آمدهایم تفنگت را بگیریم
مکان داستانها اغلب در غرب ایران اعم از شهرهای مرزی تا شهرهای نزدیک به جبهه مانند همدان و کرمانشاه را در برمیگیرد. این گستردگی باعث شده است کتاب در توصیف صحنه و شرح آنها رنگآمیزی بیشتری داشته باشد.
همین پنجشنبه گذشته بود که صد و سی و پنج تن از پیکر پاک شهدای دفاع مقدس را در تهران تشییع کردند. بعد از سی و اندی سال، به وطن آورده بودنشان. عمودی با مینی بوس رفته بودند و حالا افقی با تریلی آورده بودنشان. در فضای کتاب و کتابخوانی، اهلش به دنبال کتابی هستند مناسب این روزها. کتابی که حال خوبشان را بهتر کند و آنها نسبت به این اتفاق، حساستر کند. در همین حس و حال، کتابی رسید دستم که حال آدم را عجیب زیر و رو میکند
«تفنگمو زمین نذار» مجموعه داستانی است از سید میثم موسویان. نویسنده خوب همدانی. موسویان که پیش از این هم در فضای دینی، آثاری خلق کرده بود در این کتاب، به سراغ ادبیات دفاع مقدس آمده است. تعداد داستانها آنقدر زیاد است که کتاب را سه قسمت کرده اند. پشت جبهه، اسارت و خط مقدم؛ اسامی بخشهای کتاب هستند. داستانهایی که از نظر حجمی، بین 1200تا2000 کلمه هستند و هر کدام روایتگر بخشی از اتفاقاتی که در هشت سال جنگ و هنگامه اسارت رخ داده است.
نویسنده کتاب در انتخاب سوژه و زاویه دید، تمام سعی خودش را به کار برده تا از روایتهای روزمره و تکراری پرهیز کند. به همین دلیل، افق دیدش را گستردهتر کرده و به سراغ موضوعات بکری رفته است. موضوعاتی که از همان روزهای آغازین جنگ شروع میشود و تا عملیات مرصاد ادامه پیدا میکند و در بازگشت اسرا به وطن پایان می گیرد.
درباره بکر بودن موضوعات، مثلاً میتوان از داستان «آبفروش» گفت. داستانی که روایتگر گروهی از نوجوانان کار است که در گلزار شهدا، هنگام حضور نزدیکان، آب میبرند و قبر را میشویند و پولی هم برایش میگیرند. حال آبفروشها با پسری مواجه میشوند که برادر شهید است و نذر کرده است هر جمعه بیاید و قبرها را شستشو دهد. عجیبتر از آن داستان فرار از مرز است که روایت عجیب و پیچیده ای از شهادت را بیان میکند و در نهایت لبخندی پهن را روی لبان مخاطب مینشاند.
«تفنگمو زمین نذار» از نظر فرمی در فضای داستانهای کوتاه کلاسیک است. ضربههای کوتاه اما ناگهانی و سنگین که منجر به نوعی آشناییزدایی میشود مخاطب را درگیر خودش میکند. استفاده از همین تکنیک، باعث شده است تا مدت زیادی، نتوانیم بفهمیم به درک درستی از فضا و زمان و اتمسفر برسیم. نویسنده تا حد زیادی در دادن اطلاعات خسّت به خرج میدهد. اما خواننده تیزهوش، بعد از خواندن چند داستان، حواسش را بیشتر جمع میکند و همین کار را برای نویسنده سختتر میکند. البته استفاده از شیوه کلاسیک به خودی خود، عیب محسوب نمیشود. بلکه در این روزگار که داستان کوتاه، بیشتر مخاطبان خود را قشر فرهیخته میداند، نزدیک کردن مخاطب عام به این فرم از قصه گویی اتفاق خوبی است. فضای کلاسیک در نزدیک کردن دوباره مخاطب بسیار مؤثر است.
در فضای ادبیات دفاع مقدس، عموماً مضامین نیز دچار کلیشه شده اند. مضامینی که هر کدام پررنگتر شوند، فضای کلی دفاع مقدس را نیز در ذهن مخاطب به همان سمت سوق میدهند. سیدمیثم موسویان توانسته مضامین پنهان شده در فضای ادبیات دفاع مقدس را به خوبی رصد کند و آنها را پیش چشم مخاطب بگذارد. کاری که اصلا هم سخت نیست. اغراق یکسویه در نکات مثبت یا منفی دفاع مقدس، بزرگترین آفت این فضا است و تلاش نویسنده برای مبتلا نشدن به این آفت قابل تقدیر است. مضامینی مانند تقابل عشق و مذهب در زندگی روزمره و خواستگاری، تلاش بی حد و حصر والدین برای نجات جان فرزندان، تقابل نظامیگری و اخلاص و چندین مورد دیگر، اتفاقات خوبی هستند. گرچه اینها نیز ممکن است تکرار شده باشند اما کوشش نویسنده غیرقابل انکار است.
مکان داستانها اغلب در غرب ایران اعم از شهرهای مرزی و مناطق جنگی تا شهرهای نزدیک به جبهه مانند همدان و کرمانشاه را در برمیگیرد. این گستردگی باعث شده است کتاب در توصیف صحنه و شرح آنها رنگآمیزی بیشتری داشته باشد و ما درگیر دغدغهها و لهجههای قومیتهای مختلف ایرانی هستیم.
به فراخور شکل فرمی اغلب داستانها، آن آشناییزدایی پایان کتاب، فضای نسبتاً طنزآمیزی به کتاب داده است اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. در بسیاری از داستانها با فضای طنزی روبرو میشویم که در پایان به صورت هولناکی ذهن مخاطب را درگیر خودش میکند. در واقع میتوان گفت در داستانهایی مانند «قانون» طنز رسالت خود را به خوبی انجام داده است. آنجا که خواننده در پایان داستان تؤام با لبخندی که بر لب دارد، ذهنش نیز درگیر اصل ماجرا میشود. «تفنگمو زمین نذار» مجموعه داستانی شاد نیست. بلکه همان خود زندگی در سالهای دفاع مقدس است؛ ترکیبی از غم و شادی. سختی و آسانی.
بخشهای کتاب از نظر حجم، مساوی یکدیگر نیستند. بخش اسارت کم حجمترین آنهاست. گرچه میشد این بخش را که سوژههای تازه و بکری هم دارد، فربهتر کرد. داستان «شیخ» نمود زیبایی از دراماتیزه شدن خاطرات دفاع مقدس در فضای داستان کوتاه است. داستانی که هم خوب نگارش شده و هم ضربه سنگینی در پایان دارد. جملهای که در پایان داستان از زبان اسیر ایرانی روایت میشود بعد از بیست و خردهای سال از پایان اسارت، همچنان میتواند در فضای فکری و فرهنگی جامعه، طنینانداز باشد.
تصویرگری جلد کتاب علیرغم آنکه زیبایی بصری خوبی دارد اما از دو منظر قابل نقد است. اول آنکه تایپوگرافی عنوان کتاب، کمی بیش از حد دچار پیچش است و مخاطب در یک نگاه نمیتواند عنوان آن را دریابد و باید کمی بیشتر تأمل کند. در فضای کنونی که عامل سرعت -خوب یا بد- یکی از متغیرهای مهم زندگی است، تایپوگرافی میتوانست بهتر از این هم باشد. دوم اینکه فضایی که در روی جلد شکل گرفته است این باور را در مخاطب ایجاد میکند کتاب با شهدای غواص است اما در واقع داستانهایی با این به نسبت باقی داستانها کمتر است و بهتر بود تصویرگری شکل دیگری میگرفت.
حجم داستانهای پشت جبهه، نقطه مهم خوبی است. در اغلب آثار داستانی و نمایشی، فضای پشت جبهه به نسبت خط مقدم کوچکنمایی میشد. حال آنکه تلاشی که در پشت جبهه، هنگام آموزش، مانور و فعالیتهای تدارکاتی بسیار بیشتر از آن است که در خط مقدم رخ داده است. در واقع خط مقدم نمود بیرونی تلاش همگانی مردم در هنگام حمله دشمن و دفاع از ناموس و وطن است. این ماجرا را میتوان به خوبی در داستان «یک نفر» مشاهده کرد. ماجرایی که در گیر و دار زنده نگهداشتن نزدیکان یا سربازان دغدغهای بزرگ را شکل می دهد.
ارسال نظر