گفتگو با کارگردان" نام همه مصلوبان عیسی است"
روزنامهنگاری مسیح در دهه ۲۰ ایران
ایوب آقاخانی کارگردان نمایش" نام همه مصلوبان عیسی است" با اشاره به نگاه تطبیقی موجود در این اثر و شخصیتی که حضرت مسیح را در شکلی امروزیتر و در قالب یک روزنامهنگار ایرانی در دهه ۲۰ تداعی میکند، بهره گیری از تصویر و سینما را در این نمایش پررنگ دانست.
به گزارش پارس به نقل از مهر: نمایش" نام همه مصلوبان عیسی است" به کارگردانی ایوب آقاخانی از اول مرداد در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است. بعد از نمایش های" علت" و" کسوف" این سومین نمایشی است که آقاخانی هم کارگردانی و نویسندگی آن را برعهده دارد و هم در آن بازی می کند.
بهروز افخمی مشاور کارگردان این نمایش است و مرجان شیر محمدی، حبیب دهقان نسب، بهرام ابراهیمی، ناهید مسلمی، سام کبودوند، خیام وقار کاشانی، وحید نفر، امیرعلی دانایی، بهرام سروری نژاد و کیوان خانبگی در این نمایش به ایفای نقش می پردازند.
به بهانه اجرای این اثر نمایشی با ایوب آقاخانی گفتگویی انجام دادیم که وی در این گفتگو درباره حضور مرجان شیرمحمدی و بهروز افخمی در این نمایش، علاقه اش به شخصیتی مانند حضرت مسیح (ع) آنهم با دستمایه تفکر ایرانی، پرداختن به مقوله تسلسل در تاریخ و سیاست و علاقه اش به سینما سخن گفته است.
*شما در نمایش" نام همه مصلوبان عیسی است" علاوه بر کارگردانی نقش اصلی کار را هم بر عهده دارید. حضورتان در این نمایش به عنوان بازیگر چطور شکل گرفت چون ابتدا قرار بود مهدی پاکدل نقش ناصری را که حالا شما ایفا می کنید، بر عهده داشته باشد. همچنین از مرجان شیرمحمدی هم که اولین تجربه بازیگری اش در عرصه تئاتر است بهره بردید دلیل انتخاب شیرمحمدی برای حضور در نقش مریم مجد به خاطر تحلیل خاصتان از این کاراکتر بود یا دلیل دیگری داشت؟
- مریم مجد در نمایشنامه برایم خیلی شخصیت مهمی بود همین طور ناصری. بنابراین نمی توانستم این دو شخصیت را به مزایده بگذارم و ببینم چه کسی می تواند آن را بازی کند و چه کسی نه. در مورد شخصیت ناصری که خودم آن را بازی می کنم بدون در نظر گرفتن کیفیت بازی و صرفا از نظر فیزیکی دوست داشتم و ایده آلم این بود که مهدی پاکدل آن را بازی کند. تاکید می کنم فقط از لحاظ فیزیکی چون مهدی پاکدل شمایل سمپاتیکی دارد و برای این نقش مناسب بود. بعد هم که پاکدل نتوانست همکاری کند گزینه ای بهتر از خودم پیدا نکردم البته باز تاکید می کنم فقط از لحاظ فیزیکی.
به نظر من سخت ترین کار دنیا این است که در میان این همه مشغله ای که من دارم خودم هم در کارم بازی کنم. تا آخرین لحظه همه تلاشم را کردم که این اتفاق نیفتد اما ناصری نقشی نبود که بتوانم آن را به هر بازیگری بسپارم. تصویری که از ناصری در ذهن داشتم و نمی خواستم از آن کوتاه بیایم از نظر ظاهری مناسب هیچ کدام از بازیگران ما نبود در حالی که همه می دانیم ما بازیگران بسیار توانایی در تئاتر داریم. بنابراین علی رغم مشغله ای که داشتم تصمیم گرفتم فشارها را به جان بخرم و نقش ناصری را خودم بازی کنم.
* همین بازی و کارگردانی همزمان باعث شد که به فکر همکاری با بهروز افخمی در مقام مشاوره کارگردان بیفتید؟
- بله. از همان لحظه بود که تصمیم گرفتم از بهروز افخمی دعوت کنم تا به عنوان مشاور در کنارم حضور داشته باشد. فیلمسازی که به شدت به نگاه فنی اش اعتقاد دارم که اصلا شبیه سینماگران بیگانه با تئاتر نیست و نکته مهم این بود که مدام در چند کار گذشته ام در قالب تماشاگر حرفه ای تئاتر او را دیده بودم. پس مطمئن بودم که می تواند ببیند و تشخیص دهد. سینماگران ما بیشتر آدم هایی هستند که می توانند فیلم بسازند و معمولا در شرایط هم فیلم می سازند و به دانششان تکیه نمی کنند و تئاتر هم زیاد نمی ببینند اما بهروز افخمی به این معروف است که اگر شرایط برایش مساعد نباشد آن پروژه را ترک می کند که قبلا هم این کار را کرده است. بنابراین تصمیم گرفتم از افخمی خواهش کنم در کنار من حضور داشته باشد تا من روی صحنه دل آرام تری داشته باشم.
وسواسم در مورد انتخاب بازیگر نقش ناصری، در مورد مریم مجد هم وجود داشت. اصرار داشتم بازیگر این نقش از لحاظ استخوان بندی و قد، ویژگی خاصی داشته باشد که این ویژگی در گروه خاصی از بازیگران ما وجود دارد که مرجان شیرمحمدی جزو این دسته بود. چون برای من با وجودی که این دو شخصیت کاملا ایرانی هستند اما دوست دارم روی آنها دقیق شوم. البته ممکن بود بازیگران دیگری که این فیزیک را داشتند و به نظر حرفه ای تر از مرجان شیرمحمدی در تئاتر می آمدند هم در ظاهر مناسب این نقش باشند اما همه این بازیگران از ویژگی هایی برخوردار نبودند که شیرمحمدی دارد. یکی از این ویژگی ها فرهیختگی شیرمحمدی بود. من اصولا حلقه مفقوده عرصه بازیگری را فرهیختگی می دانم. عده ای از بازیگران ما به اصطلاح افرادی حرفه ای هستند اما فقط روی صحنه دیالوگ حفظ می کنند. وقتی با آنها به گفتگو می نشینم متوجه می شوم که عمل فرهنگی که من انتظارش را دارم با آن آدم ها بدست نمی آورم.
مرجان شیرمحمدی به خاطر اتصالش به قلم، تجربیاتش در حوزه های مختلف و گزیده کاری اش باعث می شود از بقیه بالاتر بایستد. مسئله دیگر این بود که در بیشتر آن بازیگران توانا به خاطر شرایطی که سینما و تئاتر ما این روزها با آن روبرو است نوعی بی انگیزگی و کرختی وجود دارد. با این شرایط من با آدم های خلاقی روبرو نبودم. اما مرجان شیرمحمدی این انگیزه را برای بازی داشت و بعد از خواندن متن نیز شیفته آن شد و گفت" من مخلص متن خوب هستم" . او حتی به من اجازه داد که من برایش مشق های بازیگری بنویسم و کاملا در خدمت کار بود. کدامیک از بازیگران امروز تئاتر ما این ویژگی ها را دارند؟ البته همه ما ضعف و نقص داریم اما تلاش می کنیم بهترش کنیم.
*نمایش قبلی شما" رویاهای رام نشده" در دهه ۶۰ و زمان جنگ اتفاق می افتاد. در این نمایش به سال های عقب تری رفته اید و دهه ۲۰ را با تطبیق اتفاقاتی که برای حضرت مسیح (ع) رخ داده است به تصویر کشیده اید. پرداختن به داستان عیسی مسیح در قالبی امروزی تر و در کشور ایران چطور در ذهنتان شکل گرفت؟
- من همیشه این موضوع را گفته ام و تکرار هم می کنم که در مورد هر چیزی فروتن باشم در مورد یک چیز ادعا دارم و آن هم این است که در حوزه نویسندگی حرف های جدی برای گفتن دارم. آن هم از این منظر ساده که معتقدم در حوزه نویسندگی چه در سینما و چه در تئاترِ ما تئوریسین کم است. در کلاس ها هم به دانشجویانم می گویم که اصلا مهم نیست که شما جهان بینی دارید یا نه و حرف گنده ای می زنید یا نه! باید اول نشان دهید که حرف زدن بلد هستید؟ . ما این حرف زدن را بلد نیستیم و بیشتر فلسفه بافی می کنیم. من با اندیشه و ادعای پیاده کردن تکنیک های جذاب و جالب در متن نمایشی به سراغ نوشتن درام می روم و چون آدم بی فکری هم به معنای فاقد جهان بینی نیستم، تلاش نمی کنم که جهان بینی خاصی را وارد کارم کنم و فکر می کنم این درست ترین شکل رسیدن به متن است.
در مورد این متن هم باید بگویم که روند تطبیقی ادبیات و تاریخ در گذار دهه ها و قرن ها و بعد تکرار و تسلسلش هم برای من ماهیت تکنیکی دارد و هم ماهیت فلسفی و این بهترین بضاعت را برای نویسنده ای ایجاب می کند که می خواهد در نوشته هایش چنین بازی هایی داشته باشد. در مجموعه کارهای من به لحاظ تکنیکی همه جور کاری پیدا می شود که البته محتوای فکری شان مشترک است. در هم نسلان من کمتر کسی آنقدر متنوع می نویسد و در فضاهای مختلف تنفس می کند.
ادعا می کنم تنوع های تکنیکی ام در فضاهای مختلف روفوزه نشده است. ادعای ۲۰ ندارم اما ۹/۵ هم نگرفتم، فعلا دارم به ۱۰ و نیفتادن فکر می کنم. نمایش" نام همه مصلوبان عیسی است" هم به من این فرصت را می داد تا به یکی از محبوب ترین کاراکترهای تاریخ بشریت یعنی عیسی مسیح با تفکری ایرانی و نگاه فلسفی و مقوله تسلسل در تاریخ و سیاست بپردازم و هم یک داستان قابل باور، زیبا، جذاب و بازیگوش را تعریف کنم.
رسیدن به این نگاه هفت ماه زمان برد. البته نگارش نمایشنامه یک ماه بیشتر طول نکشید اما استارت نوشتن و چگونه گفتن هفت ماه طول کشید. در واقع من یک نفس و دائم درباره دو تاریخ ایران و مسیحیت تحقیق می کردم تا بتوانم جایی را در تاریخ ایران پیدا کنم که قابل تطبیق باشد. مفاهیمی که در این نمایش است نشان می دهد منِ تکنسین که این درام را نوشته ام آدمی خالی ای نیستم و بدون پشتوانه این تطابق تاریخی را روی صحنه نیاورده ام. من تمام حرفم این است که این نمایشنامه محصول نگاهی است که امیدوارم در جامعه نمایشنامه نویسان ما تکثیر شود و آن نگاه ترکیب تکنیک و محتوا است. این روزها تکنیک های من درآوردی بیشتر مورد توجه است و تکنیک های ریشه دار مورد توجه قرار نمی گیرد و به هیچ الگویی قبل از خود متکی نیست. اگر جذابیت کنار محتوا نباشد به نظرم کوچکترین ارزشی ندارد.
*در این نمایش حتی نام شخصیت ها مثل ناصری، مریم مجد، انوشا و… هم یادآور زندگی مسیح و همان مقطع زمانی است. قصد داشتید در این نمایش یک مسیح مقدس امروزی را به تصویر بکشید؟
- واقعیت این است که در این کار حتی در انتخاب نام آدم ها تلاش کردم نگاهی تطبیقی وجود داشته باشد. تا بتوانم به اصل تاریخ مسیحیت و ایران وفادار باشم. برای این که می خواهم بازیچه بودن ما آدم ها در تاریخ و سیاست از طریق نقل یک واقعه اتفاق افتاده روایت شود. پس یاد مقطعی افتادم که تعارضات و قدرت طلبی های قومی و دینی در ایران مهم شده بود. این اتفاق در دهه ۲۰ و زمان شکل گیری سرزمین موعود که بعد از جنگ جهانی اول است می افتد. چون یهودیان در آن دهه شروع می کنند به قدرت طلبی و دنبال یک سرزمین و نسل پاکیزه هستند که هرکسی در آن راهی ندارد.
پس وقتی من این مقطع را انتخاب کردم، توانستم با جامعه وسیعی از یهودیان با تفاوت های دیدگاهی مختلف روبرو شوم. دقیقا مثل زمانی که مسیح در آن می زیسته است. چون به صلیب کشیده شدن مسیح به خاطر همین تضارب آرا است. در عوض من باید این طرف مسیحی بسازم که مقدس نیست اما آدم خوبی است. در این روزگار همین حد بودن هم تنه به پیغمبران می زند چون خیلی سخت است که فردی بتواند در شرایط آن روزها سلامت خودش را حفظ کند. همین حفظ سلامت می تواند هاله ای از قدیس بودن دور آن آدم بسازد.
می خواستم آدمی سمپات وارد داستان کنم که روحیه پیغمبرگونه اش از طریق قلم به دست داشتنش مشخص شود و اینکه منبع الهام داشته باشد که این منبع سینماست. این مصادیق، مصادیق جدی و کلان جامعه نوین بشری است چون رسانه و سینماست که جامعه را هدایت می کند. من اتفاقات زندگی معاصر بشر را تعریف می کنم و می خواهم آدمی را تعریف کنم که مخاطب را یاد آدمهای قدیس و بزرگ بیندازد. او قدیس نیست اما به همان اندازه درگیر تعارضات بشری است و به همان اندازه حاضر است که قربانی شود و در نهایت قربانی هم می شود. ولی در دل داستانی که در ایران رخ می دهد. من نمی گویم این داستان درست است اما کاملا قابل وقوع است بنابراین از ارجاعات واقعی مثل نام روزنامه و حتی فیلم هایی که در آن زمان ساخته شده است استفاده کردم چون این اتفاق می توانست حادث شود.
* شما همیشه یکی از علاقمندان به سینما بودید و اطلاعات کاملی از تاریخ سینما دارید حتی در کلاس های درستان نیز بیشتر به فیلم ها ارجاع می دهید تا تئاتر. استفاده از پرده نقره ای در این نمایش و علاقمند بودن ناصری و مریم مجد به سینما از علاقه خودتان و این حس نوستالوژیک نسبت به سینما نشات می گیرد یا اینکه قصه ایجاب می کرد که سینما در تئاتر شما حضور داشته باشد؟
- بگذارید این طور بگویم که به خاطر علاقه ای که به سینما داشتم در متنی که می نوشتم ایجاب ایجاد شد. من همیشه یک پیگیر و خوره سینما بودم. تا به حال دو بار هم از سینما در کارهایم استفاده کرده ام که یکی همین نمایش است و دیگری نمایش" امپراطور و آنجلو" که در جشنواره بیست و ششم تئاتر فجر جایزه بهترین متن بخش بین الملل را گرفت. واقعا دلم نمی خواهد سینما و تئاتر را از هم جدا بدانم چون هر دو دارند یک کار می کنند و فقط کمی سطح برقراری ارتباط و مخاطبانشان متفاوت است اما نوع برگزاری دراماتیک واقعه و هدفشان یکی است.
من اینجا پیوندی بین سینما و تئاتر برقرار کردم اما در اصل کاربرد رسانه و سینما در دنیای معاصر برای من مهم بود و در اولویت قرار داشت. من شخصیت ناصری را روزنامه نگار کردم، اما با روزنامه و جریده هنوز حسی که به دنیای رسانه های جمعی داشتم و تاثیری که بر جامعه می گذاشت تامین نمی شد. من دنبال فضایی بودم که شخص تصمیم نداشته باشد تحت تاثیر قرار بگیرد اما ناخوداگاه تاثیر بپذیرد.
هنوز روزنامه ها و مطبوعات این نقش را ندارند اما سینما این نقش را دارد و چه خوب که تمام حس نوستالوژی من با سینمای کلاسیک تامین می شود و خوشبختانه توانستم تمام فکت هایی که از سینمای آن دوران می آورم درست و دقیق ارائه دهم و از صحنه های این فیلم ها هم در کار استفاده کنم و مخاطبانم را هم درگیر این نوستالوژی و اثرگذاری کنم. حقیقتا جایگاه فلسفی اش برایم مهم است اما در واقع استفاده از سینما یک بازی تکنیکی از طرف یک خوره سینما بود. من به روحیه مبارزه طلبی و آرمان خواهی ناصری نیاز داشتم که از طریق روزنامه نگاری اش مشخص می شد سینما به کمک روزنامه آمد تا ماتریس زندگی این شخصیت تکمیل شود.
ارسال نظر