«خدادادی» در رفاه بود که دل کند و رفت
همسر شهید میگفت: در دیدار با رهبری ابهت آقا من را گرفته بود که نتوانستم حرف بزنم و چفیه را بگیرم. اگر چنین فرصتی برای یک ایرانی هم پیش بیاید قطعاً او هم چنین حس و حالی خواهد داشت.
مستند «من و مرتضی» ساخته حمید شعبانی، نکات جالب زیادی از زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی خدادادی» و عشق و ارادت رزمندگان تیپ فاطمیون به اهلبیت (ع) را پیش رویمان میگذارد. در این مستند طاهره رحیمی، همسر شهید، روایتگر روزهای با هم بودن و تنهاییاش است. او که پیش از ازدواج بهتنهایی یک کارگاه خیاطی را به راه انداخته و پس از ازدواج با شهید خدادادی درآمدش بیشتر هم شده، از دوستداشتن، لحظات شیرین در کنار هم بودن و دل کندن شوهرش میگوید. مستند «من و مرتضی» یک تصویر روشن و واضح از زندگی افراد خودساختهای که در همه حال پای باورها و اعتقاداتشان میایستند نشانمان میدهد.
جذابیتهای ساخت مستند درباره شهید مرتضی خدادادی را در کدام بخش از زندگیشان دیدید؟
من قبل از مستند «من و مرتضی»، یک مجموعه مستند چهار قسمتی درباره شهدای مدافع حرم ساخته بودم و با این شهدا آشنایی داشتم. آن زمان یکسری رسانههای معاند هجمهای علیه شهدای مدافعان حرم مطرح کرده بودند که این عزیزان پولهای آنچنانی میگیرند. من به خاطر پاسخ به این هجمهها این مجموعه مستند را ساختم. بحث بعدی اینکه مستندهایی که درباره مدافعان حرم ساخته شده را رصد کردم و دیدم کاری از جنس مستند «من و مرتضی» درباره فاطمیون ساخته نشده و حس کردم شهدای فاطمیون مهجور ماندهاند. با در نظر گرفتن تمام این شرایط مدتها این ایده را مدنظر قرار داشتم تا اینکه متوجه شدم بنیاد شهید برنامهای برای دیدار خانواده شهدای مدافع حرم با رهبری ترتیب داده است. با رایزنی، از آنها خواستیم از میان شهدا چند نفر را به ما برای ساخت مستند معرفی کنند. چند سوژه به ما معرفی شد که همسر شهید خدادادی سوژه جذابی به نظرمان آمد و بعد شروع به ساخت مستند کردیم.
کدام بخش زندگی شهید و همسرشان برای شما جذاب بود؟
چند سوژهای که به ما معرفی کردند همه جذاب بودند. من با سوژههایم صحبت کردم و روایتی که خودشان از زندگیشان داشتند یک روایت عاشقانه بود و ما در آخر به شهید خدادادی رسیدیم؛ زندگی یک زوج افغانی که مدتی از رسیدن به هم و ازدواجشان نمیگذرد که مرد راهی سوریه میشود. سوژه جذابی بود. این وصال و فراق حرفهای زیادی درونش وجود داشت. به نظرم روایت زندگی عاشقانه شهید و همسرش فضایی را به وجود آورد تا ما غیرمستقیم به بحث مدافعان حرم بپردازیم. مستند یک روایت عاشقانه از زبان یک همسر است که در دلش مطالب دیگری هم عنوان میشود. کلیت مستند روایتگری یک همسر از زندگیاش است که بخشی از آن به شهادت شوهرش اختصاص دارد.
ایده تم عاشقانه مستند شبیه مستند «ملازمان حرم» نیست؟
دوستان «ملازمان حرم» قبل از مستند «من و مرتضی» مستندی درباره همسر شهید خدادادی ساخته بودند که البته من آن کار را ندیدهام. فکر میکنم آنچه ما ساختیم متفاوت از «ملازمان حرم» باشد. «ملازمان حرم» تکوجهی است و تنها با همسر یا مادر شهید مصاحبه میکند و همین داستان را جلو میبرد، اما در «من و مرتضی» همسر شهید حلقه وصل است و ما را به موقعیت و لوکیشنهای دیگری میبرد به رغم اینکه خودش داستان را روایت میکند. ما را به بیت رهبری، کنار یک خانواده مدافع حرم دیگر و فرمانده و همرزم شهید میبرد. ما در دل زندگی همسر شهید، به خردهداستانهای دیگری هم میپردازیم. در مستند «من و مرتضی» یکسری جزئیات دیگر حول قصه اصلی اضافه شده که این وجه تمایزش با «ملازمان حرم» است.
روایتگری شخصیت اصلی ایده جذابی است که بیننده را خیلی بیشتر درگیر داستان و شخصیتهایش میکند. از ابتدا به روایتگری همسر شهید در مستند فکر کرده بودید؟
همسر شهید سالها در ایران زندگی کرده و فارسی را بسیار سلیس و روان صحبت میکند. در صحبتهایی که با هم داشتیم و در پیشتولید ندیدم ایشان تهلهجه افغانی داشته باشد. شروع به ضبط کردیم و دیدیم فارسی را خیلی سلیس صحبت میکند. جاهایی که موبایلشان زنگ میخورد ایشان با یکی از بستگانشان با لهجه غلیظ افغانی صحبت میکرد و به نظرم آمد میتوانیم از صدای خودشان برای روایت استفاده کنیم. قطعاً هر چه فضای کار به فرهنگ و فضای افغانها نزدیکتر میشد به جذابیت و باورپذیری مستند کمک میکرد. به همین خاطر از موسیقیهای بکر محلی افغانستانی استفاده کردیم. وقتی دیدیم ایشان میتواند با گویش افغانی هم صحبت کند به ذهنم رسید که نریشن را با گویش افغانی بخوانند. اوایل هم خواندن نریشن و صحبت با آن لهجه برایشان سخت بود که با کمی تمرین انجام شد. در کل به نظرم ایده خوبی بود و تأثیرگذاریاش روی بیننده بیشتر است.
مظلومیت شهدای فاطمیون در مستند «من و مرتضی» به چشم میآید. آدمهای خودساختهای که برای زندگیشان سختیهای زیادی کشیدهاند و در عین حال پای اعتقاداتشان ایستادهاند. این اعتقاد و مظلومیت را شما در بطن زندگیشان چطور دیدید؟
افغانیها به خاطر غربتشان تشکیل زندگی برایشان سختتر از ماست. آنها باید پایه زندگیشان را دوباره در یک کشور غریب از نو بنا کنند. مثل زوجهایی که در اول زندگیشان حمایتهای خانوادهشان را دارند، اینها چنین حمایتی را پشتشان نمیبینند و بهتنهایی زندگیشان را شروع میکنند. این هم نکته جالبی است که این افراد از صفر پایههای زندگیشان را میگذارند و همین باعث میشود آنها انسانهایی خودساخته شوند. خیلی از آدمها فکر میکنند شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون به خاطر سختیهای زندگی و گرفتن پول به سوریه میروند؛ پیشفرضی که هجمه رسانهای هم آن را تشدید میکند که دروغ و بیانصافی محض است. در زندگی خانم رحیمی و شوهرشان میبینیم که با وجود سختیها، روی پای خودشان یک کار شرافتمندانه با درآمد خوب راه انداختهاند و وضع زندگیشان خوب است. شهید خدادادی به هیچعنوان مشکل مالی یا کار نداشته که بخواهد برای پول به سوریه برود. اتفاقاً ایشان در آخر سال که بهترین زمان برای کار و درآمد بیشتر است، از همه چیز دل میکند و میرود.
روایت زندگی این آدم از زبان خودش به ذهن آدم متبادر میکند شخصی که کارگاه خیاطی دارد و درآمد، زندگیاش خوب و روبهراه است و تازه با کسی که دوستش دارد ازدواج کرده این آدم چطور باید همه اینها را رها کند و برود. اینجا به صورت غیرمستقیم این پیام را میرساند که حتماً بحث اعتقادی بزرگی در میان است که باید از فرزند، همسر، کار و اوضاعی که رو به بهبود بوده، بگذرد و برود. شاید گاهی وقتها اگر خیلی این عزیزان را در مسائل مادی و اقتصادی مظلوم نشان بدهیم بهشان ظلم کردهایم. وقتی چنین شخصیتهایی در وضعیت مادی خوب زندگیشان را رها میکنند و میروند بحث اعتقادی خیلی پررنگتر خودش را نشان میدهد. وضعیت زندگی شهید خدادادی امکان چنین روایتی را به ما میداد. ما شهید خدادادی و همسرش را درگیر مسائل و مشکلات مادی و اقتصادی نمیبینیم.
در صحنهای همسر شهید توضیح میدهد که در آخر سال که مشتریها و درآمد بیشتر میشود، شوهرش راهی سوریه میشود. اینجا کاملاً با همسر شهید همذاتپندازی میکنیم که آقا مرتضی این دو ماه آخر سال را هم بمان و بعد برو ولی ایشان دل کندهاند و مسائل مادی برایشان هیچ اهمیتی ندارد.
این سؤالها و چراها خیلی خوب است و دقیقاً ذهن را به سمتی میبرد که چه چیزی میتواند آدم را از اوج کار، درآمد زیاد و تعطیلات عید و بودن در کنار خانواده بکند و ببرد. اینکه چنین سؤالهایی در ذهن بیننده ایجاد میشود جزو نقاط قوت کار است. گاهی همین «چرا» مخاطب را به سمت جوابی که میخواهد هدایت میکند.
نکته مهم دیگر در رابطه با مستند به قوی و محکم بودن شخصیت خانم رحیمی هم برمیگردد. ایشان در کنار مشکلات زیادی که داشتند ولی چهره یک انسان بااراده که حتی به دیگر خانوادههای شهید دلداری میدهد را از او میبینیم. قبول دارید قوی بودن شخصیت اصلی مستند خیلی به بهتر شدن نتیجه نهایی کار کمک کرده است؟
البته خودشان میگفتند زمانی که همسرشان شهید میشود اشخاص دیگری به ایشان دلداری میدادند ولی این نکته جالبی است که یک همسر شهید که خودش داغ دیده و سختیهای زیادی را کشیده حالا خودش به خانواده شهید دیگری دلداری میدهد و در روزهای سخت هجران کمکشان میکند تا از این روزها عبور کنند. در طول فیلم همسر شهید از راهاندازی کارگاه خیاطی میگوید و چنین کسی که در یک کشور غریب یک کارگاه خیاطی راهمیاندازد و به جایی میرساند معلوم است انسان محکم و خودساختهای است. پیشینه این آدم در شخصیتی که الان دارد تأثیرگذار بوده است.
از لحاظ اعتقاد و ارادت شهدای فاطمیون را چطور دیدید؟
در سوریه رزمندگان زیادی از کشورهای مختلف کنار هم جمع شدند و تنها چیزی که آنها را آنجا کنار هم جمع کرده تفکرشان است. وقتی این تفکر یکسان باشد عمل یکسانی به وجود میآورد و همه از یک حیث شبیه هم میشوند. همه در یک جبهه از یک هدف دفاع میکنند، یک حرف میزنند و برای همه احتمال شهادت وجود دارد و نباید بینشان فرقی باشد. الان کارهای زیادی درباره شهدای فاطمیون ساخته شده ولی این عزیزان خیلی مهجورتر ماندهاند. قبلتر خیلی دربارهشان حرف زده نمیشد و به لطف مستندسازان بیشتر بهشان پرداخته میشود. فرمانده شهید خدادادی به ما میگفت که الان با ما در خط بیایید و بگویید آیتالله خامنهای فقط رهبر ایرانیهاست و خواهید دید رزمندگان فاطمیون ناراحت میشوند و میگویند ایشان رهبر همه ماست. کسانی که با چنین اعتقاداتی به سوریه میروند و جهاد میکنند را باید بیشتر بشناسیم.
خانواده شهدای فاطمیون دیدار با رهبری را با همین احساس رفتند؟
انقدر این رخداد برایشان بزرگ و عظیم بود که در آن لحظه درک نمیکردند چه اتفاقی افتاده است. همسر شهید میگفت: ابهت آقا من را گرفته بود که نتوانستم حرف بزنم و چفیه را بگیرم. اگر چنین فرصتی برای یک ایرانی هم پیش بیاید قطعاً او هم چنین حس و حالی خواهد داشت. وقتی در فیلم حسین ابراهیم و آقای اسکندری میگویند آقا را رهبر شیعیان جهان میدانیم حرف کاملاً درستی است. برای خودم جالب بود که حسین ابراهیم در آلمان نشسته و با چنین ارادتی این حرفها را میزند. این نگاه خیلی جذابی است.
ارسال نظر