شهیدی که پیکرش را در یک گونی برگرداندند
یگ گونی کوچکِ زرد، رنگ و رو رفته که روی آن کاغذی چسباندهاند، وسط تصویر میدرخشد. روی کاغذ نوشته شده است «شهید بسیج سپاه ـ محمدابراهیم ماهی ـ مشهد ـ 60/3/5». همین! یگ گونی که از تن شهید محمدابراهیم ماهی خادر به جای مانده است.
یک برگ وصیتنامه، سه صفحه مصاحبه و یگ گونی، همه چیزی است که از یک شهید باقی مانده است، ولی همین سه قلم، اگر گوش جان و چشم دل به رویشان بگشاییم، راوی دنیایی از عشق هستند که میتوانند دنیایمان را تا پایان آن تحتالشعاع قرار دهند.
وصیتنامه
...اگر من شهید شدم، من را در «خادر» دفن کنید و به همه بگویید که برای من گریه نکنند. کبوترهایم را بفروشید. یکی از سفیدها را سرخ کنید و در راه خدا رهایش کنید و دیگری را [نیز] به حرم امام هشتم (ع) ببرید.
مصاحبه با برادر شهید:
...خبر شهادت برادرم را از طریق سپاه شنیدم. همرزم برادرم برایم تعریف کرده بود که محمد، خدمه تانک بوده است. پس از اصابت خمپاره به تانک، او نیز همراه با تانک میسوزد و به شهادت میرسد.
...هروقت مشکلی دارم، سر مزار برادرم میروم و مشکلم حل میشود.
مصاحبه با همسر شهید:
...پیش از شهادت ابراهیم، خواب دیدم که یک کبوتر سفید لب بام خانهمان نشست. ناگهان آن کبوتر با دستهای از کبوترهای دیگر پرید و به آسمان رفت. از خواب پریدم و دلم لرزید...
...هر وقت به وی متوسل شدهام، کمکم کرده است.
مصاحبه با فرزند شهید:
...من شش سال داشتم که پدرم شهید شد. از پدرم چیزی به یاد ندارم، ولی همیشه احساس میکنم که او در کنارم است. از مردم میخواهم خون شهدا را پایمال نکنند و نگهدار خون شهدا باشند!
و اما...
یگ گونی کوچکِ زرد رنگ و رو رفته که روی آن کاغذی چسباندهاند، وسط تصویر میدرخشد. روی کاغذ نوشته شده است «شهید بسیج سپاه ـ محمدابراهیم ماهی ـ مشهد ـ 60/3/5». همین! یگ گونی که از تن شهید محمدابراهیم ماهی خادر به جای مانده است؛ یگ گونی خاکستر و یک وصیتنامه که جمله پایانیاش این است:
«باز هم یادآوری میکنم که برای من گریه نکنید. گریه شماها برای من خیلی ناراحتی دارد...»
انتهای پیام/
ارسال نظر