به گزارش پارس نیوز، 

شهید سجاد طاهرنیا یکی از شهدای مدافع حرم استان گیلان است، که برای اعتلای دین و دفاع از حرم و حریم پیام آور عاشورا، در روز تاسوعای حسینی به دیدار معبود شتافت.

زمینه آشنایی، ملاک ازدواج، آغاز زندگی مشترک از مسجد جمکران، رفتار نیکو با همسر و فرزند و توجه به امور دینی در احوالات شهید طاهرنیا را در بخش اول گفت‌وگو با همسر این شهید والامقام خواندید،حال به بخش دوم این گفت‌وگو می‌پردازیم.

ولایتمداری و تحت امر ولی بودن، مهم ترین اصل زندگی وی بود

  ولایتمداری و تحت امر ولی بودن، مهم ترین اصل زندگی وی بود. علاقه‌مند به حفظ قرآن بود و در همه کارها  به خدا توکل می‌کرد. سجاد به پدر و مادر خود و من احترام خاصی می‌گذاشت، آنها را دوست داشت. هرکاری که می‌توانست برای رضایت آنها انجام می‌داد. در حضور پدر و مادر، حتی لباس آستین کوتاه نمی‌پوشید و دراز نمی‌کشید، خیلی مقید به رعایت مسائل اخلاقی بود و به دقت حریم ها و ارزش ها را رعایت می‌کرد. اهل بصیرت و بینش بود، نه تنها خودش هرگز غیبت نمی‌کرد بلکه دیگران را هم از غیبت کردن پرهیز می‌داد.

خمس ندادن را بهانه تر ک صله ارحام قرار نمی‌داد

 همسرم خمس  مال خود را به موقع پرداخت می‌کرد و اگر جایی می‌رفت که می‌دانست صاحب خانه خمس مال خود را پرداخت نمی‌کند یا مبلغی به فرزندمان فاطمه‌رقیه هدیه می‌دادند خمس آن‌را حساب کرده و می‌داد. خمس ندادن افراد را بهانه انجام ندادن صله‌ارحام قرار نمی‌داد.

 در حد توان از مستمندان دستگیری می‌کرد

انسانی فداکار و دلسوز بود و در حد توان از مستمندان دستگیری می‌کرد. با یکی از همکاران خود «شهید الوانی» خیریه ای را تشکیل دادند که از اطرافیان و دوستان برای نیازمندان مبالغی جمع‌آوری می‌کردند و به نیازمندانی که شناسایی کرده بودند می‌رساندند.

به دنبال کار فرهنگی تاثیرگذار بود

سجاد همیشه به دنبال انجام کار فرهنگی تاثیرگذار بود و سرانجام با شهادتش به آرزوی خود رسید. اکنون بسیاری از جوان‌ها به تاثی از سجاد و همرزمانش، راه وی را ادامه می‌دهند و به دنبال افکار و اندیشه های شهیدا می‌روند.

 

اعزام به سوریه

در تلویزیون مستندی از سوریه پخش می‌شد، مادری از نحوه کشته شدن دخترخود (زینب) تعریف می‌کرد. سجاد از دیدن این فیلم خیلی ناراحت شد و به هم ریخت،  روبه‌ من‌ کرد و گفت «هرجا اسلام در خطر باشد باید برویم و جلوی اینها را بگیریم.» من گفتم کشورما که الان امنیت دارد و مشکلی نداریم، اما او گفت «اسلام حد و مرزی ندارد و هرجا دین در خطر باشد باید برای دفاع برویم.»

زمان انتخاب همسرم در حقیقت تمام آرمانها و اهداف وی را پذیرفتم

زمان انتخاب همسرم وقتی وی را پذیرفتم در حقیقت تمام آرمان‌ها و اهداف وی را قبول داشتم، زیرا با این فرهنگ سال‌ها آشنا بودم، پدرم در دوران دفاع مقدس همیشه در جبهه بود و با این مورد سال‌ها آشنایی داشتم و اصل موضوع را قبول داشتم. سجاد برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (س) بسیار مشتاق بود. زمانی که فرمانده همسرم  فهمید که فرزند ما به‌ زودی متولد می‌شود، نام وی را از لیست اعزام حذف کرد. زمانی که همسرم از حذف نام خود در لیست اعزامی‌ها باخبر شد بسیار ناراحت بود و  گریه می‌کرد و از من خواست تا رضایتم را با رفتن وی اعلام کنم. من خیلی آقا سجاد را دوست داشتم هرگز نمی‌توانستم ناراحتی وی را تحمل کنم، درست است اجازه دادن با آن شرایط قبل از به دنیا آمدن فرزندم برایم سخت بود ولی طاقت و تحمل ناراحتی وی را نیز نداشتم. زمانی که دیدم نشسته و گریه می‌‎کند از شدت علاقه به او طاقت نیاوردم، بعد با خنده و شوخی گفتم: یک وقت این بار نروی و شهید شوی، رضایت من را که دید خوشحال شد و گفت« بادمجان بم آفت ندارد، من تا شهادت فرسنگ‌ها فاصله دارم.»

محمدحسین پنج ساعت بعد از حرکت پدر به سوریه متولد شد

محمدحسین پنج ساعت بعد از حرکت پدر به سوریه متولد شد. خبر تولدش را با اولین تماسی که گرفت، به وی دادم، محمد حسین گریه می‌کرد، گوشی را نزدیک بردم، پرسید صدای گریه کیست؟ گفتم فرزندمان «محمدحسین» است، خیلی خوشحال شد.

نحوه شهادت شهید در تاسوعای حسینی

شب قبل از شهادت آقا سجاد مراسمی در پادگان داشتند، در آن شب او در جمع دوستان خود گفته بود «خوش به حال کسی که در روزهای تاسوعا و عاشورا شهید شود.» یکی از همرزمان سجاد می گوید «در روز عملیات در زیر آتش سنگین دشمن درحرکت بودیم که دیدم سجاد به حالت  قنوت نماز در حال دعا کردن است. حالش را پرسیدم؟ گفت حالم خوب است، طولی نکشید صدایی آمد و موشکی کنار سجاد منفجر شد. در مسیر بیمارستان مرتب ذکر «یازهرا» می‌گفت تا این‌که به شهادت رسید. شهادت او در  اول آبان 94 همزمان با روز تاسوعای حسینی در  منطقه حلب سوریه به وقوع پیوست. در زمان شهادت سجاد «محمدحسین» 16 روزه بود و فاطمه‌رقیه چهار سال‌ونیم داشت.

همسرم  روز عملیات بر روی یک تکه کاغذ که پیدا کرده بود نامه‌ای نوشته و از همسر یکی از دوستان خود خواسته بود در جمع  خانم‌ها  این متن نامه را  برای من بخواند. او نوشته بود؛ «اگر کسی گفت شوهر شما، شما را دوست نداشت که گذاشت و رفت، همه اینها حرف‌های دنیایی‌ است و من شما را از خودم جدا نمی‌دانم.» خطاب به پسرمان هم نوشته بود؛ «با اینکه خیلی دوست داشتم تو را ببینم، ولی نشد. من صدای بچه‌های سوریه را می‌شنیدم و نمی‌توانستم بمانم.»

از پدرتان راضی باشید، مادرتان را تنها نگذارید، گوش‌به‌فرمان امام خامنه‌ای باشید

همسرم در متن وصیت نامه خود  فرزندش را مورد خطاب قراداده است و مطالبی را نوشته تا هیچ‌گونه ابهامی از حضور وی در ذهن‌ها باقی نماند؛ «محمدحسین عزیز شما را ندیدم اما می‌دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه‌ حضرت رقیه (س) به من هستید. با اینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد، چون من صدای کمک خواستن بچه‌های شیعیان را می‌شنیدم و نمی‌توانستم به صدای کمک خواستن آن‌ها جواب ندهم. در همه مراحل زندگی برای شما آرزوی موفقیت می‌کنم. از پدرتان راضی باشید، مادرتان را تنها نگذارید، گوش‌به‌فرمان امام خامنه‌ای باشید، به پدربزرگ و مادربزرگتان احترام بگذارید، دوست دارم خانم فاطمه حافظ قرآن و محمدحسین قاری قرآن شوند؛ دوستدار شما؛ پدری که همیشه به یادتان است.»

رسالت زینبی همسران شهدای مدافع حرم  بازگویی زندگی شهداست

همسر شهید ابراز امیدواری کرد که با بیان خاطرات زندگی شهدا به ویژه خصوصیات اخلاقی و رفتاری آن‌ها بتوانیم تاثیری مثبت در نسل جوان داشته باشیم هرچند برایمان سخت باشد. باید در مسیر حق و انتشار ارزش‌ها گام برداریم تا بتوانیم بعد از شهادت همسران‌مان به رسالت زینبی‌مان عمل کنیم. آرزوی حضور در صحنه کربلا و در راه امام حسین (ع) به شهادت رسیدن الان محقق شده است، باید در این زمان محب بودن خود و شعارهایی مانند «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» را که سال‌ها در زیارت عاشورا زمزمه کرده‌ایم در عمل پیاده کنیم.