روایت عاشقانه دو برادر آسمانی
روایت زندگی ابراهیم و حسن خواجه مظفری، دو برادر شهید شاهرودی روایتی از بیطاقتی فراغ تا دیدار در فروردینماه است، فروردینی که برای خانوادهشانهمواره پر از حادثه بوده است.
روایت زندگی دو برادر شهید شاهرود آنقدر شنیدنی است که میتوان از آن کتابی به نگارش درآورد و نامش را نوروز عاشقی نهاد، نوروزی که پس از سه سال برای دیدار دوباره برگزیده شد و چه زمانی بهتر از نوروز که از معبود میخواهیم «حول حالنا الی احسن الحال...»
«پدر 2 شهید» لقب مردی آسمانی
یکبار دیگر دیدار مدیرکل و کارکنان تبلیغات اسلامی استان سمنان با خانواده شهید و این بار قرعه به نام شهیدان خواجه مظفری، دو برادر شهید شاهرودی که روایت زندگیشان از آن دست روایتهای شنیدنی است که در آنها فراغ، وصل، دیدار، شور، عشق و احسن الحال با نوروز پیوند میخورد و ملغمهای از زیباییها میسازد.
منزل سادهای دارند بیریا، از آنهایی که میگویند کلبه درویشی اما بهواقع اینجا کلبه درویشی است فارغ از هر تعارفی که در طول روز میشنویم میزبان اما پدر دو شهید بزرگوار است. خودش سابقه حضور و حتی همسنگر شدن با فرزندان شهیدش را نیز دارد از آن بسیجیهای باسابقه شاهرود از آنها که همیشه در صف اول هستند از آنها که کمتر این روزها نمونهشان یافت میشود نامش قربان اما لقبش «پدر دو شهید»
دستکاری کردن شناسنامه برای رفتن به جبهه
پیرمرد صدایی لرزان دارد اما قامتش خیر؛ استوار است محکم میایستد بلند سخن میگوید برای نسل امروز شناختن چنین افرادی لازم است کسی که باوجود شهادت یک فرزندش، برای حضور در جبهه برای فرزند دیگر نیز رضایت میدهد حتی خودش نیز لباس رزم میپوشد تا با فرزند همسنگر شود ... این پدران شهید، از جنس نور هستند.
درباره شهیدان میگوید: ابراهیم بزرگتر بود هردوشان البته برای حضور در جبهه شناسنامههایشان را دستکاری کردند من رضایت داشتم چراکه راهشان را برگزیدند خودم هم با آنها رفتم، ما از قبل اعزام نیز حضور فعالی در پایگاههای بسیج داشتیم به خاطر دارم که سال62 هردوشان باهم ثبتنام کردند، ابراهیم آن زمان 16 ساله و حسن 13 ساله بود اما در کارتی که گرفته بودند این تاریخها دستکاری شده بودند تا بتوانند به جبهه بروند موقع شهادت نیز ابراهیم 17 و حسن 16 ساله بود. ابراهیم بزرگتر بود و همان اول توانست به جبهه برود او چهار بار در مقاطع مختلف در جبهه حضور داشت اما حسن دو بار توانست برود دفعه اول اما موفق نشد با ابراهیم رهسپار شود تا اینکه با من به جبهه آمد.
وقتی سر از مشهد درآوردم
نفسی چاق میکند، مدام حواسش به مهمانان است که چای و میوهشان را میل کنند، نگاهی به آنسو میکند تا مبادا چیزی در پذیرایی کم باشد بااینکه همهچیز هست اما بازهم عذرخواهی تکیهکلامش است درباره حسن گفتنیها بسیار دارد و میگوید: زمانی که باهم رفتیم، افتتاح تیپ 12 قائم(عج) سپاه استان سمنان در دزفول بود خیلی تاکید داشتیم که آنجا باشیم همین هم شد، من اما در دلم غصهدار بودم که کاش میشد قبل آمدن به جبهه به مشهد بروم فردایش اما اتفاق عجیبی رخ داد وقتی تقسیم شدیم دقیقاً با حسن در یک گردان و در یکجا افتادیم همان موقع نامم را صدا زدند گفتند از هر گردان یک نفر را بهقیدقرعه کشی به مشهد میبرند، ساکم را جمع کردم و رفتم.
درباره زمانی که در مشهد بود، میگوید: حسن بدون من در دزفول ماند قبل از کربلای پنج میخواستند تعدادی را آموزش غواصی دهند حسن گفته بود اگر اجازه پدرم باشد من هستم... من مشهد بودم و وقتی برگشتم موضوع را طرح کرد و من به او گفتم پسرم تو دیگر در خدمت من نیستی تو در خدمت گردان و اسلام و مسلمانان هستی پس برو و او هم رفت تا دوره غواصی ببیند. نزدیکهای کربلای پنج بود که برگشت برای عملیات آماده بودیم همه وصیتنامه مینوشتند همان شب حسن با کاسهای حنا که آن را از تدارکات گرفته بود آمد، به من گفت پدر اجازه میخواهم موهایم را حنا کنم نگاهش که کردم دلم گواه داد که این سخن یک فرد عادی نیست حسن فرق کرده بود گونهای دیگر شناختمش.
روایت موهای حنا کرده حسن
وی درباره شهادت حسن میگوید: وقتی موهایش را حنا کرد برگشت، برای کوچکترین چیزها نیز از من اجازه میگرفت روزی سردار علی خانی(فرمانده آن زمان گردان) برای من تعریف کرد که از حسن پرسیده بودم چرا به جبهه آمدی تو هم پدرت اینجاست و هم برادرت شهید شده و بهگونهای جواب داد که گفتم این فرد شهید میشود، سردار درست میگفت این آخرها پاسخهایش به سن و سالش نمیخورد اصطلاحاً نوربالا میزد، حسن بعد از عملیات و در پاتک عراقیها شهید شد آنهم زمانی که بر روی تیربار تیراندازی میکرد لحظهای قبل از شهادت به دوستش میگوید تشنه هستم برو آب بیاور و چند لحظه بعد قناسه دشمن سرش را میشکافد همانجا که حنا بر آن رنگ بسته بود.
پدر شهید خواجه مظفری میگوید: آخرین بار که حسن به جبهه رفت نزدیک سالگرد ابراهیم بود در اسفندماه۶۵، به دلیل اینکه در عملیات کربلای پنج شیمیایی شده بود مادرش اصرار داشت که نرود از یکسو کارهای سالگرد ابراهیم بر زمینمانده بود او قول داد 45 روز دیگر شاهرود باشد تمامکارهای مهیاسازی سالگرد ابراهیم را هم انجام داد، هماهنگیها، دعوتنامهها، پارچهها، ظروف و ... را مهیا کرده بود گفت قول میدهم 45 روزه شاهرود باشم و رفت تا اینکه روز چهل و پنجم برنگشت نه اینکه به قولش عملنکرده باشد... خیر؛ شهادت درست در همان روز نصیبش شد.
روایت ابراهیم و گردان کربلا
وی درباره ابراهیم نیز میگوید: او سه سال بزرگتر بود متولد سال ۴۶، جوانی بسیار مؤدب و مهذب بود، در گردان کربلا حضور داشت، نامش را گردان عاشقان نهادهاند، حسن گردان ذوالفقار بود هر دو اعزامی از سپاه شاهرود ... او هم شناسنامهاش را دستکاری کرده بود اما شانس آورده بود و توانسته بود زودتر به جبهه برود آن موقع تنها 16 سال داشت و وقتی رخت شهادت بر تن کرد فقط 17 سال داشت که البته در شناسنامه 19 ساله بود. ابراهیم 11ماه جبهه بود بیست و پنجم اسفندماه شهید شد و تشییع پیکرش در سوم فروردینماه صورت گرفت دقیقاً همان روزی که سه سال بعد، حسن شهید شد لذا نوروز برای خانواده ما دارای اهمیت ویژهای است.
چه کسی میداند حاج قربان چه کشیده وقتیکه در روز سالگرد جوان 17 سالهاش باخبر شهادت فرزند 16 ساله دیگرش همزمان میشود آنهم در نوروز ... چه کسی میداند که پس از 35سال هنوز نوروز برای خانواده خواجه مظفری چه رنگ و بویی دارد و چه کسی میداند سفره هفتسین خواجه مظفریها چه سینهایی در درون خود دارد؟
شهادت بهترین هدیه الهی
سخن از جبهه و شهادت است حجتالاسلام علی شکری مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان اما شهادت را بهترین هدیه الهی میداند و میگوید: اگر خون شهیدان، حضور مردم و استقامتشان در کنار ولایتفقیه نبود، دشمنان تمام کشور را نابود کرده بودند ما معتقد هستیم که این انقلاب را امام عصر(عج) پشتیبانی میکند البته این انقلاب فراز و نشیبهایی نیز دارد و بهترین مثال برای آن کوهنوردی است که در مسیر صعود با پستیها و بلندیهایی روبرو میشود اما همچنان به راهش ادامه میدهد لذا باید ایستاد و هوشیار بود چراکه دشمنان همواره در حال سوءاستفاده از برخی مسائلی هستند که در جامعه ما رخ میدهد و راه مقاومت در برابر آنها ایستادگی و هوشیاری است.
وی میافزاید: خانواده معزز شهدا بهخصوص مادران و پدران شهدا، الگوها و اسوههای ایستادگی هستند وقتی امروز خانوادهای جوانی را از دست میدهد آنقدر برایشان سخت و دشوار به نظر میرسد که تا مدتها آثار آن در روح افراد وجود دارد اما پدران و مادران شهیدان از یک، دو، سه و یا حتی تعداد بیشتری از جوانانشان که سرمایه و تمام دارایی عمرشان بوده در راه اسلام و انقلاب گذشتهاند و امروز آنچنان عزت دارند که مورد احترام تمام مردم هستند لذا این امر اجری معنوی و بسیار عظیم دارد.
شهید برکات خاص خود را دارد
مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان با تاکید بر اینکه شهید برکات خاص خودش را دارد، میگوید: دفاع مقدس دارای برکات بسیاری برای کشور بود که فرهنگ شهادت و ایثارگری در زمره این نعمات است، ما معتقد هستیم که اگر جنگ نمیشد شاید انقلاب اسلامی پایدار نمیماند چراکه مردم انسجام و استقامتی عظیم را در دوران هشتساله، آنهم با تمام نداریها و مشکلات از خود نشان دادند و این امر باعث شد تا دشمنان بدانند انقلاب اسلامی، ریشهای بسیار عمیق و بزرگ دارد.
شکری بایادآوری برگزاری سالانه بیش از 50 یادواره شهدا در سطح شهرستان شاهرود، تاکید میکند: این یادوارهها هرکدام یک چراغ هدایتگری را در سطح جامعه روشن میکند که مردم را گرد هم میآورد تا محفلی برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت برگزار شود و از سوی دیگر بهترین راه تقدیر از شهدا، ادامه راهشان است که ما امیدواریم بتوانیم در این راه موفقیتهای خوبی را به دست آوریم و درنهایت این انقلاب، به دست صاحب اصلیاش، امام عصر(عج) برسد.
آنقدر سخنان پدر دو شهید بزرگوار ابراهیم و حسن خواجه مظفری شیرین است که ترک این منزل دشوار به نظر میرسد اما باید کمکم رفت و خانه نورانی حاج قربان را ترک گفت خانهای که هنوز بوی دو شهید در آن میآید دو لالهای که نوروز را برای دیدار با یکدیگر انتخاب کردند، ابراهیم رفت تا حسن کمی با تأخیر خود را به او برساند تا عید دیدنیشان را در بهشت داشته باشند.
ارسال نظر