نمایش تحسنبرانگیز پاکدامنی زنهای ایرانی در «دهلیز»
" دهلیز" نخستین فیلم سینمایی ۳۵ میلیمتری بهروز شعیبی میباشد او تا پیش از این بازیگر بوده و مهمترین نقش بازیگری او را میتوان در نقش روحانی" طلا و مس" دانست. پس از این مقدمه کوتاه به نقد و بررسی فیلم میپردازیم
به گزارش پارس نقل از تسنیم فیلم از سکانس ماقبل آخر شروع می شود جایی که در یک صبح برفی در مقال مدرسه پسرانه، شیوا همسر بهزاد، امیرعلی فرزند کلاس اولیش را سوار خودرو می کند تا به خانواده مقتول مراجعه کرده و برای همسرش کسب رضایت و حلالیت کند. این سکانس، سرنوشت ساز است پس از آن امیرعلی سوار خودرو شد و خودرو حرکت کرد اسامی بازیگران و دست اندرکاران فیلم با حرکت برف پاکن خودرو شیشه قرار می گیرند و با حرکت بعدی برف پاکن پاک می شوند که خود این تیراژ یک گرافیک جالب و نویی در سینما می باشد. موسیقی محزون ویولن در این سکانس شنیده می شود و یک تعلیقی برای مخاطب ایجاد می کند که نمی دانیم آنان برای چه کاری از مدرسه خارج شده اند. این سکانس تمام می شود و فیلم به چند سکانس قبل، از نظر زمانی بر می گردد.
امیرعلی، کودک شیطانی است و گاه دیگر دانش آموزان را آزاد و اذیت می کند با آنان کشتی گرفته و زد و خورد می کند روزنامه دیواری همکلاسیانش را خط خطی می کند و به بازیگوشی می پردازد مادر به مدرسه آمده و در ابتدا مخاطب تصور می کند علت آمدن او به مدرسه به خاطر شیطنت های امیرعلی است اما زن جوانی را در راهرو مشاهده می کنیم که به هنگام بیرون آمدن، امیرعلی را با حالت عجیب و غریبی نگاه کرده و پس از آن مادر، از دفترخارج می شود و بعدا متوجه می شویم که این زن، خواهر دو قلوی مقتولی است که توسط پدر امیر علی به قتل رسیده است این خواهر که خیلی کینه توز است سهیلا نام دارد و به مدرسه آمده که بگوید حاضر نیست پسرش در مدرسه ای باشد که پسر قاتل برادرش درس می خواند پس از این ماجرا، شیوا نیز مدرسه امیر علی را تغییر می دهد تا مبادا این رازی که هنوز به کودکش نگفته افشاء شود بعدا مشخص می شود که پدر امیرعلی روزی به هنگام پارک خودرو اش در کنار خیابان با برادر دو قلوی سهیلا دعوا کرده و ناخواسته سبب قتل او می شود هم اکنون مدت ۵ سال است که بهزاد در زندان است و علت اینکه تاکنون قصاص نشده برای مخاطب مشخص نیست و فیلم در این خصوص توضیحی نمی دهد اما به هر حال قرار است پس از ۵ سال تکلیف پرونده مشخص شود و مقرر شده بر اساس درخواست یکی از اولیای دم (سهیلا) نهایتا قصاص انجام شود تعلیق از جایی شروع می شود که بهزاد در زندان حکم درخواست طلاق غیابی را از طریق قانون برای همسرش می فرستد بعدا مشخص می شود که شیوا از ترس اینکه شوهرش اعدام شود و عواطف پسر، تحت تاثیر قرار گیرد تمام مدت این پنج سال به پسرش نگفته که پدر قتل انجام داده و در زندان است.
در فیلم نشان می دهد که شیوا غیرت کار داشته و با تراش فریم خام عینک، امورات خود را گذرانده و معاش خود و فرزندش را تامین می کند.
در ادامه در می یابیم که شیوا از تولد یک سالگی امیرعلی، فیلمی دارد که در آن جشن، بهزاد نیز شرکت کرده است اما تاکنون آن را به امیرعلی نشان نداده است. همه چیز بر وفق مراد شیوا بوده تا آنکه اولین شوک، که همان درخواست سهیلا برای تغییر مدرسه امیر علی بود و دومین شوک آمدن درخواست طلاق غیابی از زندان به درب خانه برای شیوا وارد می شود او که همسرش بهزاد را در تمام این سال ها دوست داشته و تقاضای طلاق هم نکرده و بارها برای کسب رضایت به خانواده مقتول مراجعه کرده طبعا از این درخواست تعجب می کند و تصمی می گیرد به ملاقات شوهرش برود و امیرعلی را نیز برای اولین بار با خود همراه کند در اینجا نقش دیگر طرف های ماجرا قابل تامل است مانند زندان، رئیس زندان، مامورین قانون و ستادی که مسئول حمایت از زندانیان اعدامی و خانواده هایشان می باشد. این فیلم به خوبی، این افراد و سازمان ها را به تصویر کشیده و در حق جمهوری اسلامی ایران انصاف به خرج داده است و سعی کرده چهره متعادلی از قوه قضائیه، سازمان امور زندان ها، ضابطین قانون و نهادهای حامی خانواده زندانیان ارائه دهد. امیر علی در حیاط مدرسه جدید ایستاده و با حسرت به بچه ها می نگرد که با پدرهای پولدار و ماشین های مدل بالایشان به خانه می روند. بچه ها در مدرسه از پدرها و توانایی ها و قدرتشان سخن می گویند و به پدران خود بالیده و افتخار می کنند زیرا در این سن پدر برای کودک شان آرمانی داشته و قهرمان پسربچه ها به حساب می آید اما امیر علی در این رقابت میان دانش آموزان احساسی عقب ماندگی می کند و در این حالت دچار افسردگی قرین با ستیز شده است. به هر حال مادر برای ملاقات با پدر دنبال امیر علی می آید و به دلیل کمبود پول مجبورند با اتوبوس به خانه برگردند، امیرعلی به این امر معترض است و می گوید که چرا آنها ماشین ندارند؟ چرا که او خودروی همکلاسیانش را دیده است و مدام اعتراض می کند تا آنکه به خانه می رسند و مادر او را برای ملاقات با پدر آماده می کند.
در این فیلم از ستاد حمایت از زندانیان صحنه هایی را مشاهده می کنیم که در هیچ فیلمی در ارتباط با زندانیان چنین صحنه هایی از این ستاد، نشان داده نشده است با دیدن این صحنه ها در می یابیم چنین ستادی برای حمایت از زندانیان وجود دارد. بهزاد پس از آنکه می فهمد باید قصاص شود روحیه اش را از دست داده است و ستاد حمایت از زندانیان برای اینکه وی روحیه خود را به دست آورد، تلاش می کند او ملاقاتی با پسرش داشته باشد.
در روز ملاقات شیوا به زندان آمده و کیف خود را تحویل زندان داده و به جای آن یک چادر مشکی می گیرد.
ملاقات شیوا و امیر علی با بهزاد در یک سالن سفید رنگی به همراه میز و صندلی های سفید که فضای مثبتی را به روح مخاطب القا می کند انجام می پذیرد. برخورد مامورین زندان با آنها خوب و مناسب است. اولین نگاه میان پدر و پسر شکل می گیرد آنها در ملاقات اول هیچگونه حرفی با هم نمی زنند و تنها زیرچشمی به یکدیگر می نگرند امیرعلی پس از این ملاقات کمی، گرفته و پکر است و دیگر آن شور و نشاط کودکانه را ندارد حتی حس شیطنت هم در او دیده نمی شود گویی نگاه پدر تاثیر گذاشته و منجر به یک افسردگی خفیف در او شده است. البته این حالت در کودک آغاز یک بیماری نیست بلکه کارگردان کارخوبی که کرده است این بوده که آغاز روند پختگی را در این کودکان نشان می دهد به عبارتی امیرعلی از آن کودکی و سبکسری با دیدن پدر، فاصله می گیرد و در برخورد با واقعیت زندگی در حال پخته شدن است گویا در حال رسیدن به یک بلوغ فکری است. این روند رشد تدریجی شخصیت امیرعلی در فیلم نکته کثتبی است که کارگردان به خوبی به تصویر کشیده است. امیرعلی پس از دیدار با پدر، بی اشتها و بی خواب شده است پدر نیز دچارچنین وضعیت مشابهی در زندان است. بهزاد تا پیش از زندان به شغل معلمی اشتغال داشته و از ین رو زندانیان برای شخصیت فرهنگی او احترام قائل هستند. بهزاد حتی با زندانبان ها نیز رفیق است و ارتباط خوبی با آنها دارد زیرا یکی از ماموران می خواهد در کنکور شرکت کند و بهزاد به وی درس می دهد به عبارتی او شان معلمی را نیز در زندان حفظ کرده است.
امیرعلی که در شب هنگام بی خواب شده، فیلم جشن تولد یکی سالگی خود را می یابد و آنرا تماشا می کند. او در فیلم مشاهده می کند که در بغل پدر است و ساعتی به مچ دست پدر است که قبلا این ساعت را در دست پدر در زندان دیده است. او با این همانی کردن، کاملا پدر را می شناسد. ولی می تواند نشانه ها رادنبال کند و به یک نتیجه منطقی برسد. عکسی از پدر پیدا کرده و آن را در دفترش نگه می دارد. از این صحنه درمی یابیم که وی به پدر دسل بسته شده است گویا امیرعلی هم قوی تر شده و هم عاقل تر اکنون در گفت وگو با دیگر شاگردان مدرسه، او هم پز پدری را که دارد می دهد و به همین دلیل آرام تر شده ولو اینکه پدر در کنار او نیست ولی به او آرامش و سکون خاطر داده است.
در ادامه فیلم، مشاهده می کنیم پدر از داخل زندان به خانه، تلفن می زند و صدای امیرعلی بر روی دستگاه پیغام گیر خانه ضبط شده است او با شنیده صدای پسر، تحت تاثیر قرار می گیرد. در زندان پدر با یک زندانی شروری که بلند صحبت می کند و مزاحم استراحت او است درگیر می شود گویا پدر پس از ملاقات اول با پسر به هم ریخته و این اولین باری است که پدر پس از ۵ سال با یک زندانی درگیر می شود. پس از ان با رئیس زندان آقای ایزدی ملاقاتی انجام می دهد که در این فیلم شخصیت او مفید و موثر نشان داده می شود. او می گوید که از تو بعید بود که چنین دعوایی انجام دهی آن هم، در زمانی که ما می خواستیم ترتیب مرخصی تو را بدهیم ظاهرا بر اثر این درگیری هر دو باید به زندان انفرادی بروند. پس از آن امیرعلی در ملاقات دوم با پدر، دیگر از احساس غریبی را نمی کند و با پدر و زندانبانان دوست و رفیق می شود با همکاری مسئولان زندان درگیری پدر با زندانی نیز حل و فصل می شود از سویی دیگر شیوا به سراغ یکی از دامادهای مقتول می رود. او به شیوا می گوید که مادر و دو خواهر مقتول، راضی هستند اما تنها کسی که مخالفت می کند و تقاضای قصاص دارد، سهیلا است که حاضر به رضایت نیست و ما به دنبال آن هستیم که در یک مهمانی خانوادی، ریش سفیدان فامیل از او بخواهند تا رضایت دهند و به شیوا می گوید که امید داشته باشد. کارگردان، داماد مقتول را نیز با چهره مناسب نشان می دهد و اینگونه تصویر می کند که او نیز موافق قصاص نبوده و طرفدار شیوا است.
در همان ملاقات دوم، پس اسبی که خود با وسایل چوبی ساخته است را به امیرعلی هدیه می دهد. سپس آن دو با یکدیگر در حیاط زندان فوتبال بازی کرده و زندانبانان نیز مانع ابتکار نمی شوند. کارگردان سعی کرده که از زندان تابوزدایی نماید در این فیلم زندان را مکانی برای رشد، اصلاح و تربیت زندانیان به تصویر کشیده است و از این نظر کارگردان قدم مثبتی برداشته است.
شیوا شوهرش را دوست دارد او در این پنج سال به خانواده وفادار بوده است نه مانند برخی از زنان، تقاضای طلاق کرده و نه، تن به راه های فساد و فحشا داده است او از راه سالم به امرار معاش پرداخته و مادر و همسر خوبی است که با پاکدامنی علی رغم درخواست طلاق شوهرش، مایل نیست از وی جدا شود و اکنون که خانواده مقتول می خواهد قصاص کند سعی می کند از آنها کسب رضایت کرده و به همین دلیل بارها به ملاقات آنها می رود و مکررا به داماد مقتول مراجعه کرده و تلاش می کند آنها را راضی کند.
در ادامه فیلم مشاهده می کنیم که امیرعلی با پسر همسایه درگیر شده و آنگاه که او به خانه برمی گردد با سنگ، شیشه همسایه را می شکند. همسایه و پسرش به خانه آنها مراجعه می کنند اما امیرعلی منکر شکستن شیشه می شود به ناچار آنها می روند در همین اثنا پدر از زندان مرخصی گرفته و به خانه بازمی گردد. امیرعلی از پدر در زندان آموخته بود هرگاه خطایی می کند از طرف مقابل معذرت خواهی کرده و او هم که می بیند برای معذرت خواهی آمده ای، تو را خواهد بخشید. او با دیدن پدر به یاد این توصیه افتاده و حقیقت شیشه شکستن را به پدر می گوید پدر دست امیرعلی را گرفته و نزد همسایه می روند، امیرعلی از همسایه عذرخواهی کرده و از وی می خواهد که او را ببخشد اما همسایه به شدت ناراحت شده و با هل دادن پدر، در را به روی آنان می بندد امیرعلی علت این برخورد را سئوال می کند و پدر جواب می دهد که برخی آدم ها معذرت خواهی را نمی پذیرند. آن دو با هم برگشته و به دنبال کار خود می روند و روزگار خوشی را با هم سپری می کنند. با هم بازی می کنند به پارک می روند و پدر برای پسر قصه می گوید تا روی بخوابد البته با مادر نیز خلوت هایی دارد. آنها با هم برای خرید به فروشگاه شهروند رفته و با هم رقص و پایکوبی دارند. امیرعلی در این چند روز طعم پدر داشتن را درمی یابد.
کارگردان در پایان بخش سعی می کند جایگاه بخشش را برای مخاطب ترسیم کرده و این دستور الهی را زیبا جلوه دهد و بگوید که باید از خطای دیگران گذشت. بعد از این ارتباط گرم و رضایت بخش، پدر سعی می کند ماجرای زندانی شدن خود را برای پسر توضیح دهد و می گوید که وی به غلط تصور کرده او در زندان مشغول به کار است و حقیقت ماجرا اینست که او زندانی است. امیرعلی می گوید که تو هم معذرت خواهی کن و از زندان بیرون بیا، پدر می گوید این از آن مواردی است که عذرخواهی پذیرفته نشده است و این صحنه ها و دیالوگ ها در توجیه کردن پسر بسیار تحسین برانگیز است زیرا ضمن اینکه پدر حقیقت را به پسر می گوید اما طوری صحبت نمی کند که آرامش روانی پسر به هم ریزد ضمن اینکه توضیحات پدر، پسر را پخته تر می کند. امیرعلی از زمان ملاقات با پدر خیلی از حقایق را دریافته و بزرگتر شده است و حال که پدر به مرخصی آمده و درس زندگی به پسر می دهد، کاملا درس ها را آموخته و شخصیتش تغییر کرده و عاقلتر شده است. شهامت عذرخواهی کردن را نیز فیلم به خوبی به تصویر می کشد یعنی اگر هم عذرخواهی پذیرفته نشد باز ما باید عذرخواهیم کنیم و این هم یکی دیگر از نکات مثبت فیلم است.
مرخصی پدر به اتمام می رسد و او باید به زندان برگردد، دیگر مدت زمان زیادی به اجرای قصاص نماینده است. ستاد، نهایت تلاش خود را کرده و با رئیس زندان قرار می گذارند که به دنبال امیرعلی آمده و او را برای کسب رضایت اولیاء دم، ببرند. ظاهرا مادر خانواده مقتول پس از شنیدن خبر مرگ پسر زمین گیر شده و قدرت تکلم خود را از دست داده است. اکنون به همان سکانس ابتدای فیلم می رسیم، صبح روز برفی، خودروی شخصی رئیس زندان به در مدرسه امیرعلی مراجعه می کند و با سوار کردن او به سوی خانه مقتول حرکت می کند. او از پدر آموخته که عذرخواهی کردن یعنی چه؟ او به عنوان یک کودک، شهامت عذرخواهی را دارد. قرار است امیرعلی کاری را که دیگران موفق به انجام آن نشدند را انجام دهد. رئیس زندان به همراه مسئول ستاد که گویا همسر او نیز هست به همراه امیرعلی وارد خانه مقتول می شوند. از قبل به اهل خانه گفته شده که آنها خواهند آمد. سهیلا و خواهرانش در مجلس حضور دارند. نگاه امیرعلی کودک با نگاه مادر مقتول که روی تخت، خوابیده و نمی تواند تکلم کند به هم گره می خورد. امیرعلی ناخواسته به سمت مادر مقتول می رود و با لحن کودکانه و به این مضمون می گوید، من می دانم که شما کسی را از دست دادید و مشکلات زیادی داشتید نمی دانم پدرم چه مشکلی برای شما ایجاد کرده اما من امده ام به شما بگویم که او هم سختی و مشکلات زیادی را در این پنج سال تحمل کرده است و حالا او را ببخشید. آیا او را می بخشید؟ لحن کودکانه و جدی امیرعلی باعث می شود اشک مادر مقتول جاری شده و سهیلا نیز دست از اعتراض بردارد و فیلم در یک سکوتی که به نظر می رسد به گونه ای رضایت آن خانواده جلب شده است به پایان می رسد گویا این درخواست عفو، یک درخواست کلی از همه خانواده هایی که اولیا دم هستند و درخواست اجرای حکم قصاص را دارند، می باشد به عبارتی فیلمساز از همه اولیا دم خواهش می کند که اگر می توانند از حق خود بگذرند و عفو کنند و فیلم با این رویکرد مصلحانه که چه خوب است عذرخواهی دیگران را بپذیریم تمام می شود.
مثبت ترین نکته ای که در فیلم « دهلیز» می توان مشاهده کرد همین نکته است یعنی اینکه مخاطب احساس کند یک فیلم با رویکرد مصلحانه سعی دارد یک صفت خوب اخلاقی را در جامعه رواج دهد. به عبارتی در این فیلم، پسندیده بودن سنت عذرخواهی و درخواست حلالیت و پسندیده تر بودن پذیرش این درخواست، ترویج می شود که این خود، یک صفت الهی است. به همان دلیل که ما خطا کرده و از خدا عذرخواهی می کنیم و خدا نیز توبه و عذرخواهی ما را می پذیرد، شایسته است که بنده نیز متصف به این صفات الهی باشد. این پیام، مصلحانه ترین شأن فیلم است که « دهلیز» را از سایر فیلم هایی که درباره قصاص ساخته شده است متمایز می کند. این عذرخواهی تنها مربوط به قتل نمی شود بلکه در چند جای فیلم این صفت خوب ترویج می شود مانند عذرخواهی در خصوص شکستن شیشه همسایه و اگر هر فیلم یک صفت اخلاقی را در جامعه به نحو صحیح دراماتیزه نماید و با نمایش دقیق، زیبا و غیرشعاری، روی پرده سینما به رویت تماشاچی درآورد می تواند نهضت اخلاقی مناسبی را در جامعه ترویج نماید. اگر به جای ترویج بداخلاقی، فحاشی، روابط ناسالم اخلاقی و… صفت اخلاقی مناسبی در سینما ترویج شود آن وقت می توان گفت سینمای مطلوب تر از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. اگر « دهلیز» نقاط ضعفی دارد که مسلما دارد در مواجهه با این نقطه قوت تقریبا رنگ خواهد باخت.
از سویی دیگر وفاداری زن به شوهر، مسئولیت پذیری کودک و زن در این فیلم به تصویر درآمده و پاکدامنی این زن سبب حفظ خانواده شده و علی رغم نبود مرد در خانواده، ستون آن توسط زن حفظ شده است، زن به فساد و فحشا روی نیاورده و به صورت صحیح و سالم به امرار معاش پرداخته و…
درسهای خوبی کارگردان به عنوان یک فیلم اولی به فیلمسازان کشور آموخت. نکته بعدی در خصوص نقش رضا عطاران است که با نام بهزاد در این فیلم به ایفای نقش پرداخته است. شایسته بود که عطاران برای بازی خوب در این نقش خوب از جشنواره جایزه بگیرد که البته این اتفاق نیفتاد.
ارسال نظر