در سوریه هم سفرهداری میکرد
اهل سفره داری بود. گاهی که پشتیبانی لازم به رزمنده ها نمی رسید، به شهرهای اطراف می رفت و با هزینه شخصی، برای نیروها غذا و خوراکی تهیه می کرد.سوری ها هم وضع بدی داشتند و همیشه هوای آن ها را هم داشت.
هنوز 40 روز از شهادت حاج شاهرخ دایی پور نمی گذرد و خانواده و دوستانش رفتن او را باور ندارند. شیرمردی که با تنی قوی و ورزیده، روحی بی قرار و زندگی نامه ای پر از نقاط روشن، فعالیت های انقلابی اش را از سالهای قبل از پیروزی آغاز کرد و سپس در جنگ به خوبی درخشید و پس از آن هم از پا ننشست تا در جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به شهادت رسید.
حاج ناصر ظهیری که به خاطر هم سن و سال بودن و همچنین همسایگی با خانواده دایی پور در کرمانشاه، از جمله افرادی است که بیشترین زمان دوستی و رابطه با این شهید را داشته در گفتگو با خبرنگار مشرق می گوید: در محله هشتی انقلاب و پل حاج محمد تقی، همسایه بودیم و به خاطر همسن و سال بودن، رفاقت ما خیلی زود شکل گرفت و تا امروز هم ادامه دارد. خانواده دایی پور بسیار مذهبی و انقلابی بودند و جلسان قرائت قرآن از قبل از انقلاب در خانه شان برگزار می شد. بعد از انقلاب هم خانه شان محل تدارکات و پشتیابانی از انقلابیون و رزمندگان بود.
ظهیری با اشاره به فعالیت های حاج شاهرخ در قبل از انقلاب تاکید می کند: سر نترسی داشت و وقتی قرار بود اعلامیه حضرت امام را در شهر توزیع کنیم، حتی کنار خانه ساواکی ها می رفت و اعلامیه ها را به خانه آن ها می انداخت تا بدانند که شهر، زنده است و انقلابی ها فعالند.
این رفیق گرمابه و گلستان شهید دایی پور ادامه می دهد: سال 1358 دوره تکاوری را در پادگان امام حسین (ع) و بعد از آن در لوشان و منجیل و آستارا فراگرفت و با توجه به آمادگی های جسمی که داشت، به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کرد به نحوی که در آموزش ها همواره به عنوان کمک مربی از او استفاده می شد. در دوران جنگ و در پادگان ابوذر (سر پل ذهاب) هم علاوه بر فعالیت های رزمی و ادوات و ضد زره، در آموزش تکاوری و امور مربوط به تربیت بدنی فعال بود که به نحوی که در همان پادگان و در سال 63 (قبل از بمباران فجیع از سوی هواپیماهای عراقی) یک زورخانه استاندارد برای استفاده رزمندگان تاسیس کرد.
حاج ناصر می افزاید: ما بعد از بمباران پادگان ابوذر به دشت دیره رفتیم که آنجا پادگانی را به طور موقت تدارک دیده بودند. شهید دایی پور در آنجا هم کارگاه های راپل را با سرعت راه اندازی کرد و نگذاشت که بحث آموزش نیروها عقب بیفتد.
دوست قدیمی حاج شاهرخ بحث را به ویژگی های اخلاقی و فردی او برده و تصریح می کند: حاج شاهرخ قبل از انقلاب و بعد از آن روحیه رهبری و هدایت جمع را داشت و هیچ وقت کسی جلوتر از آن قدم برنمی داشت. از همان زمان آتش به اختیار بود اما معقول بودن تصمیماتش باعث می شد که همه دوستان و همرزمان، تابع حرف هایش باشند. زمانی که گروه های ضد انقلاب و گروهک ها میتینگ هایی در کرمانشاه برگزار می کردند و حتی شهربانی هم جرات نداشت که با آن ها برخورد کند، دایی پور با شجاعت سراغشان می رفت در حالی که اوضاع آن روزهای کرمانشاه آنقدر خراب بود که یادم هست فرمانده وقت سپاه کرمانشاه، شهید جعفری خطاب به نیروها می گفت؛ همیشه با وضو باشید چرا که هر لحظه ممکن است مورد سوء قصد قرار بگیرید و به شهادت برسید. دایی پور در چنین اوضاعی مقتدرانه و با شجاعت وارد می شد.
ظهیری اضافه می کند: تقریبا در تمام عملیات های غرب و جنوب کشور حضور داشت و چند باری گلوله به گردن و پایش هم اصابت کرد اما بیشتر از هر چیز، مجروحیت های شیمیایی در عملیات های کربلای 5، کربلای 10 و و الفجر 8 حاج شاهرخ را آزار می داد. اگر چه هیچگاه به دنبال تشکیل پرونده اش نرفت و همین اواخر بود که تعدادی از دوستانش پیگیر موضوع شدند و پرونده اش را تشکیل دادند تا درصد جانبازی بگیرد.
دوست قدیمی شهید دایی پور از روزهای آخر شهید هم روایت جالبی دارد؛ «چندروز قبل از اعزام آخر و روزهای آخر عمر مبارکش تقریبا با تمام دوستان و آشنایان تماس گرفت و یا حضوری آن ها را ملاقات کرد تا آخرین حلالیت ها را بطلبد. همسر و دخترش را هم وکیل کرده بود تا برخی کارهای اداری را انجام بدهند. اصلا این بار آخرش با همه اعزام ها فرق می کرد در حالی که پیش از این هم طی دو سال، بارها به سوریه رفته بود و حتی یک بار 5 ماده مستمر در سوریه بود و آنقدر فاصله افتاد که خانواده اش برای دیدار با او به سوریه رفتند. با این حال، از نوع خداحافظی اش می شد فهمید که شاهرخ دارد به آرزویش می رسد. او عضو هیات علمی دافوس بود و جنگ شهری را تدریس می کرد و در تهران وضع آرام و خوبی داشت اما همه این ها را گذاشت و رفت در دل خطر.»
حاج ناصر ظهیری که خود نیز در یک ماموریت همراه شهید دایی پور در سوریه بوده است؛ شاخص ترین ویژگی او را مهربانی و برخورد برادرانه با نیروها می داند و در خاطره ای بیان می کند: اهل سفره داری بود. گاهی که پشتیبانی لازم به رزمنده ها نمی رسید، به شهرهای اطراف می رفت و با هزینه شخصی، برای نیروها غذا و خوراکی تهیه می کرد. سوری های آن مناطق هم وضع بدی داشتند و همیشه هوای آن ها را هم داشت و برایشان غذا و مایحتاج غذایی تهیه می کرد. این اخلاق رسیدگی به نیروهای زیر دست را در زمان جنگ هم داشت. یادم هست روز تشییع پیکرش یک نفر که سالهای دور، سرباز او بوده و مدت ها او را ندیده بود، آمده و زار زار گریه می کرد.
ارسال نظر