جوانی که حق ماموریتش را به فقرا میداد
خواهر شهید سید محمود موسوی تعریف کرد: برادرم نسبت به اطرافیان بیتفاوت نبود، بعد از شهادتش تازه فهمیدیم که آقا محمود بسیاری از حق ماموریتهایش را هم به افراد نیازمند هدیه میکرده است.
شهید «سید محمود موسوی» سوم شهریورماه سال 1360 در شهرستان بابل متولد شد. محمود پس از پایان تحصیلاتش به سپاه پاسداران پیوست و عضو یگان ویژه صابرین شد. وی در سیزدهم شهریور سال 90 در ارتفاعات «جاسوسان» در شمال غرب کشور در درگیری با گروهک های تروریستی به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای کمانگر کلای مرکزی به خاک سپرده شد. در ادامه صحبتهای خواهر این شهید را می خوانید.
اعطای حق ماموریت به فقرا
بسیاری از ما نسبت به اطرافیانمان بی تفاوتیم و بی توجه از کنار آن ها عبور می کنیم، اما «آقا محمود» اینگونه نبود او هرکسی را که می دید از احوالش پرس و جو می کرد و از وضعیتش با خبر می شد. فرمایشات پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) در خصوص جایگاه و منزلت همسایه در اسلام، همواره سرلوحه رفتارش بود و از همه همسایه های محل باخبر بود. عادت داشت که دستگیر همه باشد. بعد از شهادتش تازه فهمیدیم که آقا محمود بسیاری از حق ماموریت هایش را هم به افراد نیازمند هدیه می کرده است.
خانمی از آشنایانمان با همسرش مشکل داشت، آقا محمود تلاش بسیاری کرد تا زندگی آن ها سر و سامان بگیرد و به جدایی نکشد. به آنها گفته بود: «جدایی راه درمان نیست؛ طلاق عرش خدا را می لرزاند؛ اگر با همسرت مشکل داری بر خدا توکل کن و به فکر جدایی نباش. سعی کن فرزندانت را خوب تربیت کنی؛ هر موقع هم که دلت گرفت زیارت عاشورا را زیادتر بخوان».
اهل خیر بود. با معرفی دخترها و پسرهای خوب به خانواده های یکدیگر، زمینه ازدواج خیلی از جوانان را فراهم کرده بود.
دست در قرآن
همیشه با قرآن مانوس بود و بر قرائت روزانه آن مداومت داشت. حتی بعضی مواقع قرآن مراسم صبحگاه یگان صابرین را هم آقا سید می خواند. سر کلاس تفسیر قرآن آیت الله قرهی معمولا جلوی کلاس می نشست و با دقت به فرمایشات ایشان توجه می کرد. همیشه سعی می کرد یا قرآن را بخواند یا آن را بیاموزد و به خاطر بسپارد.
دخترت را با حجاب آشنا کن
سید محمود به تربیت صحیح اسلامی کودکان توجه ویژه ای داشت. یک روز یکی از آشنایان در این مورد از او سوالاتی پرسید. آقا سید هم با صبر و حوصله پاسخ تمامی سوالاتش را داد و 2 نکته مهم تربیتی را به طور ویژه به او گوشزد کرد، اول اینکه دخترش را از همان دوران کودکی با قرآن آشنا کند و با ثبت نام در کلاس های جذاب قرآنی ویژه کودکان زمینه سازی دلبستگی و انس او با قرآن را فراهم آورد و دوم اینکه از همان سنین بین هفت تا هشت سالگی یعنی قبل از آغاز سن تکلیف شرعی دخترش را به روسری و رعایت حجاب علاقه مند کند تا پایان 9 سالگی انجام فریضه حجاب برایش امر دشواری نباشد.
همچنین در این خصوص تاکید ویژه ای داشت که رنگ و طرح روسری طوری انتخاب و خریداری شود که مورد علاقه کودک و به انتخاب خود او باشد. برای آقا محمود مهم بود که دختر بچه ها قرآن و حجاب را دوست داشته باشند و با علاقه به سمت آن ها بروند.
حس می کنم به زودی شهید می شود
به فریضه امر به معروف و نهی از منکر توجه ویژه ای داشت. حتی در این زمینه نسبت به اینکه به او بگویند «به تو ارتباطی ندارد» هم هیچ ترس و واهمه ای نداشت. به خانم ها رعایت حجاب را گوشزد می کرد و در این مورد ذره ای خجالت نمی کشید.
آخرین بار قبل از ماه مبارک رمضان به بابلسر رفتیم. حجاب و پوشش برخی از مردم آنجا بسیار نامناسب بود، چند قدمی که رفتیم محمود گفت: «برگردیم. چند روز دیگر ماه رمضان است و باید روزه بگیریم، نباید به نامحرم نگاه کنیم.» دختر من از اینکه می خواستیم برگردیم ناراحت شد، اما محمود ضمن دلجویی از دخترم با او کمی صحبت کرد و او نیز قانع شد. بعد ما و بچه ها را به دریا برد و آنقدر قایق سواری و تفریح کردیم که بچه ها غرق در شادی شدند، آن روز سید محمود کاری کرد که به همه ما حسابی خوش بگذرد.
وقتی سوار قایق بودیم همسر محمود با غم خاصی به من گفت: «احساس می کنم محمود به زودی شهید می شود و این آخرین باری است که باهم بیرون می آییم.»
من هم به محمود گفتم: «ببین خانمت چه می گوید؟! تحویل بگیر» سید رو به همسرش کرد و گفت: «نه خانم جان. نگران نباش. باز باهم بیرون می آییم» من همانجا احساس کردم که او آن جمله را فقط برای آرام کردم دل همسرش گفت.
ارسال نظر