درباره «آن 23 نفر» که قرار است سینمایی شود
صدام دستور میدهد از بین ٢٠٠ نفر اسیر «23نفر» را که رنج سنیشان بین ١٣تا ١٩سال بوده جدا کنند. طبق برنامهریزی بعثیها برای آن ها کفش و لباس شیک خریده میشود تا آنها را برای شوی تبلیغاتی آماده کنند.
عمده فیلمنامههایی که تبدیل به برترین آثار سینمایی جهان میشوند، همواره الهام گرفته از ادبیات داستانی پرقوت پیش از خودشان هستند. آثاری که روی پله رمانها و قصههای موفق و پر مخاطب ایستاده و فیلمنامههای درخشانی را خلق میکنند. این اتفاق کمتر در ایران رخ داده است و جز چند اثر موفق مثل قصههای مجید، نمونه درخور دیگری به چشم نمیآید. اگرچه ادبیات داستانی در ایران نیز همواره با فراز و نشیبهایی همراه بوده و بسیاری از رمانهای خارجی گوی سبقت را از رقبای هموطنمان گرفتهاند. در این میان اما زندگینامههای داستانی و خاطرات واقعی و کمنظیر از دوران دفاعمقدس توانستهاند اقبال طیف وسیعی از مخاطبان را به دست بیاورند و در بازار نشر یکهتاز شوند اما هنوز ارتباط بین ادبیات داستانی دفاعمقدس و فیلمهای سینمایی در این ژانر برقرار نشده است، فیلمهای دفاعمقدس همچنان پر نوسان با آزمون و خطا به مسیر خود ادامه میدهند و ادبیات دفاعمقدس صرفا در محدوده مخاطبان کتابخوان خود باقی ماندهاند. اینبار اما کتاب «آن بیست و سه نفر» بناست نخستین پل ارتباطی جدی بین ادبیات داستانی دفاعمقدس و ژانر سینمایی آن شود. ارتباطی که سازمان هنری - رسانهای اوج آن را کلید زده است و بنا دارد با همکاری مهدی جعفری سازنده مستند «23 نفر و آن یک نفر» این فیلم سینمایی را به جشنواره فیلم فجر برساند. فیلمی که پیشتولید آن انجام شده است و بزودی جلوی دوربین خواهد رفت.
قصه آن 23 نفر
شاید نخستین مواجهه گسترده مخاطبان عام با قصه «آن 23 نفر» را باید مربوط به حضور آنها در برنامه تلویزیونی ماه عسل در سال 94 دانست. جایی که 21 نفر از آن 23 نوجوان مشهوری که زمانی به واسطه اسارت در چنگال مزدوران رژیم بعثی عراق سر از کاخ صدام درآورده بودند، سالها پس از آن روزها یک بار دیگر در برابر دوربین شبکه سوم سیما و در برنامهای زنده پیش چشم مخاطبان پرشمار این برنامه تلویزیونی گردهم آمدند. داستان این ٢٣ نفر از اسارت در عملیات بیتالمقدس آغاز میشود و در ادامه در شرایطی که دوره اسارت خود را میگذراندند، صدام دستور میدهد از بین ٢٠٠ نفر اسیر «این ٢٣ نفر» را که رنج سنیشان بین ١٣تا ١٩سال بوده جدا کنند. طبق نقشه و برنامهریزی بعثیها برای «این ٢٣ نفر» کفش و لباس شیک خریده میشود تا آنها را برای شوی تبلیغاتی صدام آماده کنند. صدام به همراه دختر خردسالش یک جلسه با «این ٢٣نفر» تشکیل میدهد تا با استفاده از عکسهای این جلسه به تبلیغ علیه جمهوری اسلامی بپردازد. بنابراین وقتی «این ٢٣نفر» از قصر به زندان بغداد بازمیگردند به واسطه احساس گناهی که داشتند، دست به اعتصاب غذا میزنند و 3 شرط برای رژیم بعثی عراق تعیین میکنند؛ اول اینکه تبلیغات را متوقف کنند، دوم با نماینده صلیب سرخ دیدار کنند و در آخر اینکه آنها را به اردوگاه بازگردانند. اما رژیم بعثی عراق دست به شکنجه این نوجوانان میزند. هرچند در نهایت وادار به پذیرش شروط آنها و بازگرداندن این نوجوانان به اردوگاه میشود.
کتابی که کام رهبر انقلاب را شیرین کرد
البته پیش از آنکه قصه «آن 23 نفر» بخواهد به واسطه حضور 21 نفر از آنها در برنامه ماه عسل مورد توجه قرار بگیرد، رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب که خاطرات خودنوشت احمد یوسفزاده است، نام آن را در میان علاقهمندان به کتاب و مطالعه بر سرزبانها انداخته بود. رهبر معظم انقلاب که اصولا عادت به نگارش یادداشتهایی کوتاه اما پرنکته و پرعاطفه بر کتابهای مربوط به خاطرات جنگ تحمیلی دارند، «آن 23 نفر» را اثری دانستند که خواندنش کام ایشان را شیرین کرده است. در متن تقریظ رهبری بر این کتاب آمده است: «در روزهای پایانی 93 و آغازین 94 با شیرینی این نوشته شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرینکام شدم و لحظهها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسنده خوش ذوق و به «آن بیست و سه نفر» و به دست قدرت و حکمتی که همه این زیباییها، پرداخته سرپنجه معجزهگر اوست درود میفرستم و جبهه سپاس بر خاک میسایم. یک بار دیگر کرمان را از دریچه این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناختهام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم».
نوجوانی که میخواست حاج قاسم سلیمانی را فریب دهد
از میان آن 23 نوجوان مورد اشاره در این کتاب، 19 نفر آنها از اهالی کرمان بودند. شاید به همین خاطر بود که حاج قاسم سلیمانی، سردار رشید سپاه اسلام که خود از اهالی کرمان بود، مدتی پس از انتشار تقریظ رهبری بر این کتاب یادداشتی زیبا را خطاب به احمد یوسفزاده، نویسنده این کتاب نوشت. در بخشی از این یادداشت آمده است: «احمد عزیزم! تقریظ و تحسین رهبر عزیزمان مرا تشویق به خواندن کتابت کرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس که در کارنامهام یک شب از آن شبها و یک روز از آن روزهای گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقیقی و عابدان به عبودیت رسیدهای هستید که به عرش رسیدید، ایکاش در همان بالا بمانید. چه افتخارآمیز است ربانیون بر منبر نشسته، تربیت یافتگان منابر خود را به تماشا بنشینند. چه زیباست جوانان جویای کمال، کودکان کمالیافته در قفس دشمن را ببینند». سردار سلیمانی در بخش دیگری از این نامه با اشاره به سختیهای دوران اسارت برای رزمندگان ایرانی مینویسد: «به کرمانی بودنم افتخار میکنم، از داشتن گوهرهایی همچون «شهسواری» که فریاد «مرگ بر صدام، ضد اسلام» را در چنگال دشمن سر داد و نشان داد بخوبی درس خود را از مکتب امام سجاد(ع) آموخته است و «امیر شاهپسندی» که بر گوشتهای بر اثر شلاق فروریخته او اتو کشیدند و «احمد یوسفزاده»، «زادخوش»، «مستقیمی»، «حسنی» و ... که از اسارت عظمت آفریدند...»
جالب اینکه یکی از بخشهای جالب توجه این کتاب که در رسانهها نیز بازتاب گستردهای پیدا کرد، مربوط به خاطره جالب احمد یوسفزاده نویسنده این کتاب از تلاشش برای اعزام به جبهه و مواجههاش با قاسم سلیمانی است. یوسفزاده در بخشی از این خاطره با اشاره به تلاشش برای فریب حاج قاسم سلیمانی که در آن زمان فرمانده تیپ ثارالله کرمان بوده، مینویسد: «سخت بود اما روی زانوهایم کمی بلند شدم؛ نه آنقدر که حاج قاسم فکر کند ایستادهام و نه آنقدر که ببیند نشستهام. حالتی میان نشسته و ایستاده بود؛ نیمخیز. از کولهپشتیام برای رسیدن به مطلوب که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم. باید آن را همان سمتی میگذاشتم که محل عبور فرمانده بود و گردنم را به سمت مخالف نگاه حاج قاسم میچرخاندم. کلاه آهنی هم بیتأثیر نبود. کلاه آهنی بزرگ و کوچک ندارد. تکسایز است. این امتیاز بزرگی بود که من در آن لحظه داشتم. با اجرای این نقشه هم مشکل قدم و هم مشکل بیریشیام حل شد. مانده بود دقت حاج قاسم که دقت نکرد. رفت و نام من در لیست نهایی اعزام ماند؛ لیستی که به افراد اجازه میداد در ایستگاه راهآهن پا روی پلههای قطار بگذارند و با افتخار سوار شوند». قصه آن 23 نفر قرار بود چند بار توسط کارگردانهای مختلف تولید شود. احمد یوسفزاده نویسنده اثر پیش از این اعلام کرده بود بارها کارگردانهای مختلف با وی پیرامون تولید اثر سینمایی این کتاب صحبت کردهاند که البته هیچ کدام از آنها به نتیجه نرسیده بود. در این میان پیشنهاد سردار حاج قاسم سلیمانی به ابراهیم حاتمیکیا مبنی بر ساخت فیلم «آن بیست و سه نفر» نیز جذاب بود. یوسفزاده در این باره میگوید: «خبر دارم که سردار سلیمانی نامهای به ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان، نوشته و پیشنهاد دادهاند که براساس این کتاب، فیلمنامه این کار نوشته و یک فیلم سینمایی تولید شود».
ارسال نظر