دوست داشتم همسرم جانباز باشد
همسر شهید «حسین علیپور ابراهیمی» گفت: وقتی او به خواستگاریام آمد خوشحال شدم، زیرا متوجه شدم ۲ سال در جبهه جنگ حضور داشته و از جانبازان دفاع مقدس است، همین موضوع زمینه ازدواج را برای ما هموار کرد.
ترسیم زندگی انسانهای خداشناس و موحد زیباییهای بسیاری دارد. انسانهایی که همه سختیها و مشکلات را پلهای برای رسیدن به خدا و عبودیت قرار میدهند و در تمام مراحل زندگی مسیر کمال را طی میکنند تا به مقام شهادت برسند. براستی شهادت برازنده انسانهای سخت کوشش و مومنی است که در زندگی لحظهای را به غفلت نگذراندهاند، بررسی زندگی شهدا، سراسر درس زندگی و انسانیت است.
شهید حسین علیپور ابراهیمی، یکی از شهدای مدافع حرم است که بیشک ویژگیهای بسیار ممتازی داشته تا به این مقام رسیده است، انسانی شایسته و خوش اخلاق که زمینه پیوند نسل جوان با معنویت را با رفتارهای پسندیده خود فراهم میکرد. در این خصوص با «لیلا دانا» همسر این شهید مدافع حرم گفتوگویی انجام دادهایم که بخش اول آنرا در ادامه میخوانید:
همیشه دوست داشتم همسرم رزمنده یا جانباز باشد
همسرم متولد سال ۱۳۵۰ بود و افتخار آشنایی با او را در سال ۱۳۷۵ پیدا کردم. من و همسرم هر ۲ اهل آستانه اشرفیه هستیم. من همیشه دوست داشتم همسرم رزمنده دفاع مقدس یا جانباز این عرصه و یا جهادگر باشد، وقتی او به خواستگاریام آمد خوشحال شدم، زیرا متوجه شدم ۲ سال در جبهه جنگ حضور داشته و از جانبازان دفاع مقدس است، همین موضوع زمینه ازدواج را برای ما هموار کرد.
در همه زمینهها باعث رشد و تکامل یکدیگر شدیم
زمانی که با هم چند جلسه صحبت کردیم متوجه شدیم عقاید و افکار ما یکی است. ولایت پذیری، تشویق به ادامه تحصیل و ارتباط اجتماعی موثر از ویژگیهای اخلاقی شهید بود که اینها برای من نیز از اهمیت خاصی برخوردار بود. این زمینههای مشترک عامل ازدواج ما شد. در همه زمینهها باعث رشد و تکامل یکدیگر شدیم و سعی کردیم همیشه یار و یاور هم باشیم.
بنای زندگیمان را بر سادگی گذاشتیم
۱۴ سکه مهریهام بود، بنای زندگیمان را بر سادگی گذاشتیم، خرید مختصری کردیم و تشکیل زندگی دادیم. ۱۳ مرداد سال ۱۳۷۵ زندگی مشترک خود را آغاز کردیم. در ابتدا خانهای کوچک اجاره کردیم و از همانجا زندگی مشترک ما آغاز شد.
همواره لبخند برلبانش نقش بسته بود
خصوصیت برجسته همسرم که همه متفق القول برآن هستند، لبخند همیشگیاش بود، او همواره لبخند برلبانش نقش بسته بود و در عکسهای وی نیز مشاهده میشود.
مهمترین موضوع برای همسرم تکریم خانواده و نیز توجه به صله ارحام بود، حتی با همکاران و دوستان اداری وی رفت و آمد داشتیم. حسین همیشه میگفت: این رفت و آمدها باعث میشود بهتر و راحتتر بتوانیم با هم کار کنیم و مشکلاتمان را باهم برطرف و به یکدیگر کمک کنیم. زیاد اهل حرف زدن نبود، اهل عمل کردن بود، سعی میکرد هر آنچه را که میخواهد به دیگران بگوید ابتدا خودش انجام دهد.
او همیشه همراه من بود
در دوران بارداریام هر زمانی که نیاز مراجعه به دکتر داشتم همسرم بود، با اینکه بیشتر زمانها ماموریت بود و خانه نبود، ولی به خاطر اهمیتی که به این امر داشت همیشه برای آزمایشها و دکتر رفتنها همراه من بود. زیر سن ۲۰ سال بچه دار شدم. هر ۲ فرزندم با فاصلهی کوتاهی متولد شدند، چون میخواستیم همبازی هم باشند و نیز بتوانم بعد از بزرگ شدن آنها ادامه تحصیل دهم. زمانی که فرزندانم کلاس سوم و پنجم ابتدایی بودند ادامه تحصیل را آغاز کردم و کارشناسی ادبیات فارسی خواندم. چون نظم و ترتیب و انجام کارهای خانه برای من خیلی مهم بود، حسین در این موارد به من کمک میکرد تا بتوانم با آرامش درس بخوانم.
مادر بودن اولویت اول و اصلی زندگیام بود
مادر بودن اولویت اول و اصلی زندگیام بود، به همین خاطر تمام واحدهای دانشگاه را صبحها انتخاب میکردم تا به امور زندگی و فرزندان نیز بتوانم رسیدگی کنم و عصرها که آنها خانه هستند من نیز در کنار همسر و فرزندانم باشم.
ارسال نظر