شدیم. بسیار رازدار و امانتدار بود. به خاطر همین خصیصهاش هم به عنوان بیسیمچی انتخاب شد. برادرم سیداحمد بعد از شهادت سیداسماعیل رفت و جا پای برادر شهیدمان گذاشت و بیسیمچی شد.
ارسال نظر